بعضىها از توصیه زیاد او به ازدواج تعجب مىکردند. برخى اعتراض، و افرادى هم سوء تعبیرهاى احمقانه داشتند.
اما او همیشه مىگفت که 👈ضعف ما در عمل، نشانه ضعف ایمان و محبت به حق و ضعف در محبت به حق، زاییده عدم شناخت است. و اولین قدم را پیش از شناخت و آگاهى، آزادى و رهایى از اسارتها مىدانست. همچنانکه قرآن کار انبیاء را همین برداشتن غل و زنجیرها مىداند.
به هر حال با اولین آشنایى با جوانان و هر فرد مجردى به ازدواج توصیه مىکرد. 👈بهانهها را مىشکست و موانع را تحقیر مىنمود و همه مشکلات را به سرپنجه تدبیر، و بزرگ نمودن هدف و توکل بر خدا حل مىکرد.
او نیاز جنسى را مانع بزرگى بر سر راه مىدید و بازىهاى نفس را مىشناخت. به همین سبب مىگفت که باید از این هم عبور کرد و نماند.
مىدانست که این امر چه طور در انتخابهاى انسان تاثیر مىگذارد و به طور پنهان و خزنده رهزنى مىکند.
مىگفت نفس را باید تزکیه کرد، فکر را باید آزاد کرد تا درست قضاوت کند.
و مثال زیبایى مىزد که طلا فروشها هنگام کشیدن طلا، پنکهها را خاموش مىکنند تا جریان هوا در ترازو و سنجش اثر نگذارد!
و حالا خاطراتى در این باره به یکى از همین بچهها گفت: چرا ازدواج نمىکنى؟ او گفت: هنوز زود است.
فرمود: اگر کسى لباس گرم زمستانى یا نفت چراغش را زودتر تهیه کند، بهتر نیست؟
به دیگرى همین توصیه را کرده بود، اما جوان گفته بود: آخر کى به ما زن مىدهد؟
فرمود: وقتى تو خودت روى خودت حساب باز نمىکنى، چه طور دیگران روى تو حساب باز کنند.
_________
استاد علی صفائی حائری
📚مشهور آسمان، ص 40
نظرات (۰)