تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان


۲۲ مطلب با موضوع «درنگ» ثبت شده است

.تفاوٹ مڹ با دخترانے چوڹ خودم در ایڹ اسٺــ ڪہ .

.آناڹ در پے یڪ شوهر بودند و مڹ در پے یڪ همسر!!

.

. آناڹ هم بالینے مےخواستند و مڹ همـــــراه!


مڹ در پے یڪ مرامے بودم ڪہ مریدش باشم ...

مرامے ڪہ نشانہ اش حب عــــــــــلے (ع) اسٺـــــ ... \"


نخل ولایت ۹۶-۷-۱۳ ۱ ۰ ۱۰۷۱

نخل ولایت ۹۶-۷-۱۳ ۱ ۰ ۱۰۷۱


زندگی بعد از ازدواج همه اش عبادت می شود،

اگر 


آیین زندگی   را بدانیم




نخل ولایت ۹۶-۵-۳۰ ۰ ۰ ۳۶۵

نخل ولایت ۹۶-۵-۳۰ ۰ ۰ ۳۶۵


🍃حضرت موسی به عروسی دو جوان مومن و نیک سرشت قومش دعوت شده بود، آخر شب در هنگام خداحافظی عزرائیل را بر بالای خانه بخت و حجله عروس و داماد دید!!


از او پرسید تو اینجا چه میکنی؟

عزراییل گفت امشب آخرین شب زندگی این عروس داماد است ماری سمی در میان بستر این دو جوان خوابیده و من باید در زمان ورود و همبستر شدن آنها در این حجله جان هر دو را به امر پروردگار در اثر نیش مار بگیرم .


 موسی با اندوه از ناکامی و مرگ این دو جوان نیکوکار و مومن قومش رفته و صبحگاهان برای برگذاری مراسم دعا و دفن آن دو بازگشت ؛ اما در کمال تعجب و خوشحالی عروس و داماد را زنده و خندان دید که در حال بیرون انداختن جسد ماری سیاه بودند !!

 از خدا دلیل دادن این وقت و عمر اضافه به ایشان را پرسید؟ جبرییل نازل شد و گفت دلیل را خود با سوال از اعمال شب قبل ایشان خواهی یافت.


موسی از داماد سوال کرد دیشب قبل ورود به حجله چه کردند؟

 جوان گفت وقتی همه رفتند گدایی (سائلی) در زد و گفت من خبر عروسی شما را در روستای مجاور دیر شنیدم و تمام بعدازظهر و شب را برای خوردن و بردن یک شکم سیر از غذای شما برای خود و همسر بیمارم در راه بودم لطفا به من هم از طعام جشن تان بدهید.


بداخل آمدم و جز غذای خودم و همسرم نیافتم غذای خود را به آن مرد گرسنه دادم خورد برایم دعای طول عمر کرد و گفت برای همسرم هم غذا بدهید او نیز چون من سه روز است غذای مناسبی نخورده است. با خجالت قصد ورود و بستن در را داشتم که همسرم با رویی خندان غذای خودش را به مرد داد و او در هنگام رفتن برای هر دوی ما دعای طول عمر ، رفع بلا و شگون مصاحبت با پیامبر خدا در اولین روز زندگی مشترکمان را کرد و رفت.


وقتی قصد ورود به حجله را داشتیم مجمعه (سینی بزرگ و سنگین غذا از جنس مس ) از دست همسرم بر روی رختخواب افتاد و باعث مرگ این مار سمی که در رختخواب ما بود گشت، پس ما هر دو دیشب را تا اکنون بعبادت گذارندیم و العجب شادی ما از اینست که دعای آن مرد بر شگون مصاحبت با شما نیز به اجابت رسید.


جبرییل ع فرمود ای موسی بدان صدقه و انفاق باعث رفع بلا و طول عمر شده این بر ایشان بیاموز و داستانشان برهمگان باز گو.


نخل ولایت ۹۶-۵-۱۸ ۱ ۰ ۴۷۷

نخل ولایت ۹۶-۵-۱۸ ۱ ۰ ۴۷۷




🔴 رواج بی رویه استفاده از تکنولوژی روز، ماهواره، مواد مخدر و بیکاری از مهم ترین عوامل پایین بودن آمار ازدواج است!


