تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان


 

🌼 خیلی دوست داشتم من هم از این تنهایی به در می اومدم. درسته من سنم کمه ولی واقعا احتیاج دارم که ازدواج کنم ولی هیچ جوری جور نمیشه.برام یه سوالی پیش اومده که چرا اگه از یکی خوشمون میاد اما چون دختریم نباید بگیم؟

 

---------------------------------------------------------------

۱- نیاز به ازدواج و رفع نیازهای عاطفی و جنسی از راه حلال و طبیعی آن از ابتدایی ترین نیازهای هر جوان مکلف است که برای دخترها وپسرها از سنین راهنمایی آغاز شده و در سنین دبیرستان به صورت جدی اوج میگیرد. البته نوع این نیاز در دخترها و پسرها متفاوت است!

 

متاسفانه سن ازدواج در کشور ما بالا رفته و الا در حالت طبیعی یک دختر بیست ساله بعد از هشت سال زندگی مشترک باید حداقل دو فرزند داشته باشد! در فرهنگ اسلامی عادت ماهیانه شدن دختر در خانه پدر را مذمت کرده اند!

 

۲- متاسفانه امروز جای خیلی چیزها عوض شده اما باید تلاش کنیم این معیارهای طبیعی جابجا نشه. مثلا گاهی زن ها راننده تریلی میشوند اما این شان زن نیست. گاهی خانوم ها وارد کارهایی میشوند که صلاح خودشون و جامعه در انجام آن کارها نیست. زن باید زن باشد و زن بماند. زن ریحانه است و افتخاری در قهرمان نشان دادن او نیست.

 

۳- زن مظهر ناز است و مرد مظهر نیاز. در طبیعت هم همین گونه است. همیشه نر ها بر سر یک ماده ستیز میکنند. البته خواستگاری کردن یک زن از یک مرد از نظر شرعی حرام نیست اما خلاف جریان عمومی طبیعت است. پس حکم اولی انجام ندادن چنین کاری است همان طور که عرف جامعه نیز چنین حکمی میکند.

 

۴- اما آیا زن اجازه اظهار نظر به هیچ عنوان ندارد؟ آیا او نمیتواند خواسته خود را بیان کند؟

 

جواب این است که زن هم میتواند شروع کننده باشد و علاقه اش را ابراز کند و خواستگاری کند اما با حفظ شرایط ویژه و خاص دو طرف. اگر این شرایط فراهم نبود این کار به صلاح زن نیست!

 

همیشه طرف مقابل شما ظرفیت چنین ابراز علاقه ای را ندارد چه بسا فردا یا فرداهای دورتر در صورت سر گرفتن ازدواج طرف مقابل شما همین ابراز علاقه را چونان پتکی بر سر شما بکوبد که من تو را نمیخواستم اما گرفتار خواسته تو شدم و شد آنچه شد.

 

اما در صورت داشتن ظرفیت بالای دو طرف نیز به نظرم لازم نیست زن این خواسته طبیعی خودش را به زبان بیاورد. در مکالمه و ارتباطات ما در فرهنگ امروزی از "زبان بدن" سخن به میان میاید. زبان بدن بسیار تاثیرگذار تر از زبان سر است به شرط آنکه در این متن زبان بدن را به معنی بی حیایی و بی عفتی و بی حجابی ترجمه نکنید! همه نسخه های ما در حریم حیا و عفت معنا پیدا میکند. مثل جواب فاطمه زهرا به پدر در جواب خواستگاری علی علیه السلام از او.

 

۵- اما راه حل اساسی و مفید وجود رابط هایی عاقل و آشنا در میان خانواده هاست که بتوانند حرف دل دو طرف را بشنوند و بدون کمترین حاشیه پسر را به ازدواج ترغیب کنند به صورتی که او ناخواسته و نادانسته به خواستگاری کسی برود که از پیش (بدون ابراز علاقه خیابانی) خواستگاری دلباخته بوده است.

 

در اولین قدم این رابط عاقل را در اطراف خودتان شناسایی کنید. حتما وجود دارند. خوب بنگرید. یک آشنای عاقل که میتواند در مرحله اول دختر را درک کند و سخنانش را بشنود و برای رسیدن به این قله کمکش کند. و یا حتی اگر او انتخاب خوبی نکرده است او را از تصمیمش و خواسته اش منصرف کند. عاقل چنین خصوصیتی دارد. در ادبیات ما عقل از اولین نشانه ها بلکه از مهمترین نشانه های ایمان است.

● ح سین عالمی


نخل ولایت ۹۸-۷-۲۵ ۰ ۰ ۱۵۱

نخل ولایت ۹۸-۷-۲۵ ۰ ۰ ۱۵۱


 

🌼 هنوز نه بطور جدی به ازدواج فکر میکنم نه تا به حال به خواستگاری رفتم. اما الحمدلله  "فکر می کنم"  ملاکهایی مثل زیبایی و  قد و ... یا پول و ثروت و ... برام حل شده و اصلا به دنبال اون ها نیستم و جزء ملاکهام نیستند.

 

اما مسئله ای که مهمترین دغدغه ی منه و زیاد فکرمو مشغول کرده برا زمانی که بخوام به انتخاب دست بزنم اینه که "اخلاقیات" طرف مقابل با من همخوانی داشته باشه.
اخلاقیات شامل:
اینکه بعضیا زود رنجند و بعضیا صبور
اینکه یکی زود بهش بر می خوره و یکی ظرفیتش بیشتره
اینکه بعضیا احساساتین و بعضیا خیلی بی اهمیت
اینکه بعضیا نگاه مردم خیلی براشون مهمه و بعضیا کمتر
اینکه بعضیا چشم و هم چشمی دارن و بعضیا نه
اینکه بعضیا برون گرا هستن و بعضیا درون گرا
اینکه...
 خیلی "اینکه های" دیگه وجود داره که خودتون بهتر می دونید. اما مسئله من اینه که تشخیص این رفتارها و شناخت درست طرف مقابل سخته. از طرفی هم نمیشه گفت حساسیت رو کمتر می کنم. چون بحث یه عمر زندگیه.
این مورد (اخلاقیات) از این جهت برام خیلی مهمه و نمیشه سختگیری نکرد که:
مثلا در بین دوست های خودم (که همگی الحمدلله پسر هستن!!!!) خیلیا هستن که نمیشه ایمانشونو مقایسه کرد (منظور اینکه همشون اهل نماز اول وقت، اهل روضه، انقلابی، حرف بد نمیزنن، غیبت نمی کنن و...) اما من فقط با چندتاشون صمیمی تر هستم و از بقیه بیشتر دوستشون دارم. یعنی می تونم باهاشون یک "رفاقت باهدف" داشته باشم. دلیلشم اینه که درسته همشون آدمای خوبی هستن ولی بعضیاشون بدلیل اینکه اخلاقشونو بهتر می پسندم باهاشون صمیمی ترم و...
نتیجه:
فکر اینکه "آیا دختر انتخاب شده می تواند با من صمیمی بشود یا نه" حساسیت انتخاب رو بالا میبره. همونطور هم که در توصیه های حضرت آقا به زوج های جوان اومده باید زن و شوهر برای هم پله باشن تا ارتقاء پیدا کنن. که اولین شرطش همین صمیمیته و اینکه در کنار همدیگه "لذت" ببرن، با هم راحت باشن و... (همون رفاقت با هدف)
حرف آخر اینکه قبول دارم که پیدا شدن کسی با داشتن تمام فاکتورهای من ممکن نیست اما چون به ازدواج به عنوان یک پله برای ارتقاء و رسیدن به خدا نگاه می کنم دوست ندارم با کسی تشکیل زندگی بدم که مثلا اخلاقیاتی داشته باشه مثل اون دوستهایی که نمیتونم زیاد بهشون نزدیک بشم و ...این نگرانی برای من هست و بهش فکر می کنم.کمی راهنمایی بفرمایید

