تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان


۳۵۰ مطلب توسط «نخل ولایت» ثبت شده است

🌼 این که میگن اگر احساس کردید که شرایط طوری نیست که بتونید مجرد بمانی باید ازدواج کنید،در مورد پسرهاست که میرن به خواستگاری! ولی دخترا چی؟!
اینکه میگین تا کارشناسی صبر کنید بهتره اگر قبلش موقعیتی پیش بیاد تا کارشناسی عقد بمونیم چی؟
و اینکه دختری هستم که در رفاه بودم ولی به این که شرایطی پیش بیاد که نتونه این رفاه رو برام ایجاد کنه (مثلا همون طلبه ای که گفتین) فکر میکنم ولی میترسم که نتونم تحمل کنم باید چیکار کنم تا به یک یقینی برسم؟
مثلا قبلا شرایطی پیش اومد که آقا پسر دانشجو بود و نمی تونست از پس شهریه دانشگاه آزاد بربیاد و منصرف شد ولی مادرم بدون اینکه در این مورد با من صحبت کنه بهشون گفته بود که پدرم حاضره شهریه رو پرداخت کنه به نظر شما این کار درست بوده؟

----------------------------------------------------------------

اگر گره ازدواج از طرف پسرها باز بشود کلاف سر در گم دخترها هم باز می شود. در حقیقت این کلاف از دو طرف گره خورده. گاهی اوقات گره را پسرها باید باز کنند و گاهی اوقات هم دخترها. اما زمان هایی هم هست که خانواده ی هر دو باید دست به کار شوند تا این کلاف سر در گم باز شود.

مثلا خانواده های مرفه دختر دار اگر ایمان و خصوصیات فردی دامادشان برایشان مهم باشد دیگر نباید معطل بمانند و ازدواج دخترشان را به خاطر مسائل مالی یا نداشتن رهن و اجاره به عقب بیاندازند. در طرف دیگر خانواده های مرفه پسر دار نیز ، اگر به فکر دین و دیانت پسرشان هستند نباید معطل بنشینند تا پسرشان به تنهایی از سربالایی زندگی بالا برود و شرایط تشکیل خانواده را مهیا کند.

همان طور که می دانید هزینه تحصیلات یا شهریه دانشگاه ، جزو نفقه ی واجب زن نیست و بر مردان لازم نیست که هزینه دانشگاه آزاد خانوم را بپردازند. نفقه همان هزینه های ضروری زندگی نظیر غذا و مسکن و پوشاک ، آن هم در حد معمول است. بنده از خانواده های دختر دار فراوان سراغ دارم که حتی بعد از شوهر دادن دختر و رفتن او به خانه ی بخت هزینه ی تحصیل دخترشان در دانشگاه را پرداخت می کنند تا مشکلی در دخل و خرج زندگی دو جوان آن هم در سال های ابتدایی زندگی ایجاد نشود.

ازدواج عقد است ؛ گره است ؛ این گره را هر دو نفر میزنند. این گره فقط به دست مرد نیست همان گونه که فقط به دست زن هم نیست. هم زن ها در به تاخیر انداختن ازدواج مقصراند و هم مردان. و مشکل را هم هر دو با هم باید حل کنند. پسرهای مجرد جویای همسر بسیارند اما خانواده و دختر همتای خود را نمی یابند. جویندگی از طرف مردان آغاز می شود و با یافتن همسر برای آن مرد مجرد ، در طرف دیگر مشکل دختری مجرد هم حل شده است.

راه حل این است که مقدمات فرهنگی ازدواج فراهم شود. با فراهم شدن این مقدمات یعنی با ساده نگاه کردن به فرایند انتخاب همسر و سپس زندگی مومنانه تمام مشکلات جامعه در این بخش حل خواهد شد. مشکل جامعه ی ما در ازدواج مشکلات اقتصادی نیست. تاکید افراط گونه ی بنده بر ایمان برای این است که ایمان و نگاه مومنانه به عالم ، رفتار و سبک زندگی افراد را تغییر می دهد. با نگاه مومنانه دیگر نداشتن پول و وضع مالی ، دلیل مناسبی برای رد کردن خواستگار نخواهد بود. دیگر ازدواج ها تا کارشناسی و بعد از آن به تاخیر نمی افتد ؛ و ذلفا خواهد توانست ، در کنار جویبر خوب و آسمانی زندگی کند حتی اگر قبل از ازدواج در خانه ای مرفه زندگی کرده باشد. هیچ کس با سفره و غذاهای داخل آن ازدواج نکرده و نمی کند و مخلفات سر سفره را نباید ملاک انتخاب همسر قرار داد. توانایی مالی شوهر یا همان خواستگار لازم نیست به این حد برسد که بتواند شهریه دانشگاه آزاد نامزدش را پرداخت کند. این هزینه ها هزینه های لازم یک زندگی مومنانه نیست. حتی میتوان کنارش گذاشت و از خیر تحصیل در دانشگاه گذشت! نفقه ی زن هزینه ی خریدن لباس های گران قیمت مجلسی و آرایش های آنچنانی هم نیست. به ازدواج با نگاه فقه و احکام اسلامی نگاه کنید تا بتوانید از توهمات فرهنگی پیله صفت جامعه خارج شوید. هر روز چند نفر از پسرها برای یافتن جفت آسمانی شان التماس دعا دارند اما کمتر کسی است که در نامه اش نوشته باشد که برای ازدواجم ملاکی جز ایمان ندارم و از من درخواست معرفی خانواده ی مومنی را کرده باشد تا من شماره ی تماسی به او بدهم. دخترهایی که من معرفی میکنم هم لالند و هم کورند و هم کر ... داستانش را حتما شنیده اید.

ایمان خودتان را بالا ببرید و فقط با یک مومن واقعی ازدواج بکنید. اگر این ملاک و این ایمان باشد نه با نان و پنیر که با نان خالی می شود زندگی کرد. اما اگر این ایمان نباشد با نان داغ و کباب داغ هم نمی توان ساخت. از ما گفتن بود.

● ح سین عالمی


نخل ولایت ۹۹-۸-۱۱ ۰ ۰ ۱۱۹

نخل ولایت ۹۹-۸-۱۱ ۰ ۰ ۱۱۹


🌼 یه دختر مذهبی تا وقتی که مجرده با یه پوشش خاصی بین محرم و نامحرمه. وقتی عقد کنه ، خیلی سخته که بخواد به همون وظایف شرعی که گفتید راحت عمل کنه. یه پسر مؤمن میتونه همچین مسأله ای رو درک کنه؟

 من عاشق همسر آینده ام باشم ها، هرکاری میتونم بکنم ، ببخشیدا ، غیر از ارتباط جنسی!
میشه راهنماییم کنید؟

-------------------------------------------------------

خداوند را به خاطر تربیت فرزندان پاک و مومنی چون شما در دامن وطن عزیزمان شکرگزارم. برای رسیدم به منزل مقصود این چند قدم را همراهم باشید:

مراسم ازدواج همان گونه که برای شما نو و جدید است برای همسر مومن شما نیز جدید است. در شب زفاف معمولا دلهره و نگرانی مختصری هم عروس و هم داماد را در بر می گیرد. به نظرم آن قدر که اطرافیان و فامیل در جشن عروسی جوان ها خوش هستند خود دو جوان خوش نیستند. همین دلهره ها و نگرانی ها و علاوه بر آن خستگی ها و دوندگی ها و در برخی اوقات حرف و حدیث ها ، هر دو جوان را چنان کرده که میل و حال و جانی برای امور جنسی باقی نمی ماند. توصیه میکنم برای اولین مقاربت شب عروسی را انتخاب نکنید.

بسیار شنیده ام که اولین تجربه ی جنسی زوج های جوان نه بهترین و پر خاطره ترین نزدیکی آنان ، که بدترین و پر اضطراب ترین بوده است. اسلام دستوراتی برای لحظه لحظه آن مراسم دارد که در زمان مناسبش به آن خواهیم پرداخت اما بدانید که عمل کردن به همین دستورات و ارشادات نظیر پاشویه ( یا همان پاشوره) تاثیر فراوانی در آماده کردن زوجین و انس گرفتن بیشتر آنان دارد.

