تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان


۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عقد» ثبت شده است

 ☘☘☘☘☘☘☘

 🔰چون ایشان از نظر مالی وضع چندان مناسبی نداشتند چه کسی حاضر بود با او زندگی کند و باعث رشد و شکوفایی علمی او نیز بشود؟

 اما استاد مرتضی مطهری در میان تمام خصوصیات خوبی که داشت، یکی هم این بود که در همه کارها به خدا توکل می‌کرد.

🔅مرتضی مطهری دختر آیت‌الله روحانی را که استادش بودند برای ازدواج انتخاب کردند.

💠خود همسر استاد مطهری در این باره می‌گوید:

❇️«یازده ساله بودم که یک شب خواب دیدم به اتاق پدرم رفته‌ام. در اتاق پدرم، روی زمین یک ورق کاغذ افتاده بود، وقتی کاغذ را برداشتم دیدم روی آن نوشته است: فلانی (یعنی من) برای مرتضی در بیست‌ و نهم ماه عقد می‌شود.

✅از دیدن این خواب، خیلی تعجب کردم، اما آن را با هیچ‌کس در میان نگذاشتم، تا اینکه مدتی گذشت.

🔵 خواستگاران متعددی می‌آمدند ولی مادرم مخالفت می‌کرد تا اینکه وقتی سیزده ساله بودم ، آقای مطهری به خواستگاریم آمدند و با مخالفت شدید مادرم روبه‌رو شد؛ چون مادرم در یک خانواده غیر روحانی و مرفه بزرگ شده بود و می‌گفت: دخترم را به روحانی شوهر نمی‌دهم.

🔴 سرانجام بعد از مدتی مادرم راضی به ازدواج ما شد. روز بیست‌ و سوم مادرم موافقت کرد و همان روز آقای مطهری گفتند:

◽️ بیست و نهم برای عقد روز مناسبی است و موافقت شد. من در روز بیست‌ونهم به عقد ایشان درآمدم. در آن وقت بود که حقیقت خوابی که دیدم برایم روشن شد».

🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺


نخل ولایت ۹۵-۶-۲۵ ۰ ۱ ۴۱۰

نخل ولایت ۹۵-۶-۲۵ ۰ ۱ ۴۱۰


          👈قسمت2

مصطفی روی چهارده تا سکه تاکید داشت،ولی پدر فاطمه خانم می گفت:ما دختر بزرگمون مهرش خیلی بیشتر از این حرفا بوده. حالا زشته،فردا این دو تا خب خواهرن،میگن چه طوری بوده که این خواهر این طوری،اون خواهر اون طوری. حرف وحدیث پیش میاد.

▶️پدر فاطمه خانم روی 114 تا سکه راضی بود. آقا رحیم گفت:نه. چون مهر خواهرش بالاتر بوده ،منم برام مهمه که فردا کسی نشینه حرف وحدیث درست کنه. هرچند اینا اصلا خوشبختی نمیاره.

🔮آقا رحیم گفت:500 تا سکه. مصطفی همون جا به فاطمه خانم گفت:فاطمه خانم،این توافق بزرگتراست. هر وقت پونصد تا سکه رو خواستی،بابام بهت میده. ولی هر وقت مهر منو خواستی،چهارده تا سکه. موافقی؟ ایشون هم گفتند: بله، موافقم. زبوناً چهارده تا سکه و رسماً پونصد تا سکه شد.



‍🔮🔮🔮🔮🔮🔮

🔱امام خمینی در سال 1928 میلادی اولین کتاب خود را به نام شرح دعای سحر به چاپ رساند و این در حالی بود که تنها بیست و شش سال بیش تر نداشتند.

🔅ایشان در سن بیست و نه سالگی تصمیم بر ازدواج گرفت و برای این کار، دختر حاج آقا سقفی را انتخاب نمود. حاج آقا سقفی در شهر تهران از جمله بزرگان و علمای بنام بودند. از این حیث، ازدواج امام با دختر ایشان با مشکل روبرو شد. البته لازم به ذکر است که این مشکل از سوی همسر آقای سقفی بود، چرا که همسر آقای سقفی، امام را نمی شناختند و امام در آن سال جوان ساده ای بودند که از روستای کوچک خمین به قم آمده بودند و با آقای سقفی آشنا شده و دختر ایشان را برای ازدواج انتخاب کرده بودند.


درباره ماجرای ازدواج والدین فقیه محقق مقدس اردبیلی نقل می‌کنند: پدر جناب مقدس اردبیلی آمده بود، از آب جاری مشک را پر کند، دید سیبی بر آب روان است، گرفت و میل کرد، بعداً پشیمان شد که این سیب🍎 البته مالک داشته، بی اجازه او چرا تصرف کردم؟


حرکت کرد، مسیر آب را گرفت به بالا رفت تا رسید به جایی که آب از باغی که درخت سیب داشت بیرون می‌آمد، صاحب باغ را گفت :سیبی که بر آب روان بود من خوردم، از من راضی باش.


گفت: ابداً راضی نیستم.


گفت: قیمتش💰 را می‌دهم.


گفت: راضی نمی‌شوم.


صاحب باغ گفت: من به یک شرط از تو راضی می‌شوم که دختری کور، کچل، لال، گنگ و مفلوج از پا دارم! اگر حاضری با او ازدواج کنی، من از تو راضی می‌شوم والا راضی نمی‌شوم!


پدر مقدس اردبیلی چون دید چاره‌ای ندارد از غایت ایمانش قبول کرد و تن به این ازدواج داد، صیغه عقد را جاری کردند🎉، سپس با مشاهده کردن دختری زیبا بر خلاف گفته‌های صاحب باغ به نزد آن رفت و گفت: آن دختری که برای من وصف کردی این نیست.


گفت: این همان است، چون دیدم جدیت داشتی که برای خوردن یک سیب رضایت بگیری و من مدت‌ها انتظار داشتم که این دختر را به مثل شما شخصی شوهر دهم، اما گفتم کور است؛ یعنی هنوز چشمش نامحرم را ندیده و گفتم کچل است؛ یعنی مویش را نامحرم ندیده و گفتم لال است؛ یعنی با مرد بیگانه سخن نگفته و گفتم از پا مفلوج است؛ یعنی تنها از خانه بیرون نرفته است!



نخل ولایت ۹۵-۶-۰۶ ۰ ۰ ۳۰۰

نخل ولایت ۹۵-۶-۰۶ ۰ ۰ ۳۰۰


۱ ۲

❤ یک نفر نیست تو را قسمت من گرداند ؟...

❤ کار خیر است ، گر این شهر مسلمان دارد !...

🌼 علی صفری