 

-------------------------------------------------------------------

چند تا نکته خدمتتون تقدیم میکنم. ان شاالله برای شما و همه دوستان مفید باشه:

 

۱- قرار نیست همسر آدم یکی از آن رفیق های جون جونی آدم باشه بلکه همسر فقط همسر آدمه. به این معنی که همسر نقش خودش را داره و البته مادر و خواهر و دوست و هم کار نقش خودشان را بازی میکنند. البته شاید همسر هم یک دوست باشد اما لزومی به دوست بودن همسر و یا به عبارت بهتر عضویت همسر در گروه دوستان نیست. این به معنی نبودن رابطه عاطفی و عاشقانه هم نیست. یعنی من و همسرم میتوانیم فقط زن و شوهر باشیم البته یک زن و شوهر بسیار خوشبخت و آسمانی. قرار نیست من رابطه ای که با دوستانم دارم با همسرم هم داشته باشم و بالعکس. چون هر کس نقش خودش را دارد! پس نقش ها را قاطی نکنیم!

 

۲- مهمترین نقش همسر نقش خاص زناشویی اوست که در کنار عاطفه و مهربانی و با کمک هم تشکیل خانواده را میدهند! یعنی انسان برای دونیاز خودش دست به تشکیل خانواده میدهد: نیاز عاطفی و نیاز جنسی. و این هر دو نیاز در فردی از جنس مخالف تامین میشود به نحوی که گروه دوستان نمیتوانند چنین نیازی را از نیازهای عاطفی برطرف کنند. حتی مادر و خواهر در تامین عاطفه. پس هر کس نقش خودش را دارد.

 

۳- قرار نیست من و همسرم مثل و عین و کپی هم باشیم. حتی اگر در یک ویژگی مشترک باشیم در شدت و ضعف آن ویژگی متفاوت خواهیم بود. این ویژگی خلقت و آفرینش است. دو خواهر دوقلو هم مثل هم نیستند البته شباهت هایی دارند.

 

به این مثال ها فرضی دقت کنید:

 

من و همسرم هر دو به شهدا و انقلاب علاقه داریم اما در رفتن به راهیان نور یا مزار شهدا به اختلاف میخوریم. مقدارش چقدره؟ تنها برم یا با هم بریم؟ این هفته که او خسته است منم به مزار شهدا نروم؟ اگر او همیشه برای رفتن به مزار شهدا حال نداشت من چکار کنم؟ برم تو ترک؟ من و همسرم هر دو به روضه امام حسین علاقه داریم اما کدام هییت و کدام مداح و کدام ساعت؟ من و همسرم هر دو پر انرژی هستیم اما من اهل کوه نوردی هستم و او نیست! صبح جمعه را خانه بمانیم یا تنها کوه بروم؟ نمیتوان صبح جمعه هم خانه بود و هم کوه رفت! هر دو به ولایت فقیه عشق میورزیم اما نقش سیاسی ما در جامعه متفاوت است. چگونه فعالیت کنیم که هر دو بیشترین رضایت را از هم داشته باشیم؟ و کدورتی بین ما حاصل نشود؟

 

۴-اختلاف بین زن و شوهر مثل آب خوردن عادی و جاری است حتی در یک مساله ساده ی ساده. این مطلب را بپذیرید تا بتوانیم به راه حلش فکر کنیم. شما هر چقدر هم که در انتخاب همسرتان سخت گیری کنید باز هم مثل و کپی خودتان را پیدا نمیکنید و اینجاست که باید پرسید: راه چاره چیست؟ آیا در خواستگاری بیستم و سی ام مشکل حل نمیشود؟! آیا میتوان گفت: موارد بیشتری را بررسی میکنم تا بالاخره مورد مناسب خودم را پیدا کنم؟! و یا اینکه صبر میکنم و عجولانه دل به دریا نمیزنم!؟ آیا در انتخاب همسر وسواسی نشده ام ؟!  

 

به نظرم باید از همین ابتدا ملاک انتخاب را درست تعیین کرد. من دوستی دارم که حدود شصت خواستگاری رفته بود. به نظر شما همسر او چقدر به او شباهت دارد؟ کاش میتوانستم تعریف کنم!!

 

۵-بعد از تشکیل خانواده آموختن و عمل کردن به مهارتهای زندگی و تمسک به آداب و اخلاق اسلامی در برخورد با همسر تنها راه چاره است. اما در مرحله انتخاب همسر نمیتوان همه "اینکه های شما را" تعیین و تشخیص داد. امکان هم ندارد. روان شناس ها مردم و جوان ها را در همین جا بیچاره و سردرگم کرده اند. باور کنید! از تعداد رختخواب منزل عروس خانوم سوال میکنند تا از مهمان داری آن خانواده و شدت پذیرایی از مهمان در فرهنگ آنان مطلع شوند! باورتان میشود؟

 

۶- داستان از این قرار است که همسر در هر دو حال سبب رشد همسر است. چه مانند او فکر کند و چه مانند او فکر نکند. چه عقاید و اخلاقیات شبیه او باشد و چه نباشد... حتی نوح و همسر بی ایمانش که در طوفان غرق شد! برای توضیح این بند باید داستان کوتاهی بنویسم:

 

یکی از طلبه ها برای مشاوره ازدواج خدمت یکی از علمای مطرح قم و اساتید بنده رفته بود. آن طلبه از رفتار همسرش نالیده بود و از سختی زندگی و رفتار نامناسب همسر در هفده سال گذشته شکوه کرد.

 

استاد لبخندی زد و گفت: خدا را شکر کن! چرا که خداوند باد غرور را که به وسیله حضور در میان مردم و احترام ویژه آنان به ما طلبه ها حاصل میشود به وسیله همسرت از سرت بیرون میکند. به خانه که برمیگردی همسرت ندانسته عامل و کارگر خداست و مثل یک سوزن باد غرور و منیت را از سرت بیرون میکند تا متوجه شوی کسی نیستی!! اخلاق بد همسرت در این سال ها وسیله امتحان تو و البته وسیله پیشرفت تو بوده است!

 

طلبه هاج و واج به استاد نگاه میکرد! در دلش دست تسلیم به خواست الهی بلند کرد و این لطف مخفی خداوندی را شکر گفت.

 

به خانه که وارد شد دید همسرش همان کسی که هر روز او را به بدی خطاب میکرد به استقبالش امده و آب هویج گرفته است!!

 

طلبه به نزد استاد بازگشت. حیران بود. داستان را برای استاد بازگو کرد.

 

استاد یک جمله گفت: از امروز امتحانت عوض شد. تا دیروز با بد اخلاقی اش امتحان میشدی اما از امروز خوش اخلاقی اش عامل امتحان توست. از امروز آغوش گرم او وسیله است برای جدا کردن تو از صف جهاد و مبارزه و سخت کوشی و مناجات و نماز شب!