دختری که در مقابل محرم و نامحرم با مناسبت ترین لباس زیسته است باید برای روابط جدید آماده شود و این نیاز به آموزش دارد. از قدیم الایام معمولا دوستان نزدیک جوانان آنها را برای شب زفاف آماده می کردند و جملاتی به آنها می آموختند اما امروز این امر را رسانه های پر خطر و بد اخلاق بر عهده گرفته اند. در شب زفاف پسرها و دخترها هر کدام در مقابل دیگری باید رفتارهای صحیحی داشته باشند و این رفتارها ، صحیح و مطابق آیین نیست ، جز با آمادگی ذهنی و آموزش درست.

تازه دامادها اگر خیلی هنر بکنند وظیفه ی خودشان را در قبال تازه عروسان درست انجام بدهند و طبق دستور پیامبر مکرم اسلام چون خروس با عجله با همسرشان در نیامیزند که البته مهمترین دستور در این باب است اما شما باید خودتان را از نظر ذهنی و آمادگی روحی به حدی برسانید که در شب زفاف مانع از استفاده و التذاذات شوهر نشوید.

برخی از دخترها در دوران کودکی یا نوجوانی ناخواسته با حوادث و اتفاقاتی مواجه شده اند که ترس ناشی از آن اتفاقات بعد از چندین سال هنوز در دل و جانشان جولان می دهد و آنان را از نزدیک شدن به هر مردی و لو تازه دامادشان باز می دارد. بدترین اتفاق برای یک تازه عروس این است که نتواند بر این ترس غلبه کند و اولین تجربه شوهر را مانع شود. درست است که شام مراسم عروسی زمان مناسبی برای اولین نزدیکی نیست اما اگر تازه عروس مانع شوهر شود و خود را در اختیار همسرش نگذارد کدورتی در دل شوهر ایجاد خواهد شد که شایسته نیست.

تازه داماد ها باید همسرشان را قدم قدم فتح کنند و به او اجازه بدهند تا بدون اضطراب و نگرانی به خواسته های شوهر جواب مثبت بدهد. از دستورات زیبای اسلام اقامه ی دو رکعت نماز در شب زفاف است. وقتی کاملا تنها شدید و همه ی فامیل را مرخص کردید ، همسرتان را همراهی کنید تا با هم و در کنار هم وضو بگیرید و آماده مناجات با خداوند شوید. لذت نماز و مناجات با پروردگار در شب زفاف قابل توصیف نیست.

موهای تازه عروستان را در دست بگیرید و دعای شب زفاف را بخوانید: ِ اللَّهُمَّ بِأَمَانَتِکَ أَخَذْتُهَا وَ بِکَلِمَاتِکَ اسْتَحْلَلْتُهَا فَإِنْ قَضَیْتَ لِی مِنْهَا وَلَداً فَاجْعَلْهُ مُبَارَکاً تَقِیّاً مِنْ شِیعَةِ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لَا تَجْعَلْ لِلشَّیْطَانِ فِیهِ شِرْکاً وَ لَا نَصِیباً : خدایا این زن را به امانت و از خودت گرفته ام و با کلمات تو و طبق دستورات تو او را بر خود حلال شمرده ام. اگر مقرر فرموده ای که از او برای من فرزندی باشد ، او را مبارک و با تقوا و از شیعیان آل محمد قرار بده و در فرزند ما سهم و نصیبی برای شیطان نگذار!

زن امانت خداست یعنی کسی با ازدواج مالک زن نمی شود.

زن امانت خداست یعنی فردای قیامت خداوند است که امانتش را سالم و کامل از تو می خواهد.

زن امانت خداست یعنی فردای قیامت باید جواب اعمالت را در نحوه ی برخوردت با این زن به خداوند بدهی. فراموشت نشود!

زن امانت خداست یعنی ملک خداست ؛ مال خداست ؛کنیز خداست نه کنیز تو. کنیز به خانه نیاورده ای مردک!

عجله ممنوع!

این جمله اگر در ذهن هر پسری خوب خیس بخورد مانع کارهای خطا و ناپخته می شود. شب زفاف شب اکران خصوصی و نمایش واقعی فیلم های ... نیست. باید همسرتان را درک کنید. نوعروس مومن شما نباید از شما و حرکاتتان بترسد ؛ و تا ضربان قلبش به کمترین میزان ممکن در طول شب  نرسیده است او آرامش لازم را پیدا نکرده است. تا به کاری راضی نشده است مجبورش نکنید. اگر خسته است و نا ندارد یا حتی از اتفاقات شب زفاف می ترسد با او حرف بزنید و هم زمان از قدرت سرانگشتانتان استفاده ی کامل کنید. حرف زدن آرام و البته شمرده و گفتن کلمات محبت آمیز موجب می شود درب های قلبش به روی شما باز شود. حرف های دلتان را مطرح کنید. و خداوند را برای به دست آوردن چنین همسر مومنی شکر کنید و این شکر و ستایش را به گوش همسرتان برسانید.

او را برای رسیدن به مقصودتان آماده کنید. اسلام برای این منظور پاشویه را دستور داده است. شستن پاهای نو عروس او را سرزنده و شاداب میکند.

عجله نکنید!

دختران جوان و مومن را سراپرده هایی از حیا و شرم در برگرفته است. قرار نیست نو عروس ها پیش قدم باشند و لازم نیست کار خاصی بکنند. فقط شما خودتان را در اختیار شوهر بگذارید. او خودش به سراغ شما می آید. شما فقط مانعش نشوید. مانع شدن شما و تند خویی با شوهر در آن لحظات ، بدترین کار است. همه جا همین طور است. در کوه پیمایی هم رسیدن به قله ، صبر و تحمل می خواهد. با عجله به خواسته ی خودتان نخواهید رسید. 

● ح سین عالمی


نخل ولایت ۹۹-۸-۰۷ ۰ ۰ ۱۶۹

نخل ولایت ۹۹-۸-۰۷ ۰ ۰ ۱۶۹


 

🌼 در مورد ازدواج طلابی که در سال های اولیه تحصیلی اند (سال دوم و سوم) نظرتان چیست؟
بالاخره مسایل درسی و مالی مطرح هستند...

------------------------------------------------------

ازدواج سنت حسنه ی پیامبر مکرم اسلام است و برای همه ی مومنان پسندیده است. کار مشاور این است که نقاط مثبت و منفی هر گزینه را جدا بررسی کند تا کسانی که با این مورد خاص برخورد دارند بتوانند تصمیم پسندیده تری در آن موقعیت اخذ کنند.

بحث امروز ما ازدواج طلاب و دانشجویان در سال های ابتدایی تحصیل است و صد البته که بحثی کاربردی و مبتلا به برای طیف وسیعی از مخاطبین فرهیخته ی ماست.

بالا رفتن سن ازدواج و مشکلات اطراف آن نظیر تاخیر در توالد ، همه ی اندیشمندان و مصلحان اجتماعی را نگران کرده است. نسخه ی هر مشاوری باید ناظر به واقعیت و البته خطرات احتمالی پیش روی جوانان باشد. پس با کسب اجازه از شما چند نکته خدمتتان تقدیم می کنم:

کسی که نیاز به تشکیل خانواده و همسر دارد و خوف افتادن در گناه برای او می رود ، بدون تاخیر باید اقدام به این واجب الاهی کند. این واجب الاهی طلبه و دانشجو نمی شناسد و حکمی فراگیر برای همه ی مکلفین است. اگر نگاه ما به ازدواج ، از نوع نگاه به یک واجب الاهی باشد مسلما گرفتار مقدمات غیر ضروری و بعضا غلط نمی شویم. حکم ابتدایی برای همه ی جوانان این است که باید هر چه زودتر ازدواج کنند و این سنت حسنه را به تاخیر نیاندازند.

