تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان


                👈قسمت2

💠شیخ شرط چهارم را می پذیرد. با نوشیدن شراب ، شیخ هر آن چه از قرآن و احادیث و کتاب های مذهبی در ضمیرش هست ، پاک می‌شود و جز عشق دختر ترسا چیزی در درونش باقی نمی‌ماند . بنابراین سه شرط دیگر دختر را هم قبول می‌کند.  اما وقتی می‌خواهد به وصال دختر برسد ، او برای خود کابین و مهریه ای طلب می‌کند و چون شیخ چیزی از خود ندارد ، از او می‌خواهد به عنوان مهریه چند سالی برای پدرش خوک‌چرانی کند !!!

تصور این که چنین شیخ بزرگواری که تا مدتی قبل مردم او را مظهر کامل ایمان می‌دانستند و از جسم و روح او تبرک می‌جستند ، طی چند ماه به پیری بی ایمان و دائم الخمر تبدیل شود که لباسش به فضولات خوک آلوده گردیده، بسیار تکان‌دهنده است.

✔️ یاران شیخ وقتی عاقبت او را می بینند از او می پرسند که چه کار کنند ؟ با او بمانند یا بروند ؟ شیخ می‌گوید : من مراد و مطلب خود را در وجود دختر ترسا یافته‌ام ، شما برگردید و هر چه می خواهید بکنید. یاران شیخ به مکه برمی‌گردند و آنان که روزگاری به مریدی او افتخار می‌کردند از شرم این  رسوایی  هرکدام در گوشه‌ای پنهان می‌شوند.

▪️در بین یاران شیخ مریدی برجسته نیز بوده ‌است که به علتی ، درمسیر روم نمی‌تواند همراه شیخ باشد. او وقتی ماجرای عشق شیخ را از دیگر مریدان می‌شنود، آنان را سرزنش می‌کند که چرا پیشوایتان را رها کردید و با او ( حتی در ترسا شدن ) همراهی نکردید پس با بقیه مریدان به روم برمی‌گردد.

🔳یاران شیخ در آنجا چهل شبانه روز به عبادت و اعتکاف می‌پردازند (چله‌نشینی) و برای نجات شیخ دعا می‌کنند تا عاقبت پس از چهل روز آن یار برجسته ، رسول اکرم (ص) را به خواب می‌بیند که مژده نجات شیخ را می دهد و می‌فرماید : از قدیم بین شیخ و پروردگارش غبار و کدورتی بود که در کوره‌ی این عشق سوخت و نابود شد.  یاران این بشارت را برای شیخ خوک‌چران می‌آورند اما می بینند او خود نیز به این حقیقت رسیده و لباس کفر را بر تن دریده‌است. به هر حال شیخ توبه می‌کند و به سوی مکه حرکت می‌کند ( ضمن آن که تمامی معارف اسلامی که فراموش کرده است به یادش می‌آید ) .

◽️اما دختر نیز خوابی می بیند که خورشیدی بر او ظاهر می‌شود و به او می‌گوید به دنبال شیخت برو و پیرو و همدین او باش و چنان که در عشق مجازی ( غیر حقیقی ) او مرید تو بود، اکنون که او به حقیقت و عشق آسمانی رسیده‌است ، تو مرید او باش. دختر چون بیدار می‌شود نوری از حقیقت در دل خود می بیند و شوریده حال و  نعره زنان به دنبال شیخ می‌رود. به شیخ نیز الهام می‌شود که دختر ترسا به سوی تو می‌آید اما این بار آشنا با درگاه الهی است.

♦️ وقتی شیخ سراسیمه به سوی دختر برمی گردد ، آه از نهاد مریدان بر می‌آید که پیشوایشان دوباره به حال اول برگشت؛ اما شیخ ماجرای دختر را تعریف می‌کند. 

⬜️دختر به دست شیخ مسلمان می‌شود ولی آن چنان در عشق الهی غرق شده است که طاقت فراق را ندارد و می‌میرد.

💠شیخ را اعلام دادند از درون 

  کامد آن دختر ز ترسایی برون

💠آشنایی یافت با درگاه ما 

  کارش افتاد این زمان در راه ما

💠بازگرد و پیش آن بت بازشو  

  با بت خود همدم و همساز شو

🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀


ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

❤ یک نفر نیست تو را قسمت من گرداند ؟...

❤ کار خیر است ، گر این شهر مسلمان دارد !...

🌼 علی صفری