 

ما در خانه و خانواده در حال امتحانیم ولی باور نمی کنیم. بعضی ها سریع برگه را پاره میکنند و به این امتحان به خیال خودشان پایان میدهند اما در دادگاه الهی و در مسیر سیر وسلوک رفوزه شده اند.

 

تمام تلاش های شما فقط سعی در عوض کردن برگه امتحان است در حالی که تمام برگه ها مثل هم هستند و فقط استاد است که از این مطلب با خبر است. همسر شما برگه امتحانی شماست بدانید یا ندانید!

 

۷- آقا به زوجهای جوان فرمودند: بروید با هم بسازید!

 

دوست را میتوان عوض کرد یا ترک گفت اما آیا همسر هم اینگونه است؟ متاسفانه امروز خیلی از جوان ها به راحتی میگویند: بله میتوان همسر را هم ترک گفت. اما به نظرم اینگونه نیست. راه چاره در انتخاب ها و ملاک های انتخاب و مهارت های زندگی است. راه چاره در انتخاب راحت و بدون وسواس و سپس سازش در زندگی ست اما بشرط ایمان و اصول حاکم بر ایمان و سبک زندگی مورد نظر اسلام.

● ح سین عالمی


نخل ولایت ۹۸-۷-۲۱ ۰ ۰ ۱۴۷

نخل ولایت ۹۸-۷-۲۱ ۰ ۰ ۱۴۷


🌼 خیلی از دخترها ازدواج نمیکنند چون کسی با شرایط شون کنار نمیاد. چه شرایطی ؟ اینکه شوهر و دوست پسر رو همزمان با هم در کنارشون داشته باشند.
شرایط ازدواج یکی از دوستام همین بود که به خواستگارش گفته بود: اگر با شما ازدواج کنم، اگر دوست داشته باشم دوست پسر هم داشته باشم نباید مخالفت کنید.
یا یکی از آشنایان آقا هم، هر وقت که دوسته خانومش با شوهرش به مشکلی بر میخوره به خونه ی اینها میاد و همون محبت رو از شوهر دوستش گدایی میکنه.بیچاره دختر بخت برگشته هم مجبور میشه که شوهرش رو با دوستش تنها بذاره و بره تا وقتی که شوهرش بهش زنگ بزنه که بیا، دوستت حالش خوب شد و رفت.
زندگی ها به جایی رسیده که زن در کنار دوست دختر و شوهر در کنار دوست پسر براشون معنا داره.
کاملا شاخ در میارم.
شرایط ازدواج کاش فقط به امور مالی ختم بشه.
 

-----------------------------------------------------------------

دین همان قانون زندگی بشر است.

 

دین همان سبک زندگی ماست که بر طریق آن روز و شبمان را میگذرانیم. بزرگان جامعه از سبک زندگی مردم و جوانان ابراز خطر میکنند و این به معنی خطر در دین داری جوان هاست. البته این مشکل همه نیست اما عمده جامعه گرفتار این مشکل هستند. شدت و ضعف دارد و هر چه شدتش بیشتر باشد خطرش هم بیشتر است.

 

مشکل ازدواج طیف وسیعی از جامعه ما را فرا گرفته است اما من به عنوان یک طلبه برای عموم مردم ، آنان که مسلمانند و اعتقادات مذهبی دارند مطلب مینویسم. برای آنان که مسلمانی شان هنوز آب و رنگ دارد و ایمان در دلشان پابرجاست اما بر اثر تعلیمات غلط تلویزیون و القائات شیاطین و ماهواره ها راه را گم کرده اند و رسم و سبک زندگی شان ، غربی و شرقی و ایرانی شده است و به جای آسمانی بودن زمینی گشته است.

 

من مجبورم بر ایمان تاکید کنم تا مخاطبم اهمیت ایمان را درک کند.

 

اگر ایمان نباشد هیچ خصوصیتی نمیتواند شما را آرام کند و سبک بال به ادامه زندگی وادارد.

 

اگر ایمان نباشد زن تا زمانی که زیبایی دارد خریدار دارد و زن غربی زن بیچاره ای است که گرفتار بیماری روانی چهل سالگی است. بیماری چهل سالگی یک بیماری روانی است که زن با از دست دادن دوران نشاط و زیبایی گرفتار یک افسردگی شدید روحی میشود. اما امروز به اقرار خودشان بیماری چهل سالگی را باید بیماری سی سالگی نامید.

 

زن غربی به خاطر ایمان نداشتن به این بدبختی دچار شده است. زن غربی حتی کالا هم نیست. منشی هم که میشود باید جلوه گری کند و کسی زن غربی را به خاطر خودش دوست ندارد. پیر که میشود باید به خانه سالمندان برود چون نه فرزندی دارد و نه شوهری!

 

زن غربی چوب بی ایمانی خودش را میخورد. جامعه ما هم هر مقدار که غربی میشود با همان مشکلات روبرو میشود. جامعه ما در ظاهرش اسلامی است اما مثل جوبیر و ذلفا عمل نمیکند!

 

اما دخترهای مسلمان!

 

دخترهای مسلمان باید از حیا و عفاف خودشان که تمام دارایی دختران و زنان مسلمان است با چنگ و دندان دفاع کنند. هیچ بهانه ای برای بی حیایی و بی حجابی شما پذیرفتنی نیست. یک تار موی شما نباید جلوه گری شیطانی کند. باور کنید جلوه گری ، ازدواج شما را تسریع نمیکند و البته کسی که به بهانه تار مویی قدم پیش بگذارد تا هفتاد سالگی نمی ماند! ازدواج در نظر ما یک پیمان هفتاد ساله است!

 

اما پسرهای مسلمان!

 

پسرهای مسلمان باید فقط ایمان را برای ازدواج ملاک قرار دهند! ایمان نمره بالا را با هیچ چیز عوض نکنید! دنبال دختر همه چیز بیست نگردید ؛ که در ملاک قرار دادن غیر ایمان مثل زیبایی و پول و ... نمره بیست در تمام ملاک ها جمع نمیشود و اگر هم جمع شود با ایمان بیست جمع نمیشود. شما باید ابتدا تکلیف خودتان را با ملاکهای متفاوت تعیین کنید.

● ح سین عالمی


نخل ولایت ۹۸-۷-۱۷ ۰ ۰ ۱۸۲

نخل ولایت ۹۸-۷-۱۷ ۰ ۰ ۱۸۲


برای داشتن یک ازدواج موفق باید قبل از ازدواج تکلیفتان را با این سوالات مشخص کنید:
سوالاتی که برای انتخاب یک همسر مناسب، باید به آن پاسخ داد
1-چه کسی باعث رشد شما می شود؟
2- چه کسی به نیازهای روحی شما بهتر پاسخ می دهد؟
3- با چه کسی راحت تر می توانید کنار بیایید؟
4- چه کسی نیازهای مادی شما را بهتر برآورده می کند ؟
5- چه کسی باعث خشنودی و رضایت خاطر بیش تر شما می شود؟

-------------------------------------------------------------------

تفاوت مشاوره مکاتب مادی با مشاوره مکتب الهی را در کمترین کلمات نشان دادید.

یک بار دیگر متن ارسالی را بخوانید:

خشنودی من!