اگر خطراتی که به سبب ازدواج ( از نظر بنده به هنگام ولی از نظر مردم زود ) متوجه طلاب و دانشجویان است خوب بررسی و مطالعه شود آنها می توانند به این وظیفه ی اسلامی خود عمل کنند و بدون دلیل ازدواجشان را به تاخیر نیاندازند. اساتید بزرگ حوزه های علمیه نظیر حضرت آیت الله مجتهدی رحمت الله علیه و دیگر بزرگان عمدتا با ازدواج طلاب قبل از پایان یافتن شش پایه ی اول که مصادف با اتمام خواندن کتاب شریف لمعه است مخالف بوده و هستند و اظهار می کنند که ازدواج طلاب قبل از درآمدن از آب و گل طلبگی و افتادن در مشکلات زندگی آنها را از طی کردن این مسیر طولانی باز می دارد. این بزرگان این مطلب را به تجربه یافته بودند و صد البته که مطلب حقی است.

طلبه و دانشجویی که در سال های ابتدایی تحصیل ازدواج میکند ناچار است که برای امرار معاش بخش عمده ای از وقت خود را صرف کسب روزی حلال کرده و بخش دیگری را صرف گرفتاری های خانه و همسر و فرزند کند. طلبه با صرف وقت برای معاش و سپس خانواده ، دیگر توان و حوصله و تمرکزی برای مطالعه و مباحثه نخواهد داشت و به هیچ عنوان به قله ی تحقیق و پژوهش و تولید علم نخواهد رسید. دلسوزی بزرگان حوزه از این باب است که طلاب بتوانند بخشی از راه طولانی طلبگی را در دوران مجردی و به سرعت بپیمایند و زمانی که توانایی تدریس و کسب معاش برایشان فراهم شد اقدام به ازدواج کنند. اقدام زودتر از موعد به ازدواج برای طلاب و دانشجویان باعث می شود که کوهی از مشکلات ، زوج جوان را در آغوش بکشند و شیرینی سال های ابتدایی زندگی را برایشان تلخ کنند. علاوه بر این که ممکن است تاب و توان طلبه در این مشکلات تمام شود و چه بسیار دوستانی که عطای طلبگی و کسب علوم دینی را به لقایش بخشیده اند.

این خطر مهلک تا جایی است که گذشتگان و بزرگان حوزه در ضرب المثلی ازدواج طلاب جوان را قتلگاه دوران طلایی کسب علم و پایان طلبگی شان قلمداد می کردند و تاکید می کردند که آنان که در علم و معرفت به جایی رسیده اند بعد از اخذ اجازه ی اجتهاد تازه به فکر همسر و خانواده می افتادند اما با شرایط امروز طلاب باید حداقل کتاب لمعه را به پایان برسانند و بعد ازدواج کنند. بنده نیز به تبع فرموده ی استادم حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی همین رویه را انجام داده ام.

ارتزاق طلاب علوم دینیه از شهریه یا همان ماهانه ی طلبگی است که به صورت بورسیه تحصیلی به آنان پرداخت می شود. درست است که مقدار این شهریه بسیار اندک است اما همین شهریه ی اندک چون به تناسب مقطع تحصیلی طلاب و البته معیل یا مجرد بودن آنان است ، در سال های ابتدایی تحصیل بسیار کمتر می باشد و فشار بیشتری به طلاب متاهل وارد می شود. متاهل ها عمدتا مجبور می شوند ابتدای روز را به سر کار بروند و زمان خوب و مناسب تحصیل را از دست می دهند.

به نظرم فقط طلابی از این فشارهای بی امان زندگی در امان می مانند که از طرف پدرشان حمایت شوند و یا به هر صورت نیازی به رفتن به سر کار نداشته باشند تا بتوانند در تحصیل علوم دینی متمرکز شوند. تحصیل علم و دانش با کسب درآمد جمع نمی شود و چه طلبه و چه دانشجو باید تکلیف خودش را در این داستان مشخص کند. توصیه بنده به دانشجویان دانشگاه ها هم همین است که تا پایان مقطع کارشناسی یا حتی ارشد ، خود را وارد بازی عشق و عاشقی های دانشجویی نکنند و با جدیت راه کسب علم را در پیش بگیرند. کسانی که حامی مالی مناسب و دلسوزی دارند می توانند به راحتی به تشکیل خانواده فکر کنند اما فراموش نکنیم که همسر و فرزند حتی بدون دغدغه ی معاش ، گرفتاری های خودش را دارد.

پس جمع بندی این می شود که اگر خانواده ها بال حمایتی خودشان را بر سر زوج جوان طلبه و دانشجو پهن کنند ازدواج دو جوان دانش جو در سال های ابتدایی تحصیل بهترین گزینه است. اما اگر قرار است زوج جوان بدون حمایت خانواده ها ، با کار و تلاش مضاعف از قله مشکلات بالا بروند بهتر است که آغاز این دو ماراتن را به بعد از گذراندن یک یا دو مقطع تحصیلی و رفع موانعی نظیر سربازی موکول کنند.

وعده ی خداوند

عقل حساب گر انسان او را مجبور میکند که دخل و خرج ها را محاسبه بکند و با عینک ریاضیات به رزق و روزی الاهی بنگرد. اما با محاسبات توحیدی و الاهی ، مشکلات ازدواج چون نمک در آب حل می شوند و مشاهده می شود که روزی مقرر همه به آنها رسیده و خواهد رسید. درست است که حساب و کتاب های مدرسه ای با این حرف ما جور در نمی آید اما قسمت دیگری از معارف ما موید این نکته است. به طور مثال در کتب روایی ما فراوان نقل شده و اساتید عقائد و اخلاق فراوان برای ما نقل کرده اند که روزی همه ی مردم در کسب و کار است اما روزی اهل علم را خداوند خود متکفل شده است. حساب دانشمندان از عموم مردم جداست و طلاب و دانشجویان علی رغم سختی های معاش باید بدانند که روزی شان از طرف پروردگار تضمین شده است. بله قرار نیست این روزی همیشه نان داغ و کباب داغ باشد اما دائمی و سیر کننده است. اهل علم اگر برای خداوند و تعالی خود و جامعه اسلامی شان کسب علم کنند ، خداوند از جانب خود برکاتی را برایشان نازل میکند که در هیچ حساب و کتابی منظور نمی شود. گذران زندگی طلاب مبتدی حوزه های علمیه با اندک شهریه ی طلبگی از همین مقوله است.

دختری که با یک طلبه عقد عاشقی می بندد نباید نگران صبحانه و نهار و شامش باشد. طلاب برای خداوند و تبلیغ دین الاهی کار می کنند و خداوند به واسطه ی همین نیت خالصشان روزی آسمانی اش را برای آنان نازل میکند. شاید مقدار پولی که در زندگی طلبه ها جابجا می شود کم باشد اما همین پول اندک اما پر برکت ، به علت انتصابش به امام زمان و حجت خدا ارواحنا لمقدمه الفدا مشکلات آنان را رفع میکند. یادم نمی رود که در ماه های اولیه ازدواجم که با خانوم به قم آمده بودیم و شهریه ام هنوز وصل نشده بود و از تدریس و منبر هم خبری نبود فقط با شصت هزار تومان شهریه روزگار میگذراندیم و خوش ترین روزهای عمرمان را سپری می کردیم.