🔥🔥🔥🔥🔥🔥


نخل ولایت ۹۵-۹-۱۹ ۰ ۱ ۴۴۳

نخل ولایت ۹۵-۹-۱۹ ۰ ۱ ۴۴۳


‍ ‍ 🍂🍂🍂🍂🍂🍂


وقتی داری گناه میکنی چپ و راست رو نگاه میکنی🔥


 کاش یکبار بالا رو نگاه کنی ،


ــــــــــــــــــــ🔥


حیف این چشم ها نیست که باهاش انواع کلیپ ها و عکس های مستهجن رو ببینیم👁🔥


گناه=افسردگے


اگه فیلترشکن نصب کردی برای رفتن به سایت های مستهجن همین الان پاکش کن✊✋


🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻


🔵 فرموده بودید شما دخترها متوجه نیستید که رفتارهای شما چه تاثیراتی روی مردان می گذاره! حتی نوشته بودین که مردان متاهل بیشتر در معرض این لغزش ها هستند و .... .راستش من ترسیدم! چون من آقایون متاهل رو مصون می دونستم. اونم چون شنیده بودم که اونها دیگه بالاتر از حرف و ادا و ... دیدن و چشیدن و دیگه حرف و نگاه و اینها از راه بدرشون نمی کنه. برای همین راحت بودم تو برخورد باهاشون.

🔴 البته من کلا آدم راحتی نیستم. علت ازدواج نکردنم هم همینه که تا مرد ببینم فرار می‌کنم. مامانم تنها نکته تربیتی‌ای که یاد من دادند این بود که با نامحرم باید کوتاه و سرد و خشن و به ضرورت حرف زد. اما با متاهل ها نسبت به مجردها راحت‌تر بودم. الان ترسیدم. مخصوصا که من با آقایون همکار هستم. سوالم اینه که باید چه کار کنیم؟ چه نکاتی رو مراعات کنیم؟ 


                    🍃🍂🍃🍂


⭕️ مریدی از استادش پرسید: عشق چیست؟ 

استاد در جواب گفت:"به گندمزار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندمزار، به یاد داشته باش که نمی‌توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی!"

مرید به گندمزار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید: "چه آوردی؟" و مرید با حسرت جواب داد: "هیچ! هر چه جلو می‌رفتم، خوشه‌های پرپشت‌تر می‌دیدم و به امید پیدا کردن پرپشت‌ترین، تا انتهای گندمزار رفتم."

استاد گفت: "عشق یعنی همین!"


💢مرید پرسید: پس ازدواج چیست؟

استاد جواب داد که: "به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور. اما به یاد داشته باش که باز هم نمی‌توانی به عقب برگردی!" 

مرید رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت. استاد پرسید که چه شد و او در جواب گفت: "به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم، انتخاب کردم. ترسیدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالی برگردم." 

استاد گفت: "ازدواج هم یعنی همین.

🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰


نخل ولایت ۹۵-۷-۱۹ ۰ ۰ ۳۰۱

نخل ولایت ۹۵-۷-۱۹ ۰ ۰ ۳۰۱


🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁

🔅امروز هم در جامعه ما به هر نسبت که از فرنگیها پیروی کنیم کانون خانوادگی را متزلزل کرده‏ ایم. وقتی که جامعه ما به دستور اسلام واقعاً عمل می‏ کرد؛ یعنی پسرها واقعاً قبل از ازدواج، با زنی و دختری در تماس نبودند و به اصطلاح فرنگیهای امروز یک گرل فرند نداشتند (رفیق دختر نداشتند) و دخترها هم همین طور، ازدواج برای یک پسر یا دختر یک آرزو بود. 


🔰یک پسر به سن پانزده شانزده سالگی که می‏ رسید، احساس طبیعی نیاز به همسر در او پیدا می‏ شد، یک دختر هم همین طور، و این طبیعی است که آرزوی یک پسر این بود که زن بگیرد چون به وسیله ازدواج از محدودیت و ممنوعیتِ استفاده از زن خارج می ‏شد و به مرز آزادی استفاده از زن می‏ رسید. آن وقت «شب زفاف کم از صبح پادشاهی» نبود، چون روی خاصیت روانی، اولین موجودی که این پسر را به این‏ حظّ و بهره رسانده یعنی از محدودیت به آزادی رسانده همسرش بوده، و برای دختر هم این پسر اولین کسی بوده که او را از محدودیت به آزادی رسانده است. این بود که پسر و دخترهایی که اصلًا همدیگر را ندیده بودند و ازدواج کرده بودند، آنچنان با یکدیگر الفت می‏ گرفتند که وضع عجیبی بود. (نمی ‏خواهم بگویم که ندیدن، کار درستی است. نه، اسلام اجازه داده است که ببینند، ولی اگر هم ندیده بودند، وقتی به یکدیگر می ‏رسیدند تا لب گور به یکدیگر عشق می ‏ورزیدند).  