رضایت خاطر من!

نیازهای مادی من!

نیازهای روحی من!

رشد من!

با اینگونه نوشتن مخالفم

زندگی فقط من نیست ؛ ماست! من و همسرم! من و پروردگارم!
عمده جوانان ما همین سوال ها را میپرسند و همین گونه ازدواج خودشان را به تاخیر و زندگی خودشان را خراب میکنند. 
چون من خودشان را محور قرار داده اند نه خدایشان را.
اگر متن را با کلمه خدا بنویسید تفاوت نظر این دو دیدگاه را متوجه میشوید.

باور کنید جنگ نرم امروز بر سر همین یک کلمه است: نظر خدا یا نظر من!

● ح سین عالمی


نخل ولایت ۹۸-۷-۱۳ ۱ ۰ ۱۶۹

نخل ولایت ۹۸-۷-۱۳ ۱ ۰ ۱۶۹


🌼 خیلی از دخترهای با ایمان رو دیدم که به خاطر ترس از عواقبی که شاهد اون هستند، و بعضی خانم ها رو درگیر کرده، ازدواج نمیکنن. می ترسند که نکنه با کسی ازدواج کنیم که فلان اخلاق رو داشته باشه و اذیت بشیم.حمایت های مادر و پدرها از دخترهای نازک نارنجی شان زیاد شده. زندگی مجردی رو به متاهل شدن و قبول مسولیت، ترجیح میدهند، چون در خانه پدری مسولیتی به روی دوششان گذاشته نشده و خوردن و خوابیدن.

همون طور که میگن: بیکار بودی ازدواج کردی؟ حالا باید بشوری و بسابی و بپزی و ....

----------------------------------------------------------------------------------------

من اسمش را میگذارم : راحت طلبی و عافیت طلبی ، و در نتیجه فرار از مسئولیت.

 

در شانزده سالگی از ازدواج فرار میکند چون هنوز بچه است!

 

در هجده سالگی از ازدواج فرار میکند چون قصد ادامه تحصیل دارد! و بدون مدرک تحصیلی نمیتوان متاهل شد!

 

در بیست و یک سالگی از ازدواج فرار میکند چون کنکور ارشد دارد! لیسانسه هاش بیکارند!

 

در بیست و سه سالگی از ازدواج فرار میکند چون بیکار است و پول کافی ندارد چرا که زندگی بدون ماشین رخت شویی امکان ادامه ندارد! اگر خانوم باشد حس استقلال مالی نمیگذارد که بیکار باشد خصوصا اگر مدرک تحصیلی اش چنان و بهمان باشد!

 

در بیست و پنج سالگی از ازدواج فرار میکند چون میترسد که بینی یا قد کوتاه خاستگارش فردا موجب خنده فامیل شود. تمام طول روز را کار میکند و درآمد خوبی دارد.

 

در بیست و هشت سالگی از ازدواج فرار میکند چون خواستگار مورد علاقه اش هنوز سرباز است! و او قول داده که روزی به سراغش بیاید! دوستی خیابانی یا دوستی اداری یا دوستی ... جایگزین همسر هستند و گاهی سگ و گربه جای فرزند!

 

در سی سالگی سی خواستگاری را تجربه کرده است اما همه ، عیب های جور واجور داشتند و هیچ کس گزینه مناسب و آرمانی او نبوده پس باز هم از ازدواج فرار میکند.

 

در سی و دو سالگی یک بار ازدواج کرده اما زود متوجه شده که طرف مقابلش و نه خودش ، آدم ناتویی بوده و خیلی زود خودش را از شر طرف راحت کرده است.

 

در سی و پنج سالگی ازدواج کرده زمانی که همه چیز دارد تا سختی نکشد و البته حالا حالا ها قصد فرزند دار شدن ندارد.

 

قصه های تبلیغی:

 

1- در مترو تهران بودم. خانمی برای مشاوره پیشم آمد. خواستگارش علی اللهی بود! حسابی از صوفیه و عواقب ازدواج با آنان بد گفتم. گفتم باید قطب صوفیه را از شوهرت محرم تر بدانی!! مقید به تقلید و احکام نیستند! نماز نمیخوانند! مکثی کرد و گفت: حاج آقا حرفا میزنی آخه! شوهر نیست! (گاهی اوقات ازدواج هم که میکنند آن قدر با عجله یا از سر کسالت است که بیشتر از یک سال دوام ندارد)

 

2- رجب المرجب پارسال در مسجد دانشگاه صنعتی شریف در کنار دانشجوها معتکف بودم. در مقطع دکترا تحصیل میکرد و دهه سوم زندگی را میگذراند. هنوز بچه نداشت چون میخواست با تازه عروسش خوش باشد! نگاهی به من کرد و گفت: حاج آقا نگران ازدیاد نسل نباش! توالد نسل ما فقط کمی جابجا شده است! (چیزی حدود ده سال جابجایی ؛ آن هم فقط یک فرزند! نگران نیستم! )

 

3- روز شهادت حضرت زهرا جایی منبر بودم. عزیزی به تازگی ماشین ظرف شویی خریده بود. البته برای شستن ظرف های زیاد یک خانواده پر جمعیت سه نفره! به نظرم این طیف دوستان به فرزند سوم حتی فکر هم نمیکنند! فکر میکنند؟

● ح سین عالمی


نخل ولایت ۹۸-۷-۰۹ ۱ ۰ ۱۲۷

نخل ولایت ۹۸-۷-۰۹ ۱ ۰ ۱۲۷


🌼 واقعا چرا ازدواج ما جوونا اینقدر سخت شده؟
خب باید چی کار کنیم؟
 باید چی کار کنیم که اسلام گفته و ما نکردیم؟

----------------------------------------------------------

جواب یک جمله است:

 

ازدواج جوانها سخت شده چون به اسلام عمل نمیکنند. جواب همین یک کلمه است!

 

نکات زیر در شرح و توضیح جواب مختصرم پیشکش محضر گرامی شما:

 

1- تا کسی باورش نشود که در اندیشه و عمل، با اسلام حقیقی فاصله دارد، نمیتواند یک فکر اصلاحی عمیق و اساسی برای خودش و آینده اش بکند. نمونه مناسبش (در اصل داستان ازدواج و در انتخاب گزینه مناسب ازدواج) داستان جویبر و ذلفا است؛ 

 

2- هر مقدار معیارهای شما برای انتخاب گزینه مناسب ازدواج بیشتر و دقیق تر باشد روند ازدواج شما طولانی تر میشود. دیروز در دانشگاه امیرکبیر جلوی درب حافظ بودم که یکی از دوستان را دیدم. تازه عقد کرده بود. تبریک گفتم. تمام حرفش همین بود که :

به این نتیجه رسیده ام که نمره بیست پیدا نمیشود و من نباید دوسال تمام وقتم را به دنبال پیدا کردن نمره بیست تلف میکردم. روان شناس ها و مشاورها مرا دوسال معطل کردند! اما امروز با پایین آوردن توقعات خودم و با معیار قرار دادن ایمان و همتایی در ایمان و البته توکل به خدا ، چشمم را بر مسائل غیر ضروری بستم و ازدواج سر گرفت. قد همسرم از من کوتاه تر است اما قد ایمانش چیزی اندازه من!
 