وعده ی خداوند از مقوله ای دیگر است. اگر طالبان علم ، خدا را بجویند و به دنبال راه دنیا جویان نباشند و زرق و برق دنیا در چشمشان نتابد و به همان نان خشک طلبگی بسازند ، میتوانند زودتر از همه ازدواج کنند و ازدواج هیچ مانعی برای تحصیل و سلوک آنان نیست. همسری بساز و همراه مهمترین توشه ی این سفر برای طلاب است. بنده خودم طبق فرموده استاد مرحومم شش سال طلایی عمرم را مجرد گذراندم و درس های پایه های اول طلبگی را خوب هزم کردم ؛ اما الان که به گذشته نگاه میکنم افسوس می خورم که چرا آن شش سال را مجرد بودم. کاش با عنایت به همین حمایتی که از سوی امام زمان و از سوی پدر عزیزم شامل حالم شده بود شش سال زودتر ازدواج می کردم. من از حوادث دنیا و خطرهایی که در کمینم نشسته بود بی خبرم و چه بسا الان که به این مکانت رسیده ام به خاطر همین گوش کردن کلام استاد و اطاعت از ایشان بوده است.

از ازدواج ساده ی طلبگی نترسید. سختی هایش زیاد است اما این همه به پای شیرینی هایش نمی رسد. حساب و کتاب زندگی طلبگی نیز غیر از زندگی عموم مردم است. این به معنی چرب بودن سفره طلاب نیست به معنی تفاوت ساختاری این نوع زندگی با زندگی مردم است. دانشجویان نیز اگر در تحصیلشان جهت خدایی را فراموش نکنند و صرفا به دنبال دنیا و زندگی بهتر نباشند همین قواعد برایشان ثابت خواهد بود ؛ اما حیف.

● ح سین عالمی


نخل ولایت ۹۹-۸-۰۳ ۰ ۰ ۱۲۱

نخل ولایت ۹۹-۸-۰۳ ۰ ۰ ۱۲۱


🌼 من همش دو مسأله رو با هم قاطی میکنم:


میگن ما حتی نمک سفره مون رو هم باید ازخدا بخوایم و همیشه باید دعا کنیم. حتی دو نفر مؤمنی که اعمال خوبشون یکسان باشه تو بهشت، به اونی که بیشتر دعا کرده جایگاه بالاتری داده میشه.درست؟

حالا از یه طرف دیگه، میگن درهمه حال راضی باشین به رضای خدا. همه ی شرایط ما چه خوب وچه به ظاهر بد امتحانه واسه ما. حتی شرایطمون خیلی سخت بود،حتمأ و قطعأ حکمت خداست و داره امتحانمون میکنه که ما درک نمیکنیم. من همیشه مشکل دارم با خودم که بالاخره دعا کنم یا نه؟ دعا کردن یه بخشش اینه که خدا من از این وضع راضی نیستم، یه چیز دیگه میخوام. دعا نکردنم یعنی اینکه خدا با اینکه بهم سخت میگذره ها، اما چیزی نمیخوام و نمیخوام دعا کنم. راضی ام. درسته؟

-----------------------------------------------------------------------

نکته لطیفی را مطرح کردید. برای یافتن جواب سوال شما آثار مکتوب حضرت استاد آیت الله جوادی آملی را زیر و رو کردم. جملاتی از کتب شریف استاد را پیشکش میکنم ان شاالله که مفید افتد:

جمله ی اول از کتاب شریف ادب فنای مقربان:

مؤلف کتاب کشف‌الغمّه می‏گوید: در ادعیه امام کاظم علیه‌السلام که در سجده می‏گفت: «ربّ عصیتک بلسانی...و عصیتک ببصری... و عصیتک بسمعی... و عصیتک بیدی... و عصیتک بفرجی...و عصیتک برجلی... و عصیتک بجمیع جوارحی...»

می‌اندیشیدم که چگونه با اعتقاد شیعه مبنی بر عصمت ائمه (علیهم‌السلام) سازگار است. با عالم جلیل‌القدر، مرحوم سید ابن طاوس مطرح کردم. در جوابم گفت: این تعبیرات را برای تعلیم مردم به کار می‏بردند. لیکن من با خودم فکر می‏کردم که آن حضرت این جملات را در سجده ‏های شبانه‌ اش می‏گفت و در آن حال کسی نبود تا یاد بگیرد...بعد از آن به ذهنم رسید که امام (علیه‌السلام) از روی تواضع چنین کلماتی را بر زبان جاری کرد... تا اینکه خداوند سبحان مرا به معنای این جملات هدایت کرد. آن گاه در تشریح آن معنا، مطالبی را بیان کرده که خلاصه اش این است:

استغفاری که در این دعاها آمده، استغفار دفعی است؛ یعنی استغفاری که مانع عروض غفلت و گناه می‏شود، نه استغفار رفعی که برای آمرزش گناه و خطای موجود است. مَثَل آنان، مَثَل کسی است که پارچه‌ای بر روی آیینه شفاف آویزان می‏کند تا غبار بر آن ننشیند، نه مانند کسی که بر روی آینه غبار گرفته‌اش دستمال می‏کشد تا غبار آن را بزداید.

. پاسخ دیگری که صاحب کشف‌الغمّه نیز بدان اشاره کرده، این است: گناه دارای اقسامی است:

الف. گناهی که از ارتکاب منهیّات یا ترک واجبات ناشی می‏شود. بی‏گمان انسان‏های معصوم از این قسم گناه، مصون هستند.

ب. کارهایی که گناه اصطلاحی نیست، لیکن با عزّت و جلال خدای سبحان منافات دارد، هرچند که ناچار از انجام آن کارها باشد یا خود خداوند به آنها فرمان داده باشد؛ مانند خوردن و آشامیدن در محضرِ پروردگار، فرمان دادن به فرزند یا شخص زیر دست خود در حضور او؛ چنان که معجزات و خوارق عاداتی که به فرمان الهی و برای اثبات ارتباط با او از انسان‏های کامل سر می‏زند، در نظر خودشان گناه شمرده می‏شود؛ زیرا نوعی خودنمایی (انانیّت) و دخالت در شئون ربوبیّت است.

در چنین مواردی اولیای الهی خود را میان دو محذور گرفتار می‏بینند. از یک سو امتثال فرمان الهی و انجام چنین کارهایی را منافی با عزت و جلال ربوبی و معارض حضور کامل می‏دانند و از سوی دیگر امتثال نکردن فرمان الهی را معصیت قسم اول می‏شمارند؛ از این رو چاره‌ای جز امتثال ندارند.

دعا و مسئلت به درگاه الهی نیز از این قبیل است؛ زیرا از یک سو دعا کردن و تغییر وضع موجود را طلبیدن با مقام رضا و تسلیم منافات دارد و از سوی دیگر دعا نکردن، ترک امتثال فرمان الهی و استکبار ورزیدن در برابر پروردگار عالم است: ﴿قال ربکم ادعونی أستجب لکم إنّ الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین﴾ (سوره مؤمن، آیه 60).

سیّد ساجدان(علیه‌السلام) نیز عرضه می‏داشت: اگر امتثال فرمان تو واجب نبود (از ذکر و یاد تو صرف‏ نظر می‏کردم؛ زیرا) تو را منزّه از ذکر خودم می‏دانم: «إلهی لولا الواجب من قبول أمرک لنزّهتک من ذکری إیّاک».

جمله ی دوم و سوم از تفسیر گران سنگ تسنیم:

مقام تسلیم، از مقام توکل و رضا برتر است. توکل جزو فضایل اخلاقی است؛ لیکن از مراحل بین راهِ تکامل سالک است. در این مرحله انسان که خواسته‌هایی دارد و می‌داند حتی در صورت برخورداری از همه اسباب و وسائل شناخته شده، به سبب ناآگاهی از بسیاری از امور، به همه خواسته‌هایش نمی‌رسد و اگر به آنها برسد قادر بر حفظ آنها نیست، خدای سبحان را که علیم صرف و قدیر محض است وکیل خود قرار می‌دهد، چنان‌که در مرحله بالاتر، یعنی مقام رضا سخن از پسندیدن و رضای انسان به رضای خداوند است. راضی بودن، فرع بر دیدن خود و دیدن طبع و میل و تشخیص خود است، زیرا انسان پس از آنکه کاری را مطبوع خود تشخیص داد به خداوند می‌گوید: رضا و میل من همان است که تو به آن راضی و مایلی.