✅ اما سیستم فرنگی به پسر اجازه می‏ دهد که تا زمانی که زن نگرفته روابط جنسی‏ اش آزاد باشد و به دختر هم اجازه می ‏دهد تا شوهر نکرده روابط جنسی‏ اش آزاد باشد. نتیجه این است که برای یک پسر ازدواج محدودیت است و برای یک دختر هم ازدواج محدودیت است. قبل از ازدواج، آزادی داشته با هر کسی [رابطه داشته باشد]، حال که می‏ خواهد ازدواج کند به یک نفر محدود می ‏شود. این است که یک پسر وقتی می‏ خواهد زنی را بگیرد، می‏ گوید: «من از امروز یک زندانبان برای خودم درست کردم.» یک دختر هم شوهرش برایش زندانبان می‏ شود؛ یعنی از آزادی به محدودیت می‏ آیند.


📖 (استاد مطهری، آشنایی با قرآن، ج4، ص18)

📌📌📌📌📌📌📌📌📌


نخل ولایت ۹۵-۷-۱۶ ۰ ۱ ۳۷۴

نخل ولایت ۹۵-۷-۱۶ ۰ ۱ ۳۷۴


🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

💢یکی از محافظان مقام معظم رهبری در قالب خاطره ای گفت: یک روز که مقام معظم رهبری به کوههای اطراف تهران برای کوه پیمایی رفته بودند، با دختر و پسری دانشجو برخورد می کنند که به لحاظ ظاهری وضع نامناسبی داشتند.


💚آنها به یک باره در مقابل گروه ما قرار گرفتند و فرصت جمع و جور کردن و رسیدگی به وضع ظاهری خودشان نداشتند  از رفتار آنها مشخص بود که خیلی ترسیده بودند و اینگونه به نظر می رسید که آنها تصور می کردند که الآن آقا دستور دستگیری آنها را صادر خواهد کرد. ولی برخلاف تصور آنها، آقا با آنها سلام و علیک گرمی کرد و پرسید که شما زن و شوهر هستید؟

 آن پسر وقتی با خلق زیبای آقا مواجه شد، واقعیت را گفت؛ و جواب داد خیر، من و این دختر دوست هستیم.


✨آقا ابتدا درباره ورزش و مزایای آن با آنها صحبت کرد و بعد فرمود: بد نیست صیغه محرمیتی هم در میان شما برقرار شود و شما با هم ازدواج کنید. آقا به آنها پیشنهاد داد که اگر مایل بودید در فلان تاریخ بیائید، و من هم آمادگی دارم که شخصا خطبه عقد شما را بخوانم. 

🏁آن دو خداحافظی کردند و طبق قرار همراه خانواده خود در همان تاریخ به محضر ایشان رسیدند .


💍آقا هم خطبه عقد آن دو را جاری کردند. با برخورد کریمانه ایشان این دو جوان مسیر زندگی خود را تغییر دادند. آن دختر غیر محجبه به یک دختر محجبه و معنوی و آن پسر دانشجو هم به یک جوان مذهبی مبدل شدند.


📜منبع/ نشریه ماه تمام، شماره ۳،ص۱۷

💠💠💠💠💠💠💠💠


نخل ولایت ۹۵-۷-۰۳ ۰ ۰ ۳۱۴

نخل ولایت ۹۵-۷-۰۳ ۰ ۰ ۳۱۴



نخل ولایت ۹۵-۶-۲۸ ۱ ۰ ۴۲۴

نخل ولایت ۹۵-۶-۲۸ ۱ ۰ ۴۲۴


۱ ۲ ۳

❤ یک نفر نیست تو را قسمت من گرداند ؟...

❤ کار خیر است ، گر این شهر مسلمان دارد !...

🌼 علی صفری