خلاصه حرف را میگفت. بارها آفرینش گفتم. اتفاقا گفت داستان جویبر و ذلفا را خوانده بوده. باز هم آفرینش گفتم.

 

3- ازدواج فقط یک ملاک اساسی در همتایی و شباهت دارد: فقط ایمان.

 

قد و اندازه و قطر و لاغری ؛ مدرک و پول و قیافه تعیین کننده نیستند اگر دو طرف ایمان داشته باشند. اما اگر ایمان نباشد فقط وفقط اندازه دماغ میتواند بهترین مانع انتخاب باشد.

 

4- همین سه روز گذشته جوانی را دیدم که نام دختری را از لیست نامزدهای احتمالی ازدواجش خط زد. علت را پرسیدم گفت: به دل مادرم ننشسته!

 

مادرها دلسوزترین زن روی زمین برای پسرها هستند اما همیشه شناخت کاملی از معیارهای پسرشان برای انتخاب همسر ندارند. باید ابتدا مادر را به معیارهای خودتان آشنا کنید تا مادر فقط به دنبال دماغ باریک و چشم و بر و روی چنان نباشد.

 

من همیشه پسرها را از مخالفت با نظر مادر منع کرده ام اما مادر باید معیارهای شما را بداند ؛ چون او باید ابتدا برای شما همسر انتخاب کند و سپس عروس برای خودش.

 

5- اکثر جوان ها برای ازدواج نکردن صد دلیل خوب دارند مثل نداشتن خانه و پول و البته گرانی و ... اما برای ازدواج کردن یک دلیل کافی است که آن یک کلمه را ندارند. آن یک دلیل کافی و وافی ایمان است و نتیجه اش فرار از گناه. اکثر جوان ها میلی برای فرار از گناه ندارند چون نمیخواهند خدا را بندگی کنند. ادای یوسف را در می آورند اما از ذلیخا کثیف ترند.

 

به نظر شما پسر سی و پنج ساله مجرد تهرانی با یک واحد آپارتمان اجاره ای ، یوسف امت است؟ و چرا مجرد بودن را بهتر میداند یا بهتر بگویم چرا خود را گرفتار زندگی با "یک" دختر نمیکند؟ آیا او بعد از یک روز کاری ، شام میخورد و مسواک میزند و پتو بر سر میکشد و "تنها" میخوابد؟

 

بی ایمان ها دو دسته اند: دسته ای از بی ایمانان پول مناسب برای عیاشی جنسی دارند و گروه دیگر پولی برای عیاشی ندارند یعنی فقرای بی ایمان که نه دنیا دارند و نه آخرت!

 

اما اهل ایمان فقط یک دسته اند: اهل ایمان چه پول دار و چه فقیر در اولین فرصت ازدواج میکنند. اهل ایمان نگران خرج زندگی نیستند چون قناعت دارند و به رزاقیت خداوند مطمئن هستند و البته اسراف نمیکنند. اهل ایمان اگر پول دارند به اندازه خرج میکنند و اگر فقیرند با توکل به خدا در امر ازدواج قدم پیش میگذارند و خداوند است که به خاطر این توکلشان آنها را غنی میکند: و ان یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله: خداوند صادق است و غنی میکند. بر منکرش لعنت!

● ح سین عالمی


نخل ولایت ۹۸-۷-۰۵ ۰ ۰ ۱۰۹

نخل ولایت ۹۸-۷-۰۵ ۰ ۰ ۱۰۹


🌼 درسته ما عاطفی هستیم و شاید مورد خوبی پیدا نکنیم ولی خب

چه جوری بفهمیم که کسایی که دور و برمونن خوبن؟ و ما در موردشون 

درست فکر کردیم؟ هرچند ما اصلا مهم نیستیم چون باید انتخابمون کنن.

-------------------------------------------------------------

 توجه شما را به چند نکته جلب میکنم:

1- به نظر شما یک خانوم میتواند یک مرد را بشناسد؟ و آیا به

نظر شما یک مرد میتواند یک خانوم را بشناسد؟ حتی بعد از

چند سال زندگی مشترک؟ امتحانش مجانی است. همین امشب

همین سوال را از پدر خود بپرسید؟ آیا او بعد از چند دهه

زندگی با مادر شما او را شناخته است؟

 

2- شناخت چیست؟ امکان دارد که یک مرد یک زن را آن گونه

که هست بشناسد؟ من منکر شناخت نیستم اما میدانم بسیار

سخت است.

 

3- چرا اسلام اذن ازدواج یک دختر را به دست پدرش داده

است؟ چون پدر مهربانترین مرد برای یک دختر است عموما.

و مردها مردها را بهتر میشناسند همان گونه که زن ها زن ها را.

 

4- اگر خواهر من قصد ازدواج داشته باشد چقدر احتمال

دارد که انتخاب خودش از میان پسرهای دانشکده یا

فامیل انتخاب دقیقی نباشد؟ و در حالت دیگر اگر من

یا پدرم از میان گزینه های متعدد فقط سه نفر را جدا

کنیم و او از میان آن سه نفر گزینه خودش را انتخاب

کند چطور؟ 

 

5- یک واسطه عاقل برای هر یک از دو طرف ازدواج

اما از جنس همسر ، بهترین گزینه برای شناخت دقیق

افراد است. برای پسرها بهترین مشاور مادر یا خواهرها

و یا دیگر زن های عاقل اند که میتوانند یک دختر را از

میان صد ها گزینه انتخاب کنند.

برای دخترها هم پدر یا برادرها و مردهای دیگر فامیل و

اطرافیان که میتوانند او را در شناخت دقیق یک مرد

کمک کار باشند.

6- برای نزدیک شدن دیدگاه خودتان به مشاور امین

ازدواجتان او را با دیدگاه خود آشنا کنید. گاهی مادر

یا پدر شما با شما فاصله ای طولانی دارد و از آنچه در

ذهن شما میگذرد بی خبر است.

مثلا ساده زیستی و ایمان و شاخصه های اصلی اسلام

مثل نماز را مطرح کنید.

 

7- واسطه های امین میتوانند بهترین کارکرد را داشته باشند.

آنها در رفتار جوان چیزهایی میبینند که جوان دیگر متوجه

آن رفتار نیست. به نظرم جوان ها باید بیشتر به بزرگترهای

خود اعتماد کنند اما نه اعتماد کور و بی ریشه بلکه اعتمادی

که جهت داده شود و در جهت خواسته های معنوی شما

استفاده شود نه اینکه این اعتماد باعث به تاخیر افتادن

ازدواج و سوختن فرصت طلایی جوانی باشد.

 

8- یارگیری کنید. تنها نباشید. همیشه در فامیل کسی

هست که شما را درک میکند. از داشته های خدادادی

استفاده کنید. اما ابتدا باید این داشته ها را شناسایی

کنید. یک عنصر عاقل و فهیم در همه فامیل ها و خانواده ها

هست اگر چه دور . کسی که افراد دیگر به گفته او اعتماد دارند.

 

9- مشاور امین گاهی برای به دام انداختن یک پسر خوب ، دانه

میپاشد. خانواده ای را سراغ دارم که همه دختر ها را به پسرهای

خاصی از یک صنف خاص شغلی شوهر داده اند یعنی منتظر

 نشده اند که خواستگارهای مختلف درب خانه آنها را بکوبند

بلکه مشاوری امین با دانه پاشی و معرفی خانواده ها ،

تک تک دختر ها را معرفی کرده و در انتها شوهر داده اند.

