تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان


۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پدر» ثبت شده است


‍ 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴


      🌸قسمت3

 ⚪️ این ده روز اندازه ی یک سال بر من گذشته بود . پرسید :خُب چه طوری رفتی بیمارستان ؟ با کی رفتی ؟ ما را هم دعا کردی ؟ حرف هایش که تمام شد ، گفتم :خب ! خیلی حرف زدی که زبان اعتراض من بسته شود . گفت : نه ، ان شاءالله می آیم . دوباره بهت زنگ می زنم . بعد از ظهر همان روز دوباره تلفن زد . گفت : امشب مامانم اینها می آیند دیدنت . این جا بود که عصبانیت ده روز را یک جا خالی کردم . گفتم: نه هیچ لزومی ندارد که بیایند .اولین بار بود که با او این طوری حرف می زدم . از کسی هم ناراحت نبودم . فقط دیگر طاقت تحمل آن وضعیت را نداشتم . باید خالی می شدم . باید خودم را خالی می کردم . گفت: نه ، تو بزرگ تر از این حرف ها فکر می کنی . اگر تو این طوری بگویی من از زن های بقیه چه توقعی می توانم داشته باشم که اعتراض نکنند . تو با بقیه فرق می کنی .


❤ یک نفر نیست تو را قسمت من گرداند ؟...

❤ کار خیر است ، گر این شهر مسلمان دارد !...

🌼 علی صفری