🌼 من همش دو مسأله رو با هم قاطی میکنم:
میگن ما حتی نمک سفره مون رو هم باید ازخدا بخوایم و همیشه باید دعا کنیم. حتی دو نفر مؤمنی که اعمال خوبشون یکسان باشه تو بهشت، به اونی که بیشتر دعا کرده جایگاه بالاتری داده میشه.درست؟
حالا از یه طرف دیگه، میگن درهمه حال راضی باشین به رضای خدا. همه ی شرایط ما چه خوب وچه به ظاهر بد امتحانه واسه ما. حتی شرایطمون خیلی سخت بود،حتمأ و قطعأ حکمت خداست و داره امتحانمون میکنه که ما درک نمیکنیم. من همیشه مشکل دارم با خودم که بالاخره دعا کنم یا نه؟ دعا کردن یه بخشش اینه که خدا من از این وضع راضی نیستم، یه چیز دیگه میخوام. دعا نکردنم یعنی اینکه خدا با اینکه بهم سخت میگذره ها، اما چیزی نمیخوام و نمیخوام دعا کنم. راضی ام. درسته؟
-----------------------------------------------------------------------
نکته لطیفی را مطرح کردید. برای یافتن جواب سوال شما آثار مکتوب حضرت استاد آیت الله جوادی آملی را زیر و رو کردم. جملاتی از کتب شریف استاد را پیشکش میکنم ان شاالله که مفید افتد:
جمله ی اول از کتاب شریف ادب فنای مقربان:
مؤلف کتاب کشفالغمّه میگوید: در ادعیه امام کاظم علیهالسلام که در سجده میگفت: «ربّ عصیتک بلسانی...و عصیتک ببصری... و عصیتک بسمعی... و عصیتک بیدی... و عصیتک بفرجی...و عصیتک برجلی... و عصیتک بجمیع جوارحی...»
میاندیشیدم که چگونه با اعتقاد شیعه مبنی بر عصمت ائمه (علیهمالسلام) سازگار است. با عالم جلیلالقدر، مرحوم سید ابن طاوس مطرح کردم. در جوابم گفت: این تعبیرات را برای تعلیم مردم به کار میبردند. لیکن من با خودم فکر میکردم که آن حضرت این جملات را در سجده های شبانه اش میگفت و در آن حال کسی نبود تا یاد بگیرد...بعد از آن به ذهنم رسید که امام (علیهالسلام) از روی تواضع چنین کلماتی را بر زبان جاری کرد... تا اینکه خداوند سبحان مرا به معنای این جملات هدایت کرد. آن گاه در تشریح آن معنا، مطالبی را بیان کرده که خلاصه اش این است:
استغفاری که در این دعاها آمده، استغفار دفعی است؛ یعنی استغفاری که مانع عروض غفلت و گناه میشود، نه استغفار رفعی که برای آمرزش گناه و خطای موجود است. مَثَل آنان، مَثَل کسی است که پارچهای بر روی آیینه شفاف آویزان میکند تا غبار بر آن ننشیند، نه مانند کسی که بر روی آینه غبار گرفتهاش دستمال میکشد تا غبار آن را بزداید.
. پاسخ دیگری که صاحب کشفالغمّه نیز بدان اشاره کرده، این است: گناه دارای اقسامی است:
الف. گناهی که از ارتکاب منهیّات یا ترک واجبات ناشی میشود. بیگمان انسانهای معصوم از این قسم گناه، مصون هستند.
ب. کارهایی که گناه اصطلاحی نیست، لیکن با عزّت و جلال خدای سبحان منافات دارد، هرچند که ناچار از انجام آن کارها باشد یا خود خداوند به آنها فرمان داده باشد؛ مانند خوردن و آشامیدن در محضرِ پروردگار، فرمان دادن به فرزند یا شخص زیر دست خود در حضور او؛ چنان که معجزات و خوارق عاداتی که به فرمان الهی و برای اثبات ارتباط با او از انسانهای کامل سر میزند، در نظر خودشان گناه شمرده میشود؛ زیرا نوعی خودنمایی (انانیّت) و دخالت در شئون ربوبیّت است.
در چنین مواردی اولیای الهی خود را میان دو محذور گرفتار میبینند. از یک سو امتثال فرمان الهی و انجام چنین کارهایی را منافی با عزت و جلال ربوبی و معارض حضور کامل میدانند و از سوی دیگر امتثال نکردن فرمان الهی را معصیت قسم اول میشمارند؛ از این رو چارهای جز امتثال ندارند.
دعا و مسئلت به درگاه الهی نیز از این قبیل است؛ زیرا از یک سو دعا کردن و تغییر وضع موجود را طلبیدن با مقام رضا و تسلیم منافات دارد و از سوی دیگر دعا نکردن، ترک امتثال فرمان الهی و استکبار ورزیدن در برابر پروردگار عالم است: ﴿قال ربکم ادعونی أستجب لکم إنّ الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین﴾ (سوره مؤمن، آیه 60).
سیّد ساجدان(علیهالسلام) نیز عرضه میداشت: اگر امتثال فرمان تو واجب نبود (از ذکر و یاد تو صرف نظر میکردم؛ زیرا) تو را منزّه از ذکر خودم میدانم: «إلهی لولا الواجب من قبول أمرک لنزّهتک من ذکری إیّاک».