 

10- راه کارهای شیطان که دائما به گناه ختم میشوند ابدا

راه کار مناسبی برای شناخت نیستند. جلوه گری و آرایش و ...

جز ناپاکی و دوری از خدا و رضایت او ثمری ندارند.

 

11- شما مهم هستید ولی از قدرت خودتان خبر ندارید. این

از زیبایی آفرینش است که زن انتخاب میشود و نزاع بر

سر انتخاب ماده ها است. در طبیعت هم همیشه دو گوزن

نر هستند که شاخ های به هم تنیده و بلند خود را در هم

میکنند و با هم بر سر تصاحب یک گوزن ماده میجنگند. کار زن

ناز کردن و کار مرد ناز کشیدن است. در پیتزا فروشی ها همیشه

پول پیتزا را مردها یا دوست پسرها حساب میکنند!!

● ح سین عالمی


نخل ولایت ۹۸-۷-۰۱ ۰ ۰ ۱۱۶

نخل ولایت ۹۸-۷-۰۱ ۰ ۰ ۱۱۶


🌼 بعضی اوقات سخت گیری نا به جای خانواده ها به دلیل موقعیت های مالی،تحصیلی و غیره باعث میشود ازدواج جوانهایشان به تاخیر بیفتد و خود هم نمیدانند چقدر این برخورد آنها در انتخاب فرزندانشان تاثیر گذار است...

---------------------------------------------------------------

دختری را سراغ دارم که به اواسط دهه چهارم زندگی اش رسیده بود و میگفت : همه خواستگارهایم را اطرافیانم رد کردند و من هنوز تنها هستم! هر کدام به یک دلیل! خودم تصمیم نگرفتم!

 

به نظر شما کفو بودن دو نفر به چیست؟

 

به نظرم باید دوباره داستان جویبر و ذلفا را بخوانیم. هم من و هم شما. تعارف نمیکنم ها...

 

بعد از خواندن دوباره داستان ادامه میدهم...

 

این داستان از ابتدای داستان ازدواجم برای من مساله ساز شد. یک انسان مومن نمیتواند جز ایمان چیز دیگری را ملاک کفویت با یک انسان دیگر قرار بدهد. و داستان همین یک کلمه است که کفو بودن فقط در ایمان است و لا غیر. نه در شهری و روستایی بودن و نه در مدرک تحصیلی و سواد و نه در سطح دارایی و اموال.

 

وقتی من عمامه بر سر میگذارم نمیتوانم حرف روان شناس های غربی را به نام دین تحویل شما بدهم. اگر مخالف حرف من هستید برای بار سوم داستان جویبر و ذلفا را بخوانید.

 

یا بگویید این داستان دروغ است و خیال ما را راحت کنید و یا باید بگویید این داستان دروغ نیست اما برای امروز ما نیست و نسخه دین برای امروز ما پیچیده نشده است. اما متاسفانه هیچ کدام از این گزینه ها را نمیتوانید بگویید. نه این داستان دروغ است و نه اسلام دین محدود به جزیره العرب و چهارده قرن گذشته. اسلام دین امروز من و شماست و ماییم که باید تکلیفمان را با این دین روشن کنیم. امام زمان هم که بیاید با همین دین حکومت میکند و چه دین زیبایی خواهد بود اسلام آن روز .

 

خانواده ها سخت گیری میکنند اما نقش من چیست؟

 

دخترها و پسرها نقش تعیین کننده خودشان را نمیدانند. این جمله را از من بپذیرید که جوان ها نقش خودشان را نمیدانند. اگر میدانستند به خاله زنک های اطرافشان اجازه این همه دخالت نمیدادند که آخر به من بگویید: این ازدواج من است یا ازدواج شما؟ من یک بار ازدواج میکنم و میخواهم ازدواجم بر اساس موازین اسلام باشد نه گفته ها و خواسته های شیاطین انس و جن که اطرافم را گرفته اند. من میخواهم حرف خدا و رسولش را اجرا کنم...

 

و رسول خدا فرمود که از شومی دختر مهریه زیاد است ...

 

من این مقدار مهریه را نمیخواهم! من این کالای لوکس را نمیخواهم! من این سرویس چوب فلان و بهمان را نمیخواهم! مگر برای من و خوشی من خرید نمیکنید؟ من نیازی به این اشیاء ندارم!

 

امروز با شجاعت مینویسم چون به این حرف ها عمل کرده ام!

 

باور کنید در خانه من همین امروز هم از سرویس چوب و ماکروفر و بسیاری از کالاهای لوکس خبری نیست. باور کنید بیشترین کالای زندگی من کتاب است.نوروز امسال خانه ما زائر سرای حضرت معصومه بود. کودک فامیل بعد از چند روز اقامت در خانه ما مرا دیده بود؛ با تعجب فریاد زد و گفت: همش کتاب کتاب کتاب! او حتی عروسک های مطهره را هم در چینش اثاثیه خانه ندیده بود!

 

باور کنید که همسرم بود که پیشنهاد مهریه چهارده سکه را خودش به پدرش داد و از قدرت خودش استفاده کرد علی رغم اینکه خواهرش و دختران فامیلش این گونه نبودند.

 

باور کنید من برای مراسم ازدواجم تالار کرایه نکردم. و البته که ازدواج من هزار سال پیش نبود. من متعلق به همین نسل هستم و جوانم با این تفاوت که کمی مسلمانم.

● ح سین عالمی

نخل ولایت ۹۸-۶-۲۸ ۰ ۰ ۱۲۹

نخل ولایت ۹۸-۶-۲۸ ۰ ۰ ۱۲۹


👓 از این پس مجموعه ای از سوالات متداول در زمینه ازدواج با پاسخها و راهکارها از حسین عالمی به تدریج ارائه خواهد شد.لطفا به ترتیب از داستان جویبر و ذلفا مطالعه کنید زیرا سلسله ارتباطی به هم دارند که در صورت مطالعه به ترتیب قابل فهم است.

 

🌼 همه هم با ایمان نیستند اما گناه شخصی که همیشه مراقب اعمال و رفتارش بوده و از حد و حدود الهی تجاوز نکرده و همیشه خدا را ناظر بر اعمال خود میداند چیست؟ واقعا چیست که خواستگار با ایمان ندارد یا بهتر است بگویم اصلا خواستگار ندارد مقصر کیست خودش؟ که دنبال آب و رنگ نیست و کسی به او توجهی ندارد خانواده اش؟جامعه؟درسته جوان ها عوض شدند اما چه شده چرا چنین شده؟ مقصر عوض شدن جوان های نسل امروز چیست یا کیست ؟
 

----------------------------------------------------------------


میخواهم ذهن دوستان را به سمت الگوی عالمیان فاطمه زهرا متوجه کنم. آیا فاطمه در ازدواجش مدیون پدر قدرتمند و سرشناس خودش بود؟ آیا او به علت انتساب به پیامبر این گزینه آسمانی یعنی علی بن ابیطالب را پیدا کرد؟ و یا نه؟ آیا این شخصیت خاص او نبود که علی را برای او پروراند؟
به این حدیث از کتاب شریف کافی توجه کنید:

یُونُسَ بْنِ ظَبْیَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: 
لَوْ لَا أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى خَلَقَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام  لِفَاطِمَةَ مَا کَانَ لَهَا کُفْوٌ عَلَى ظَهْرِ الْأَرْضِ مِنْ آدَمَ وَ مَنْ دُونَ
اگر خداوند متعال امیرالمومنین علی بی ابیطالب را برای فاطمه خلق نمیکرد برای فاطمه بر روی زمین همتا و کفوی نبود از زمان آدم تا روز آخر

به نظر شما داستان تفاوت پیدا نکرد؟ این فاطمه بود که در خلقت تنها میماند اگر علی برای او آفریده نمیشد. کما اینکه بعد از فاطمه مولا همسران متعددی داشت. این مقام بلند انسان را متحیر میکند.