در مقام تسلیم، سالک بر اثر احساس ذلّتی که در پیشگاه خدای سبحان دارد، هرگز خود را نمی‌بیند: «ما أنا یا ربّ وما خطری» تا خواسته‌ای داشته باشد، یا بگوید: «پسندم آنچه را جانان پسندد». مقام تسلیم، مقام تفویض محض است که بالاتر از مقام رضاست و با کمال توحید هماهنگ است، زیرا وحدت قاهر الهی مجالی برای هیچ کثرت باقی نمی‌گذارد...

رضا و سرور، به مراتب بهتر و بالاتر از صبر است؛ چون گرچه وی با صبر می‏تواند از حسد و مانند آن نجات پیدا کند، امّا باید سختی صبر را نیز تحمّل کند، ولی کسی که به مقام رضا رسید، دشواری صبر را نیز ندارد، و بدون تحمّل سختی از یک عقبه کئود و رذیلتِ اخلاقی می‏رهد و می‏داند منشاء همه نعمت‏ها خداوند است و از او درخواست می‏کند و اراده ‏حکیمانه او را نافذ و التزام به آن را کمال تلقّی می‏کند

جمله ی چهارم و پنجم از کتای شریف ادب فنای مقربان:

حکیم سبزواری در تبیین مقام رضا ، بعد از افاده این مطلب که 《وَ بَهْجَةٌ بما قَضَی الله رضا و ذو الرضا بما قَضی مااعترضا》چنین فرمود: عارفی، هفتاد سال زندگی کرد و هرگز درباره رخداد ناگوار، نگفته بود «ای کاش واقع نمی‌شد» و درباره چیزی که مورد رغبت بود و واقع نشده بود، نگفته بود《ای کاش واقع می‌شد.》

همان‌طور که نماز بدون طهارت، مشروع نیست: «لا صلاة إلاّ بطهور» و مِساس قرآن کریم و ادراک معارف برین آن، بدون نزاهت روح از هرگونه رجس و رجزی مقدور نیست: ﴿لایمسّه إلاّ المطهّرون﴾ توفیق رجوع به خدا و صلاحیت بازگشت به سوی پروردگار نیز بدون نیل به منزلت رضا میسور نمی‌شود: ﴿یا أیّتها النفس المطمئنة ٭ ارجعی إلی ربّک راضیةً مرضیةً﴾. 

جمع بندی کلمات استاد با ادبیات دانشجویی این است که:

این دو حالت ناشی از دو مقام مختلف در سلوک و عبودیت است و هر کدام حکمی جدا دارد.

در مقام و جایگاه اول ، ما و همه بندگان به دعا کردن امر شده ایم و باید دعا کنیم. باید همه خیرات را از خدا بدانیم و فقط از او بخواهیم ؛ و البته فراموش نکنیم که بعد از دعا و در مقام استجابت ، هرآنچه خداوند متعال بر اساس حکمتش صلاح بداند همان می شود و امر به دست اوست نه به دست ما. لذا در مرتبه ی اول وظیفه ی ما خواستن و دعا کردن است. اما در مرتبه ی بالاتر و بعدی باید به آنچه خداوند برایمان مقرر کرده است راضی باشیم. در مقام رضا و تسلیم است که سالک غیر از خواسته ی الاهی را طلب نمی کند. سرور بنده به همان است که خداوند مقرر کرده و لذا خواسته ای جز عین همان خواسته ی خداوند ندارد.

در مقام رضا نیز دعا جایگاه رفیعی دارد. دعای سالک شناختن و یافتن خواست و دستور خداست و از خداوند می خواهد که او را در این رضایت ثابت قدم بفرماید. پس نباید تصور شود که با رسیدن سالک به مقام رضایت و تسلیم ، از دعا بی نیاز شده. چون مسلما اغنیا یا همان دارندگان مقامات سلوکی و اخلاقی به جود الاهی و عطای او محتاجترند.

جز اندکی انگشت شمار همه ی ما در مراحل ابتدایی سلوک هستیم. درست است که حال عارف در هر مقامی اقتضایی دارد اما عموم ما باید دعا و مناجات را سرلوحه ی عباداتمان قرار بدهیم و حتی نمک خانه مان را هم از خداوند بخواهیم کما اینکه دعا در تمام مراحل زندگی سرلوحه ی اعمال و عبادات ائمه ی اهل البیت بوده است.

● ح سین عالمی


نخل ولایت ۹۹-۷-۲۹ ۰ ۰ ۱۶۵

نخل ولایت ۹۹-۷-۲۹ ۰ ۰ ۱۶۵


🌼 اگه کسی خواستگار خوبش رو رد کرد و بعد چند ماه پشیمون شد باهاش چیکار کنه؟
راسته که میگن آه طرف یا خونواده ش دامن دختر رو میگیره؟

-------------------------------------------

فرصت مثل ابر بهاری می آید و زود از میان میرود. اگر قدر فرصت ها را ندانیم و تیز هوش نباشیم بعد از گذشت زمانی اندک کوهی از پشیمانی پشتمان را خم می کند ، اما در آن زمان غصه خوردن دیگر فایده ای ندارد. فرصت زندگی فرصتی اندک است و جوانی کمتر از آن. رد کردن خواستگار معنایی است ، که بیشتر دخترها با آن مواجه هستند پس با این دسته از دختران چند کلمه سخن می گویم:

در متون دینی اسلامی فراوان دستور داده اند که نماز را به گونه ای به جا بیاورید که گویی این نماز آخرین نماز شماست و بعد از این نماز فرصت دیگری برای اقامه ی این فریضه ی دینی برای شما وجود نخواهد داشت. از امام صادق (علیه‏السلام) نقل شده که فرمود: «إذا صلیت صلاة فریضةٍ فصلّها لوقتها صلاة مودّعٍ یخاف أن لا یعود إلیها أبداً... » وقتی نماز می‏خوانید، مانند کسی نماز بخوانید که می‏خواهد نماز را وداع کند؛ ممکن است اجل مهلت ندهد به نماز بعدی برسی.

این روحیه چه برای نماز چه برای دیگر فرائض دینی نظیر ازدواج بسیار نکوهیده است که انسان قدر فرصتی که خداوند برای او پیش آورده را بداند و چونان با آن رفتار کند که انگار این آخرین فرصت عمر اوست. همه ی دخترانی که گل جوانی خود را از دست داده اند و با رد کردن بدون دلیل خواستگارهایشان هنوز مجرد مانده اند ، کم یا زیاد خواستگارانی داشته اند اما قدر آن فرصت های طلایی زندگی را ندانسته اند و امروز دیگر پشیمانی برایشان بی حاصل است. نمی خواهم شما را به افراط یا تعجیل در امر مقدس ازدواج وادار کنم اما متذکر می شوم که از همین فرصت های اندک استفاده کنید و اولین خواستگارتان را آخرین خواستگار بدانید. با نگاه تحقیر به هیچ کس نگاه نکنید و در انتخاب همسر آینده تان به دنبال نمره ی بیست نگردید. گل بی عیب خداست و در میان انسان ها جز معصومین بقیه گرفتار نقصان هایی هستند. در ازدواجتان جز ایمان ملاک دیگری را در نظرتان بزرگ نکنید که به پشیمانی دچار خواهید شد. وقتی این نماز صبحگاهی تان را آخرین نماز عمرتان بدانید هیچ گاه او را سبک نمی شمارید و مسلما قدرش را خواهید دانست. بسیار مواجه بوده ام با دخترانی که بعد از عمری سخت گیری در انتخاب همسر حالا که به دهه ی چهارم زندگی پا گذاشته اند یک شوهر نیم بند چاق و قد کوتاه یا حتی معلول را بر بی شوهری و تجرد ترجیح می دهند اما همان هم نصیبشان نمی شود. چهل و چند ساله ای را سراغ دارم که هنوز به انتظار خواستگاری با مدرک دکترا بست نشسته است.

