مرد صالحی زن عفیفه ای داشت؛روزی آن زن به شوهرش گفت تو قدر عصمت و عفت و صلاحیت مرا نمیدانی.
🔅آنمرد گفت:
عفت و صلاحیت تو از عفت و صلاحیت من است
🔅زن گفت:
چنین نیست چون اگر زن غیر عفیفه باشد مرد نمیتواند از او جلوگیری بنماید.
یکروز زن رفت میان بازار وقت مراجعت مردی گوشه لباس او را گرفت و دست برداشت[از عمل خود پشیمان شد].
زن آمد به منزل نزد شوهرش به او حکایت کرد که مردی میان بازار با من چنین کرد
🔅شوهرش گفت:
الله اکبر.وقتی که من طفل بودم زن بسیار جمیله ای را دیدم پس طرف لباس او را گرفتم و فورا متنبه شدم و استغفار نمودم و دست برداشتم، الان به مجازات عمل خود رسیدم
🔅زن گفت:
حال دانستم که عفاف و صلاحیت زن از عفاف و صلاحیت شوهرش هست همان مقداری که به ناموس دیگری شوهرش خیانت کرده بود همان مقدار هم غیر به ناموس او خیانت کرد.
📚منتخب التواریخ حاج محمد هاشم خراسانی باب 12