اما راه چاره! لطفا به نکات زیر توجه کنید:

1- خداوند در نظام اندیشه ای ما کجای کار است؟ آیا فقط خداوند فقط برای فاطمه کفوش را آفرید قبل از تولد او در زمین و یا او برای همه عالمیان چنین کاری خواهد کرد اما امتحان ما در همین تاخیر است؟ خدا که هنوز خداست پس ما باید خداشناسی خودمان را افزایش دهیم و حضور او را حس کنیم. در حقیقت با توحید افعالی همه عالم در اختیار اراده اوست و کسی جز خواست او را نمیتواند انجام دهد. (معترفم که این جواب عمیق و دقیق برای همگان قابل فهم نیست)

2- اگر من ، فاطمه ای در حد خودم باشم آیا در عالم ذره ای گم میشود ؟ و آیا مخلوقات خداوند خواهد توانست من را گم کند به نحوی که روزی من به من نرسد؟ آیا کار از دست خدا خارج شده است؟ آیا خدا خدایی خودش را فراموش کرده و من را از یاد برده است و یا اینکه من او را فراموش کرده ام؟

3- خوب است لحظه ای به مفهوم امتحان توجه کنیم. امتحان کجاست؟ کجاست که خداباوری انسان ها آزمایش میشود؟ کسی که با روش های شیطانی به دنبال کسب روزی است خود را محور عالم قرار داده و خداوند را پس زده است و در عالم وجود خودش خودش حاکمییت میکند. قانون گذار عالم وجود ما کیست؟ خودمان یا خالقمان؟

4- ذلفا اشتباه کرد یا از پس امتحان خوب بیرون آمد؟ امتحانش چه بود؟ آیا پیامبر خواست فقط ذلفا را امتحان کند و یا اینکه او به این وسیله راه را به همه عالمیان نشان داد؟ به نظرم ما باید در مسلمانی 
خودمان (تسلیم بودنمان در مقابل حکمت الاهی)  شک بکنیم!

▪ حسین عالمی


نخل ولایت ۹۸-۶-۲۴ ۰ ۰ ۱۷۱

نخل ولایت ۹۸-۶-۲۴ ۰ ۰ ۱۷۱


- چقدر خوب بود زن مى گرفتى و خانواده تشکیل مى‏ دادى و به این زندگى انفرادى خاتمه می ‏دادى، تا هم حاجت تو به زن برآورده شود و هم آن زن در کار دنیا و آخرت کمک تو باشد.