صد شماره از ملاک قرار دادن ایمان نوشتم اما هنوز خوانندگانی دارم که در کنار ایمان صد فاکتور غیر ضروری دیگر را ملاک ازدواج می دانند و دقیقا همین ها همان هایی هستند که صد خواستگاری می روند و صد خواستگار برایشان می آید و در آخر شمع سی سالگی را مجرد و تنها یا حداکثر با رفقایشان فوت میکنند. تا نفهمیم که در زندگی مشترک و این عمرهای کوتاه حداکثر شصت ساله نیاز اصلیمان چیست و باید به دنبال چه چیزی باشیم فرصت ها یکی پس از دیگری می آیند و می روند و باز خبری نخواهد شد. تا نگاه عوض نشود صد فرصت جدید هم در نتیجه فرقی ایجاد نمی کند. اما اگر ملاک انتخاب درست باشد با یک خواستگاری و دو تا یک ربع سوال و جواب ، به نتیجه می رسند و تمام. نگاه به همسر و همسفر اگر درست باشد ، پشت تلفن به من نمی گوید که این دختری که معرفی کردی خودت دیدی؟ و جواب نمی شنید که : مگر من به خواستگاری آن دختر رفته بوده ام که بتوانم نگاهش کنم؟ و مگر من باید قیافه ی دختر را بپسندم و بعد معرف باشم؟ و خوب است بدانید لازم نیست آه پسر یا خانواده اش دامن کسی را بگیرد همین ندانم کاری ها و همین سخت گیری ها برای سیاه بخت شدن جوان ها و سوختن فرصت ها و تمام شدن دهه سوم زندگی بدون همسرکافی است.

اگر خواستگار شما معرف یا واسطه ی عاقلی دارد به سراغش بروید. پرس و جو کنید. تماسی بگیرید. ناز کردن های بی استخوان را کنار بگذارید تا آب رفته به جوی بازگردد.

● ح سین عالمی


نخل ولایت ۹۹-۷-۲۵ ۰ ۰ ۱۳۴

نخل ولایت ۹۹-۷-۲۵ ۰ ۰ ۱۳۴


🌼 هر چقدر بیشتر از سنمون بگذره سخت گیر تر میشیم و محتاطانه تر عمل میکنیم. خیلی بده. وقتی سنم خیلی کم بود هیجانی بودم خیلی احساساتی برخورد میکردم. اکثر موردا رو هم با اینکه شرایط سنی و...خیلی چیزاش بهم نمیخورد، قبول میکردم! اما حکمتش نمیدونم چی بوده که سرنگرفته. البته خداروشکر. هرچند سنم بالا رفته. اما معیارام خیلی عوض شده. تا خدا چی بخواد.

 راسته میگن"ازدواج نکردن بهتر از ازدواج غلط کردنه؟"

 

منظورم ازدواج غلط نیست. انتخاب غلطه. اینکه یکی بیاد و اصلأ به ما نخوره تو بحث اعتقادات و ایمان. به این میگن انتخاب غلط دیگه! نه؟
-------------------------------------------------

در ازدواج که غلط و صحیح معنا ندارد. ازدواج سنت اسلام و سنت پیامبر مکرم اسلام است و همیشه خوب و حسنه است. از سوی دیگر ازدواج نکردن و فرار از ازدواج از ترس انتخاب نامناسب هم غلط است. ازدواج نکردن فرار از دستور خدا و فرار از سلوک است. ما در اسلام ازدواج نکردن نداریم. همه باید ازدواج کنند. این ازدواج هم باید بر اساس ملاک های اسلامی و مد نظر قرار دادن ایمان افراد باشد نه ظواهر دنیایی.

ازدواج به هر شکل شرعی که سر گرفته باشد صحیح است و از زمان انشای عقد شرعی ، هم زن و هم شوهر موظف اند رفتاری مطابق دستور خداوند داشته باشند. ازدواج و انتخاب همسر حق همه ی مومنین است اما همه ی مومنین در یک مرتبه ی قابل قبول از اخلاق و اعتقادات و عمل به مناسک نیستند. در حقیقت باید گفت همه ی این افراد ضعیف الایمان یا بد اخلاق جامعه نیز حق دارند همسر داشته باشند. ازدواج آنها صحیح است و غلط در آن معنا ندارد. اما از لحظه ی شروع زندگی زناشویی هر دو نفر باید رفتار اسلامی داشته باشند و در مقابل رفتار خوب یا بد همسرشان به بهترین نحو رفتار کنند.

اصل ازدواج کردن افراد و قبل از آن انتخاب همسر از میان گزینه های متفاوت غلط یا صحیح نیست بلکه ازدواج برای یک مومن میتواند با هر کدام از مومنین جامعه صورت بپذیرد. آنچه غلط و صحیح دارد رفتارهای آنها بعد از تشکیل خانواده است که برخی غلط است و برخی صحیح. اگر هر یک از زوجین رفتار مناسبی در موقعیت مناسبش نداشته باشند از همان جاست که دیگری باید رفتاری جدید از خود به خرج بدهد. اگر یکی بداخلاقی کرد دیگری موظف به امر به معروف و نهی از منکر و البته صبر در مقابل بدی اخلاق همسر است.

لطفا کمی دقت کنید:

فرض کنید دختر و پسر مومنی با هم ازدواج کرده اند که یکی گرفتار صفت زشت دروغ گویی است. ازدواج با یک انسان دروغ گو غلط نیست. ازدواج امری نیکو و حسن است. اما همسر یک انسان دروغ گو باید در قبال این عمل ناشایست رفتار نیکویی به خرج بدهد. اگر رفتار صحیح اسلامی را انجام داد رفتاری صحیح داشته است و اگر طبق دستورات اسلامی عمل نکرد رفتاری غلط داشته و موجب خرابی زندگی و سعادت دنیا و آخرت خود و همسرش شده است.

نباید گمان کرد که انتخاب یک فرد دروغ گو یا کم صبر یا عجول انتخاب غلطی بوده. انسان ها همه کم با زیاد گرفتار رذایل اخلاقی بد و ناپسند هستند و جز اندکی گل بی خار در عالم نداریم. مهم این است که بعد از انتخاب همسر هر که هست و هر ویژگی که دارد با خوب و بدش بسازیم و در قبال بدی هایش رفتاری اسلامی و مورد تایید اخلاق داشته باشیم.

متاسفانه این جمله انحرافی و غلط در رسانه ترویج شده و دختران ما هر روز تکرار میکنند که شوهرم نباید بمن دروغ بگوید یا نباید بمن دروغ گفته باشد. و وای به حال مردی که دروغی گفته باشد و یا دروغی بگوید. دروغ گفتن حرام و ناپسند است اما آخر دنیا و علت رفتارهای تند و غلط و در آخر طلاق و جدایی نیست.

اما ازدواج یک مومن با غیر مومن مثل ازدواج یک شیعه با غیر شیعه یا با کسی از غیر ملت اسلامی ، یک ازدواج و یک انتخاب غلط است. ملاک صحیح انتخاب همسر ایمان اوست و اگر این ملاک خدشه بپذیرد قطعا ازدواج غلطی صورت گرفته است. ازدواجی که شارع به آن راضی نیست.

زوجیت و ازدواج غلط نیست. غلط این است که ما سبک زندگی اسلامی را نیاموخته باشیم و نتوانیم در هر زمان به وظیفه ی خودمان عمل کنیم. پس دفتر اخلاق را بگشایید. حالا نوبت آموختن و تمرین اخلاق است.