جمله ی دوم و سوم از تفسیر گران سنگ تسنیم:
مقام تسلیم، از مقام توکل و رضا برتر است. توکل جزو فضایل اخلاقی است؛ لیکن از مراحل بین راهِ تکامل سالک است. در این مرحله انسان که خواستههایی دارد و میداند حتی در صورت برخورداری از همه اسباب و وسائل شناخته شده، به سبب ناآگاهی از بسیاری از امور، به همه خواستههایش نمیرسد و اگر به آنها برسد قادر بر حفظ آنها نیست، خدای سبحان را که علیم صرف و قدیر محض است وکیل خود قرار میدهد، چنانکه در مرحله بالاتر، یعنی مقام رضا سخن از پسندیدن و رضای انسان به رضای خداوند است. راضی بودن، فرع بر دیدن خود و دیدن طبع و میل و تشخیص خود است، زیرا انسان پس از آنکه کاری را مطبوع خود تشخیص داد به خداوند میگوید: رضا و میل من همان است که تو به آن راضی و مایلی.
در مقام تسلیم، سالک بر اثر احساس ذلّتی که در پیشگاه خدای سبحان دارد، هرگز خود را نمیبیند: «ما أنا یا ربّ وما خطری» تا خواستهای داشته باشد، یا بگوید: «پسندم آنچه را جانان پسندد». مقام تسلیم، مقام تفویض محض است که بالاتر از مقام رضاست و با کمال توحید هماهنگ است، زیرا وحدت قاهر الهی مجالی برای هیچ کثرت باقی نمیگذارد...
رضا و سرور، به مراتب بهتر و بالاتر از صبر است؛ چون گرچه وی با صبر میتواند از حسد و مانند آن نجات پیدا کند، امّا باید سختی صبر را نیز تحمّل کند، ولی کسی که به مقام رضا رسید، دشواری صبر را نیز ندارد، و بدون تحمّل سختی از یک عقبه کئود و رذیلتِ اخلاقی میرهد و میداند منشاء همه نعمتها خداوند است و از او درخواست میکند و اراده حکیمانه او را نافذ و التزام به آن را کمال تلقّی میکند
جمله ی چهارم و پنجم از کتای شریف ادب فنای مقربان:
حکیم سبزواری در تبیین مقام رضا ، بعد از افاده این مطلب که 《وَ بَهْجَةٌ بما قَضَی الله رضا و ذو الرضا بما قَضی مااعترضا》چنین فرمود: عارفی، هفتاد سال زندگی کرد و هرگز درباره رخداد ناگوار، نگفته بود «ای کاش واقع نمیشد» و درباره چیزی که مورد رغبت بود و واقع نشده بود، نگفته بود《ای کاش واقع میشد.》
همانطور که نماز بدون طهارت، مشروع نیست: «لا صلاة إلاّ بطهور» و مِساس قرآن کریم و ادراک معارف برین آن، بدون نزاهت روح از هرگونه رجس و رجزی مقدور نیست: ﴿لایمسّه إلاّ المطهّرون﴾ توفیق رجوع به خدا و صلاحیت بازگشت به سوی پروردگار نیز بدون نیل به منزلت رضا میسور نمیشود: ﴿یا أیّتها النفس المطمئنة ٭ ارجعی إلی ربّک راضیةً مرضیةً﴾.
جمع بندی کلمات استاد با ادبیات دانشجویی این است که:
این دو حالت ناشی از دو مقام مختلف در سلوک و عبودیت است و هر کدام حکمی جدا دارد.
در مقام و جایگاه اول ، ما و همه بندگان به دعا کردن امر شده ایم و باید دعا کنیم. باید همه خیرات را از خدا بدانیم و فقط از او بخواهیم ؛ و البته فراموش نکنیم که بعد از دعا و در مقام استجابت ، هرآنچه خداوند متعال بر اساس حکمتش صلاح بداند همان می شود و امر به دست اوست نه به دست ما. لذا در مرتبه ی اول وظیفه ی ما خواستن و دعا کردن است. اما در مرتبه ی بالاتر و بعدی باید به آنچه خداوند برایمان مقرر کرده است راضی باشیم. در مقام رضا و تسلیم است که سالک غیر از خواسته ی الاهی را طلب نمی کند. سرور بنده به همان است که خداوند مقرر کرده و لذا خواسته ای جز عین همان خواسته ی خداوند ندارد.
در مقام رضا نیز دعا جایگاه رفیعی دارد. دعای سالک شناختن و یافتن خواست و دستور خداست و از خداوند می خواهد که او را در این رضایت ثابت قدم بفرماید. پس نباید تصور شود که با رسیدن سالک به مقام رضایت و تسلیم ، از دعا بی نیاز شده. چون مسلما اغنیا یا همان دارندگان مقامات سلوکی و اخلاقی به جود الاهی و عطای او محتاجترند.
جز اندکی انگشت شمار همه ی ما در مراحل ابتدایی سلوک هستیم. درست است که حال عارف در هر مقامی اقتضایی دارد اما عموم ما باید دعا و مناجات را سرلوحه ی عباداتمان قرار بدهیم و حتی نمک خانه مان را هم از خداوند بخواهیم کما اینکه دعا در تمام مراحل زندگی سرلوحه ی اعمال و عبادات ائمه ی اهل البیت بوده است.
● ح سین عالمی