- یا رسول اللَّه! نه مال دارم و نه جمال، نه حسب دارم و نه نسب، چه کسى به من زن مى ‏دهد؟ و کدام زن رغبت مى ‏کند که همسر مردى فقیر و کوتاه قد و سیاهپوست و بدشکل مانند من بشود؟!.
- اى جویبر! خداوند به وسیله اسلام ارزش افراد و اشخاص را عوض کرد.
بسیارى از اشخاص در دوره جاهلیت محترم بودند و اسلام آنها را پایین آورد.
بسیارى از اشخاص در جاهلیت خوار و بى ‏مقدار بودند و اسلام قدر و منزلت آنها را بالا برد. خداوند به وسیله اسلام نخوتهاى جاهلیت و افتخار به نسب و فامیل را منسوخ کرد. اکنون همه مردم از سفید و سیاه، قرشى و غیرقرشى، عربى و عجمى در یک درجه‏اند، هیچ کس بر دیگرى برترى ندارد مگر به وسیله تقوا و طاعت. من در میان مسلمانان فقط کسى را از تو بالاتر مى‏ دانم که تقوا و عملش از تو بهتر باشد.
اکنون به آنچه دستور مى‏ دهم عمل کن.
اینها کلماتى بود که در یکى از روزها که رسول اکرم به ملاقات «اصحاب صُفّه» آمده بود، میان او و جویبر رد و بدل شد.
جویبر از اهل یمامه بود. در همان جا بود که شهرت و آوازه اسلام و ظهور پیغمبر خاتم را شنید. او هرچند تنگدست و سیاه و کوتاه قد بود، اما باهوش و حق طلب و بااراده بود. بعد از شنیدن آوازه اسلام، یکسره به مدینه آمد تا از نزدیک جریان را ببیند.
طولى نکشید که اسلام آورد و در سلک مسلمانان درآمد، اما چون نه پولى داشت و نه منزلى و نه آشنایى، موقتا به دستور رسول اکرم در مسجد به سر مى ‏برد.
تدریجا در میان کسان دیگرى که مسلمان مى‏ شدند و در مدینه مى‏ ماندند، افرادى دیگر هم یافت شدند که آنها نیز مانند جویبر فقیر و تنگدست بودند و به دستور پیغمبر در مسجد به سر مى ‏بردند. تا آنکه به پیغمبر وحى شد مسجد جاى سکونت نیست، اینها باید در خارج مسجد منزل کنند. رسول خدا نقطه‏ اى در خارج از مسجد در نظر گرفت و سایبانى در آنجا ساخت و آن عده را به زیر آن سایبان منتقل کرد.
آنجا را «صفّه» مى ‏نامیدند و ساکنین آنجا که هم فقیر بودند و هم غریب، «اصحاب صفّه» خوانده مى ‏شدند. رسول خدا و اصحاب به احوال و زندگى آنها رسیدگى مى‏ کردند.
یک روز رسول خدا به سراغ این دسته آمده بود. در آن میان چشمش به جویبر افتاد، به فکر رفت که جویبر را از این وضع خارج کند و به زندگى او سر و سامانى بدهد. اما چیزى که هرگز به خاطر جویبر نمى ‏گذشت- با اطلاعى که از وضع خودش داشت- این بود که روزى صاحب زن و خانه و سر و سامان بشود. این بود که تا رسول خدا به او پیشنهاد ازدواج کرد، با تعجب جواب داد: مگر ممکن است کسى به زناشویى با من تن بدهد؟! ولى رسول خدا زود او را از اشتباه خودش خارج ساخت و تغییر وضع اجتماعى را- که در اثر اسلام پیدا شده بود- به او گوشزد فرمود.
رسول خدا پس از آنکه جویبر را از اشتباه بیرون آورد و او را به زندگى مطمئن و امیدوار ساخت، دستور داد یکسره به خانه زیادبن لبید انصارى برود و دختر «ذلفا» را براى خود خواستگارى کند.
زیادبن لبید از ثروتمندان و محترمین اهل مدینه بود. افراد قبیله وى احترام زیادى برایش قائل بودند. هنگامى که جویبر وارد خانه زیاد شد، گروهى از بستگان و افراد قبیله لبید در آنجا جمع بودند.
جویبر پس از نشستن مکثى کرد و سپس سر را بلند کرد و به زیاد گفت: «من از طرف پیغمبر پیامى براى تو دارم، محرمانه بگویم یا علنى؟».
- پیام پیغمبر براى من افتخار است، البته علنى بگو.
- پیغمبر مرا فرستاده که دخترت ذلفا را براى خودم خواستگارى کنم.
- پیغمبر خودش این موضوع را به تو فرمود؟!!.
- من که از پیش خود حرفى نمى ‏زنم، همه مرا مى ‏شناسند، اهل دروغ نیستم.
- عجیب است! رسم ما نیست دختر خود را جز به هم شأنهاى خود از قبیله خودمان بدهیم. تو برو، من خودم به حضور پیغمبر خواهم آمد و در این موضوع با خود ایشان مذاکره خواهم کرد.
جویبر از جا حرکت کرد و از خانه بیرون رفت، اما همان‏طور که مى ‏رفت با خودش می ‏گفت: «به خدا قسم آنچه قرآن تعلیم داده است و آن چیزى که نبوت محمد براى آن است غیر این چیزى است که زیاد مى ‏گوید.».
هرکس نزدیک بود، این سخنان را که جویبر با خود زیر لب زمزمه مى ‏کرد مى شنید.
ذلفا دختر زیباى لبید که به جمال و زیبایى معروف بود، سخنان جویبر را شنید، آمد پیش پدر تا از ماجرا آگاه شود.
- بابا! این مرد که همین الآن از خانه بیرون رفت با خودش چه زمزمه مى ‏کرد و مقصودش چه بود؟
- این مرد به خواستگارى تو آمده بود و ادعا مى ‏کرد پیغمبر او را فرستاده است.
- نکند واقعا پیغمبر او را فرستاده باشد و رد کردنش توسط شما تمرد امر پیغمبر محسوب گردد؟!
- به عقیده تو من چه کنم؟
- به عقیده من زود او را قبل از آنکه به حضور پیغمبر برسد به خانه برگردان، و خودت برو به حضور پیغمبر و تحقیق کن قضیه چه بوده است.
زیاد جویبر را با احترام به خانه برگردانید و خودش به حضور پیغمبر شتافت.
همینکه آن حضرت را دید عرض کرد:
 «یا رسول اللَّه! جویبر به خانه ما آمد و همچو پیغامى از طرف شما آورد، مى‏ خواهم عرض کنم رسم و عادت جارى ما این است که دختران خود را فقط به هم شأنهاى خودمان از اهل قبیله که همه انصار و یاران شما هستند بدهیم.»
- اى زیاد! جویبر مؤمن است. آن شأنیتها که تو گمان مى ‏کنى امروز از میان رفته است. مرد مؤمن هم شأن زن مؤمنه است.
زیاد به خانه برگشت و یکسره به سراغ دخترش ذلفا رفت و ماجرا را نقل کرد.
- به عقیده من پیشنهاد رسول خدا را رد نکن. مطلب مربوط به من است. جویبر هرچه هست من باید راضى باشم. چون رسول خدا به این امر راضى است من هم راضى هستم.
زیاد ذلفا را به عقد جویبر درآورد. مهر او را از مال خودش تعیین کرد. جهاز خوبى براى عروس تهیه دید. از جویبر پرسیدند:
 «آیا خانه ‏اى در نظر گرفته‏اى که عروس را به آن خانه ببرى؟
- من چیزى که فکرش را نمی کردم این بود که روزى داران زن و زندگى بشوم. پیغمبر ناگهان آمد و به من چنین و چنان گفت و مرا به خانه زیاد فرستاد.
زیاد از مال خود خانه و اثاث کامل فراهم کرد، به علاوه دو جامه مناسب براى داماد آماده کرد. عروس را با آرایش و عطر و زیور کامل به آن خانه منتقل کردند.
شب تاریک شد. جویبر نمى ‏دانست خانه ‏اى که براى او درنظر گرفته شده کجاست. جویبر به آن خانه و حجله راهنمایى شد. همینکه چشمش به آن خانه و آن همه لوازم و عروس آنچنان زیبا افتاد، گذشته به یادش آمد. با خود اندیشید که من مردى فقیر و غریب وارد این شهر شدم. هیچ چیز نداشتم، نه مال و نه جمال و نه نسب و نه فامیل. خداوند به وسیله اسلام این همه نعمت برایم فراهم کرد. این اسلام است که اینچنین تحولى در مردم به وجود آورده که فکرش را هم نمى ‏شد کرد. من چقدر باید خدا را شکر کنم!
همان وقت حالت رضایت و شکرگزارى به درگاه ایزد متعال در وى پیدا شد، به گوشه‏ اى از اطاق رفت و به تلاوت قرآن و عبادت پرداخت. یک وقت به خود آمد که نداى اذان صبح به گوشش رسید. آن روز را به شکرانه نیت روزه کرد. وقتى که زنان به سراغ ذلفا رفتند وى را بکر و دست نخورده یافتند. معلوم شد جویبر اصلا به نزدیک ذلفا نیامده است. قضیه را از زیاد پنهان نگاه داشتند.
دو شبانه روز دیگر به همین منوال گذشت. جویبر روزها روزه مى ‏گرفت و شبها به عبادت و تلاوت مى‏ پرداخت. کم کم این فکر براى خانواده عروس پیدا شد که شاید جویبر ناتوانى جنسى دارد و احتیاج به زن در او نیست. ناچار مطلب را با خود زیاد در میان گذاشتند. زیاد قضیه را به اطلاع پیغمبر اکرم رسانید. پیغمبر اکرم جویبر را طلبید و به او فرمود:
 «مگر در تو میل به زن وجود ندارد؟!».
از قضا این میل در من شدید است.
- پس چرا تاکنون نزد عروس نرفته‏ اى؟.
- یا رسول اللَّه! وقتى که وارد آن خانه شدم و خود را در میان آن همه نعمت دیدم، در اندیشه فرو رفتم که خداوند به این بنده ناقابل چقدر عنایت فرموده! حالت شکر و عبادت در من پیدا شد. لازم دانستم قبل از هر چیزى خداى خود را شاکرانه عبادت کنم. از امشب نزد همسرم خواهم رفت.
رسول خدا عین جریان را به اطلاع زیادبن لبید رسانید. جویبر و ذلفا با هم عروسى کردند و با هم به خوشى به سر مى ‏بردند. جهادى پیش آمد. جویبر با همان نشاطى که مخصوص مردان باایمان است زیر پرچم اسلام در آن جهاد شرکت کرد و شهید شد. بعد از شهادت جویبر هیچ زنى به اندازه ذلفا خواستگار نداشت و براى هیچ زنى به اندازه ذلفا حاضر نبودند پول خرج کنند.

● مجموعه‏ آثاراستادشهیدمطهرى    ج‏18   جویبر و ذلفا  ص : 360


نخل ولایت ۹۸-۶-۲۰ ۰ ۰ ۲۸۵

نخل ولایت ۹۸-۶-۲۰ ۰ ۰ ۲۸۵


۱ ۲ ۳ ... ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ ... ۳۴ ۳۵ ۳۶

❤ یک نفر نیست تو را قسمت من گرداند ؟...

❤ کار خیر است ، گر این شهر مسلمان دارد !...

🌼 علی صفری