تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان


🌼 من یک دانشجو هستم به خاطر ورود به دانشگاه و قرار گرفتن در جمع بچه های بسیج ایمانم خیلی قوی تر از قبل شده به گونه ای که میخوام با فردی ازدواج کنم که منو به مراتب عالی در ایمان برسونه و کمکی باشه . از دانشگاه خواستگارهای زیادی دارم اما نذاشتم هیچکدام قلبم رو رقیق کنند و خودم را در معرض محبتشان قرار ندادم موقعیت های خوبی داشتم اما به دلیل علاقه به یک فرد مومن اینگونه عمل کردم البته بگم فردی هستم با غرور بالا و سختگیر در مسائل رابطه با نامحرم ها به گونه ایی که به هیچ عنوان با نامحرم صحبت نمیکنم مگر در چارچوب خانواده . این فرد از هم دانشکده ایی های من هستند از لحاظ سیاستی و شرایط اقتصادی و اجتماعی کاملا مثل هم هستیم . اما خود شخص کامل اخلاقش نمیشناسم اما مورد تایید افراد محترم و با شخصیتی هستند.حدود 7 ماه است که به ایشون علاقه دارم و من که همیشه آدمی عجول هستم در این باره صبر زیادی داشتم و نمیدانم چرا دلم قرص هست! نذاشتم علاقه ام به گناه آلوده بشه و سعی کردم عقلانی برخورد کنم . از دوستان این فرد برام خواستگار پیدا شده نمیدانم چیکار کنم ؟ این فرد منو به چهره میشناسه اما نمیدونم چیکار کنم که ایشون جلو بیاد؟ توکلم به خدا بوده همیشه اما حس میکنم توکلم بی معنی هست! یعنی حس میکنم خودم باید کاری انجام بدم.

---------------------------------------------------

تعارف را کنار می گذارم. امیدوارم که از من نرنجید و خوب به جملاتم دقت کنید. البته روی سخنان من فقط با شخص شما نیست بلکه مثل همیشه کلامم عمومی و متوجه همه ی دخترها و پسرهاست:

گوشی تلفنم به صدا در می آید. عین داستان شما را تقریبا هر روز می شنوم. فراوان خودم گفته و نوشته ام که واسطه ها ، بهترین راه برای جوش کاری جوان ها هستند و البته درست گفته ام. با پسری که دختر دانشجو به او ، علاقه ی یک طرفه پیدا کرده ، تماس می گیرم. از روند ازدواج و علاقه اش می پرسم. از دختر مورد علاقه اش ؛ با شوخی و خنده به مرد جوان می گویم که می خواهم دامادش کنم. فقط با یک جمله جوابم را داد. حاجی جان گیر زیاد دارم. بله درست است ؛ همه گیر دارند. همه مشکل دارند ؛ اما ازدواج را بی دلیل نباید به عقب انداخت. بعد هم متوجهش می کنم که یک دختر خوب و مومن برایش سراغ دارم...

داستان ما و دوستان مجردمان شبیه کسانی است که می خواهند شیپور را از سر گشادش بزنند. گیر دارم یعنی صد تا مانع ریز و درشت جلوی راهم هست که نمی گذارد قدم از قدم بردارم. گیر دارم یعنی هنوز سربازی نرفته ام. گیر دارم یعنی نه پس انداز مناسبی دارم و نه یک حامی گردن کلفت. گیر دارم یعنی به ازدواج نیاز دارم اما یک تصمیم جدی برای ازدواج ندارم. این جملات ، ترجمه ی ساده ی جواب دوستم بود و سر گشاد شیپور یعنی اینکه می خواهیم روند ازدواج را با علاقه ی یک طرفه ی دختر خانوم ها آغاز کنیم ، و دو جوان هم سن و سال را با این همه گیر و گور بهم جوش بدهیم!

نکته ای که می خواهم به همه ی خواهران دینی خودم تذکر بدهم این است که پسرهای هم سن و سال شما گزینه های خوب و مناسبی برای شما نیستند. کلاس های مختلط دانشگاه ها و تشکل های دانشجویی ، ورودی های هم سن و سال را به غلط با هم آشنا میکند اما فرایند ازدواج دخترها مثل پسرها نیست. پسرها بر سر راهشان موانعی دارند که فرآیند ازدواجشان در مقایسه با دخترهای هم سالشان به راحتی ، چند سال به تاخیر می افتد. بسیار اتفاق افتاده که در جواب دوستان خوب خودم در دانشگاه امیرکبیر یا آزاد تهران ، رک و راست گفته ام که عزیز دل برادر ، دخترهای هم گروه شما ، همسران خوبی برای سه یا چهار ورودی قبل از شما هستند و السلام.

بدترین اشتباه یک دانشجوی پسر ترم اولی این است که دل به دختری ببندد که با او هم سن و سال است و از این بدتر اینکه این علاقه ی یک طرفه ی دو همسال ، از طرف دختر باشد ؛ و فاجعه بارتر از همه اینکه دختر علاقه مند پسری شود که کم سن و سال تر از خودش باشد.