● ح سین عالمی


نخل ولایت ۹۹-۷-۲۱ ۰ ۰ ۱۷۶

نخل ولایت ۹۹-۷-۲۱ ۰ ۰ ۱۷۶


 
🌼 من یه مدتی هست برای ازدواج با یک طلبه آشنا شدم که سه سال هست در قم زندگی میکنند یعنی مال ایران نمی باشند و واسه یکی از کشورهای همسایه هستند خودم ساکن تهرانم؛ شاید عجیب باشد که یک طلبه شخصا مسئله ازدواج را به یه دختر بیان کنند و خواستگاری کنند البته به دلیله تفاوت فرهنگیه ! این مسائل برای خود و هموطنانشون عادی هست . من نمیدونم چیکار کنم ؟ نمیدونم آیا خانوادم با یه خارجی موافق هستند یا نه ! میدونم این کار اشتباه با این طلبه در ارتباط باشم البته اشتباه برداشت نشود فقط واسه امر ازدواج ! اصلا هم با خانوادم راحت نیستم که این موضوع رو مطرح کنم ترجیح میدم این قضیه رو خاتمه بدم .اما نمیدونم چه جوری ؟

--------------------------------------------------------- 

ازدواج با یک طلبه یک مقوله است و ازدواج با یک طلبه ی خارجی مقوله ای دیگر. من در این شماره در مورد ازدواج طلبه ها صحبت نمی کنم بلکه روی سخنم را با کسانی قرار میدهم که خواستگارانی از ملیت های مختلف دارند. منظورم ازدواج یک ایرانی با غیر ایرانی از هر ملیت است.

همان گونه که تاکنون متوجه شده اید تنها ملاک اصیل و حقیقی ازدواج از نظر اسلام و اولیای دین ایمان است و ملیت و قوم و قبیله و رنگ و نژاد هیچ کدام در این امر مقدس دخالتی ندارند. این را گفتم که تا آخر بحث جواب اصلی مرا فراموش نکنید. اما در ادامه توجه شما را به چند نکته جلب میکنم:

طلاب علوم دینی دو وظیفه ی مهم و اساسی دارند و برای همین دو وظیفه تلاش جدی میکنند. . وظیفه ی اول آنها تحصیل در امور دینی است تا بتوانند اسلام را آن گونه که هست بشناسند و بیاموزند. اما این وظیفه یک وظیفه ی اصیل نیست. تکلیف مهمتر و اصلی تر این است که بعد از فراگرفتن علوم دینی معارف ناب دین اسلام خصوصا تشیع را در اختیار ملت خود قرار دهند و به تبلیغ دین بپردازند.

کریمه ی الاهی در سوره ی توبه در همین باره میفرماید: و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم

فلسفه ی تشکیل حوزه های علمیه تبلیغ دین و نشر معارف مذهب بعد از فراگرفتن این معارف است آن هم برای قوم خودشان که از طرف آنان و از میان آنان به حوزه ی علمیه آمده اند. یک طلبه ی اصفهانی نمی تواند در تبریز مبلغ موفقی باشد. و یک طلبه ی اسپانیولی زبان در چین مبلغ خوبی نیست. باید از هر ملیتی عده ای به حوزه بیایند و در آخر همان افراد در کشور و قوم خود مبلغ اسلام باشند.

همه ی طلبه هایی که برای تحصیل علوم دینی به ایران آمده اند و در قم ساکن شده اند و غربت دوری خانواده و اقوام را تحمل میکنند خود را برای روزی آماده میکنند که بتوانند به کشورشان برگردند و به وظیفه ی اساسی و دینی خودشان عمل کنند. ازدواج با یک ایرانی از دو حال خارج نیست: یا این زوج جوان در آینده نزدیک یا دور و بعد از اتمام دوره ی تحصیل ، به کشوری که شوهر از آنجا به ایران آمده می روند و در آنجا زندگی می کنند و یا اینکه آن طلبه قید رفتن به کشور خود را به خاطر وصلت با یک دختر ایرانی زده یا خواهد زد و در حقیقت وظیفه ی دینی خود را که برای انجام آن طلبه شده بود ترک کرده و مرتکب حرام شده است. طلبه های خارجی برای ماندن به ایران نیامده اند چون ماندنشان در ایران فایده ای هم ندارد. مردم ایران وعاظ و مبلغین خودشان را میخواهند و در این بازار نیازی به حضور طلاب عراقی و افغانی و هندی نیست. متاسفانه امنیت ایران و آسایش فوق العاده ی ایران به نسبت کشورهای همسایه بسیاری از این دوستان را به راحت طلبی و اقامت در ایران سوق میدهد.

همین پنجشنبه گذشته که از تهران به سمت قم می آمدم یک طلبه ی افغان را که در ابتدای جاده ی تهران قم کنار اتوبان ایستاده بود سوار کردم و با ایشان به سمت قم همسفر شدم. هجده سال بود که به ایران آمده بود و افغانستان را به کلی فراموش کرده بود. ازدواج با یک طلبه ی خارجی یا به معنی زمین گیر کردن او در ایران است و یا به معنی مهاجرت به آن کشور برای انجام وظیفه ی طلبگی. این واقعیت است و نمی توان از آن فرار کرد.

متاسفانه این دوستان خارجی ما که در ابتدای امر با نیت خالص قدم در این راه گذاشته اند و به ایران مهاجرت کرده اند برای امر ازدواج و تشکیل خانواده که نیاز هر مرد مسلمان است با مشکلات این چنینی مواجه هستند. صرف نظر از این که خانواده های ایرانی دختر خود را به راحتی به نکاح آنان در نمی آوردند و سر گرفتن این ازدواج امری نزدیک به محال است باز تعداد کم همین ازدواج ها نیز با مشکلات بعدی مواجه خواهد بود که به نمونه هایی از آن اشاره کردم. وزارت امور خارجه و وزارت کشور در معاونت اتباع با مشکلی به عنوان فرزندان دو رگه مواجه هستند که از اتباع بیگانه در کشور متولد شده اند. این بچه ها اکثرا مادرانی ایرانی و پدرانی خارجی دارند که تعداد آنان به یک میلیون نفر میرسد. موارد متعددی را در اداره ی اتباع خراسان رضوی خودم شخصا شاهد بوده ام که تبعه ی افغان خانواده ی خودش را با ده فرزند رها کرده و متواری شده است!!

 

بنده در این مقاله در مقام حل کردن مشکلات ازدواج دوستان حوزوی یا غیر حوزوی مهاجر به ایران نیستم. توصیه بنده برای شما و روی کلام من به شماست. خود را از معرض ابراز محبت های این چنینی قرار ندهید. این ازدواج به هیچ عنوان به صلاح شما و کشور متبوع شما نیست مگر این که صابون همه ی این مشکلات را به تن خود بزنید و دانسته وارد این مصائب بشوید. ارتباط خود را با نامحرم به هر اندازه و شیوه ای که هست قطع کنید و بدانید که این ازدواج به صلاح شما و ایشان نیست. 

● ح سین عالمی


نخل ولایت ۹۹-۷-۱۷ ۰ ۰ ۱۳۶

نخل ولایت ۹۹-۷-۱۷ ۰ ۰ ۱۳۶


🌼 مادر و پدرم اصلا به فکر ازدواج منه بچشون نیستن! تا الان هر چى خواستگار داشتم بدون سوال از من رد کردن. حتى وقتى من متوجه میشم که خواستگارى کسى کرده میگم موافقم بگین بیاد، مادرم میگه بابات مخالفه و هر چى من اصرار میکنم میگه نه. حتى فکر نمیکنه چرا من اصرار باید کنم! خودم هم تا الان چند خواستگار داشتم که خودشون ازم خواستگارى کردن و خواستن بیان اما من چاره اى نداشتم که ردشون کنم
موارد بسیار خوبى هم بودن. پدرم که میگه زوده ازدواج کنى چون درس هات میمونه و درس مهمتره و ازدواج رو میشه بعدها کرد!  مامانم هم حرفى نداره!!!  

من غیر مستقیم سعى کردم بهشون بگم که قصد ازدواج دارم اما انگار متوجه نمیشن! من چیکار کنم!! در ضمن من دختر بیست ساله اى هستم اما لطفا نگین هنوز خیلى فرصت دارى! اصلا بحث من فرصت نیست. بلکه عدم توجه پدر و مادرمه. به خدا سپردم کارى کنه که قطعا میکنه.