درست است که سن و سال ملاک اصلی ازدواج و انتخاب همسر نیست اما موانع ازدواج تا هموار نشوند این وصلت دانشجویی صورت نمی گیرد. شبیه به داستان شما برای دو نفر از دوستان بنده در دانشگاه ... پیش آمده بود. اولی به علت سن و سال برابر و البته دوری سرزمینی ، از طرف خانواده ی دختر رد شد اما همچنان دلبسته ی دخترک بود. دومی که چند سال بزرگ تر و ساکن همان شهر بود هم ، به خاطر دلبستگی رفیقش به آن دختر ، قدم پیش نمی گذاشت و تا زمانی که از طریق بنده مطمئن نشد که دوستش از این وصلت کاملا ناامید شده است برای خواستگاری آن دختر قدم پیش نگذاشت.

علاقه ی یک طرفه ی دخترها بیشترین آسیب را به خودشان میزند. واسطه هم هر مقدار از کمالات دختری تعریف کند نمی تواند علاقه ای به اندازه ی یک علاقه ی خودجوش و عاشقانه ، در دل یک مرد ایجاد کند. تا مرد خودش زن را نپسندیده باشد حرف و کلام واسطه ها را بر چشم نمی نهد و قدر این معرفی را نمی داند. منظورم این است که اگر دل مرد جوانی در دام دخترکی افتاده باشد حتی اگر تناسب سنی نداشته باشند ، مرد جوان می تواند بر این نقیصه چشم بپوشد و تن به این وصلت بدهد اما اگر به دختر دل نبسته باشد چرا باید به این معرفی ها توجه کند؟

بنده خواهش میکنم حداقل نواختن این شیپور از سر گشادش را ، با کسب کردن اطلاعات کافی در مورد پسر و خانواده اش و سن و سال و مشکلاتش هموار کنید. به عنوان مثال شاهد بوده ام که دختری مردی را برای ازدواج در نظر گرفته و مدت ها به او اندیشیده است اما نمی دانسته که او دارای همسر است یا دختر خاصی را برای ازدواج در نظر دارد یا پسر چندین سال از ایشان کوچک تر است. یک پسر حتی اگر از وجود دختر خوب و مومنی مطلع شود ، نه خود پسر و نه خانواده اش با ازدواج او با دختری چهار سال بزرگ تر موافقت نخواهند کرد. مشاوره ای داشتم که بعد از دانستن این اختلاف سنی فاحش ، خود دختر از دل بستگی یک طرفه اش به آن پسر خنده اش گرفت و البته خنده هم داشت. حتی اگر پسر راضی به چنین ازدواجی بشود باید تمام فامیل و دوست و آشنا را توجیه کند که چگونه چنین انتخاب عجیبی کرده است!

به همه ی خطرهای فوق این را هم اضافه کنید که شناخت یک دختر از یکی از پسرهای جامعه ، شناختی کاملا غیر واقعی و ناصحیح است. در حقیقت یک دختر نمی تواند پسری را خوب و آن گونه که آن پسر واقعا هست بشناسد و البته پسرها هم در نشناختن دخترها همین طورند. حتی اگر با کمک واسطه ی عاقلی ، این پسر به خواستگاری دختری بیاید که علاقه ای یک طرفه را کلید زده ، آن دختر عاشق و دل باخته نمی تواند چشم خود را در مقابل واقعیت های زندگی او و معایبش باز کند و در واقع جواب مثبت خود را قبلا داده است.

از همین روست که اگر دختر ، جواب مثبتش را قبل از شناخت صحیح و تحقیقات کافی ، به دوست پسرش داده باشد و از واسطه ی عاقل و امینی نظیر پدر و برادر کمک نگرفته باشد ، این ازدواج به دلیل عشق قبل از معرفت و شناخت ، بیشترین شکنندگی را دارد اما ازدواج های سنتی که این همه در رسانه ها مسخره می شوند ابدا دچار چنین نقطه ی ضعفی نیستند.

خوب است از خودمان سوال بکنیم که چرا ازدواج های سنتی دوام بیشتری از ازدواج های دانشجویی دارند؟ و چرا شیپور زدن ما با این مدل ازدواج ، این مقدار سخت و دشوار ، و صدای شیپورمان این مقدار ناخوش و گوش خراش است؟ و چرا نباید از میان این دو پسر ، به کسی که حقیقتا خواستگار ماست و واقعا گیر نیست و اقدام به ازدواج کرده است فکر نکنیم؟ چرا خودمان را گرفتار مقایسه هایی می کنیم که در ابتدای زندگی مشکلات فراوان روحی و روانی حادی را برای خودمان و همسر آینده مان ایجاد خواهد کرد؟ چرا به کسی که از ما خواستگاری نکرده است به غلط فکر می کنیم ، اما به جوان مومنی که در این وانفسای روزگار تصمیم جدی به ازدواج دارد فکر نمی کنیم؟

میوه روی درخت است. این میوه ی شیرین همیشه نصیب کسی می شود که زمان مناسب میوه چینی را بداند و دست دست نکند. به نظرم اندک تاملی راه را برای یک انتخاب صحیح باز می کند.

و اذا عزمت فتوکل علی الله.

● ح سین عالمی

نخل ولایت ۱۵ آبان ۹۹ ، ۲۰:۰۷ ۰ ۰ ۲۵۷ ازدواج انحرافات

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

❤ یک نفر نیست تو را قسمت من گرداند ؟...

❤ کار خیر است ، گر این شهر مسلمان دارد !...

🌼 علی صفری