-----------------------------------------------

برای درک حال و روز پدر و مادرها بهتر است خودتان را ، اگر چه سخت یا ناشدنی است ، گاهی جای آنها بگذارید. هیچ پدر و مادری بد دخترش را نمی خواهد. من الان پدر دو دختر هستم و دخترانم کودک هستند اما می توانم نگرانی پدری از نوع پدر دختر جوان بودن را درک کنم. جواب یک کلمه است: خودتان را جای پدر و مادرتان بگذارید و مشکل را پیدا کنید.

من به عنوان مثال چند دلیل برای این رفتار برخی از پدر و مادرها ذکر میکنم تا خودتان با بررسی شرایط خانواده به درمان مشکل بپردازید:

هر پدری برای دخترش دلسوزترین مرد روی زمین است. اما همین پدر دلسوز به خاطر مرد بودنش پسرها را به گونه ای میشناسد که هیچ وقت شما و مادرتان توانایی شناخت آنها را ندارید. شناخت یک مرد از یک پسر یا مرد ، به همان اندازه کامل و واقعی است که شناخت یک زن از یک دختر یا زن. مردان را مردان می توانند بشناسند و زنان را زنان. یک مرد تا زن نشود نمی تواند یک زن را بشناسد و چون زن شدنش محال است نمی تواند زن شناس باشد. اگر هم بشناسد ، شناخت و علمش ، علمی مدرسه ای است و به تعبیر فلاسفه علمی حصولی پیدا کرده و علم حصولی همیشه یقینی و صحیح نیست.

پدر شما و پدر بسیاری از دخترهای کشور ما تا اسم و نام خانواده و پسری را میشنوند مسائلی را به یاد می آورند که بدون مکث و تردید اسم آن پسر و خانواده اش را از لیست خواستگارهای شما خط میزنند. شاید دلایل پدرتان گفتنی هم نباشد. شاید پدر این دلایل را حتی نتوان بیان کند و جز در دادگاه پروردگار بیان کردنی نباشد اما پدر همیشه پدر است و بد دخترش را نمی خواهد.

گاهی پدر گرفتار آبروی قطره قطره جمع شده ی سالیان دراز و البته دربند فرهنگ بد اطرافیان و سبک زندگی نابسامان امروز شده و سر جمع و در یک کلام مسائل اقتصادی را دلیل رد کردن خواستگارهای دخترش می کند. دلیل هم ندارد که پدر ، این حرف را جلوی شما به زبان بیاورد. برخی از حرف ها گفتنی نیست. شما نمی توانید حال و روز چنین پدری را درک کنید. افراد با آبرو در چنین شرایطی ترجیح می دهند خواستگار را به خانه راه ندهند تا گرفتاری های بعدی اساسا پیش نیاید. توقعات بی سر و سامان اکثر دخترها ابتدا از پدرشان و سپس از شوهرشان مشکل عمده ی تاخیر در امر ازدواج است. میخواهید باور کنید یا نکنید. اگر پدری از یک سو و خواستگاری از سوی دیگر ، بدانند که دختر طرف حسابشان با نداری پدر و شوهر می سازد و دنبال مد روز و حرف مردم نیست خیلی راحت مقدمات ازدواج او را فراهم میکنند.

اکثر پدرها بیشتر از اینکه از حرف مردم واهمه داشته باشند از اخم و تخم دختر خودشان نگران هستند. پدرهای با آبرو دوست دارند جشن ازدواج دخترشان هر چه بهتر و با شکوه تر برگذار شود و این پز عالی با جیب خالی میسر نمی شود.

برخی پدرها از تفکر دختر خودشان و نوع آرزوهایش بی خبر هستند و او را درست نمی شناسند. اگر دقیق تر بگویم بعضی پدرها دخترهای خودشان را اصلا نمی شناسند و فکر میکنند این دختر همان دختر کوچک بیست سال پیش باباست. شناخت پدرها و مادرها از فرزندانشان محدود به زمان حضور بچه ها در خانه است و اکثر آنها از تفکرات و مطالعات و الگوهای رفتاری جوانانشان بی خبر هستند. جوان های بسیاری را سراغ دارم که بعد از چند سال آشنایی با بسیج و اردوهای جهادی و راهیان نور چنان تغییر ماهوی پیدا کرده اند که حتی مادرشان نمی داند که در ذهن جوانش چه میگذرد و جوانش در رویاهای نیمه شبش چه خانه و کاشانه و همسری را تصور میکند. یکی از همین جوان هایی که اسلام و تفکر ناب امام ، جان و دلش را خانه تکانی کرده بود  می گفت: در خانه هیچ همانندی ندارم و مادرم حتی نمی تواند تصور کند که من به دنبال چه دختر و خانواده ای هستم.

راه حل عملی شما:

پدر و مادر شما گرفتار کدام یک از این مشکلات هستند؟ فرقی نمیکند. باید خودتان را به آنها بشناسانید. به آنها کمک کنید که مثل شما فکر کنند. اگر نمی توانند مثل شما فکر کنند کمکشان کنید تا بهتر شما را درک کنند. حداقل متوجه شوند که شما مثل آنها فکر نمی کنید. آنها را به فضای ذهنی خودتان نزدیک کنید. در فضای خانه الگوهای خوبی که در فضاهای مذهبی شناخته اید معرفی کنید. گاهی بدون بهانه در مورد روحیات فلان شهید دفاع مقدس و ازدواج ساده اش حرف بزنید.

گاهی مستقیم و گاهی غیر مستقیم رسانه ی این سبک زندگی باشید. کتاب هایی که در این مورد میخوانید را در معرض چشم دیگر اعضای خانواده قرار بدهید. با افراد تاثیر گذار در فضای خانه هم کلام شوید و ابراز نظر بکنید. مهم نیست که طرف مقابلتان هم نظر شما باشد یا نه. مهم این است که نظرتان را ابراز کرده اید و اطرافیان را با آرزوهایتان آشنا کرده اید. نگذارید بزرگ ترها بدون شناخت شما برای آینده شما تصمیم گیری کنند. اگر بر این مطلب مصر هستید و تصمیم یک جانبه ی بزرگ ترها را غلط می دانید به آنها کمک کنید تا این کار غلط را تکرار نکنند. خانه جای دعوا کردن نیست خصوصا با بزرگ ترها. پس دیپلماسی فعالی را در این مورد آغاز کنید. لازم نیست برای شروع سراغ پدرتان بروید. شاید خواهرهایتان یا مادرتان برای شروع بهتر باشند. حرف زدن را تمرین کنید. اظهار نظر یک مهارت است که اگر آن را تمرین نکنید در زندگی مشترکتان نیز به مشکل برخواهید خورد. کافی است علاقه ی خود را به یک سبک زندگی خاص ابراز کنید و شیفته بودن خودتان را نشان بدهید. قدرتی که خداوند به زن ها و دخترها داده را فراموش نکنید. قدرتی خدادادی در کلام شما و رفتار شما قرار داده شده که اگر آن را بشناسید بدون هر گونه درگیری به تمام خواسته های خودتان خواهید رسید.

جهاد مبارزه است. برای رسیدن به اهداف بلند و آسمانی تان مبارزه کنید. جهاد کنید و فراموش نکنید این کریمه ی الاهی را که فرمود:

من جاهد فینا لنهدینهم سبلنا

وعده ی الاهی است. شما در راه ما مجاهده و مبارزه کنید ما خودمان راه های هدایتمان را نشانتان خواهیم داد شرطش مبارزه است.

● ح سین عالمی


نخل ولایت ۹۹-۷-۱۳ ۰ ۰ ۱۰۷

نخل ولایت ۹۹-۷-۱۳ ۰ ۰ ۱۰۷



🌼 معنی حقیقی خوشبختی چیه؟ مخصوصا از منظر اسلام و در روایات و کلام معصومین
-----------------------------------------------------

معنای سعادت و تعریف خوشبختی وظیفه و کار ادیان و سبک های زندگی گوناگون است. بلکه میتوان با این محک صحت و قوت یک سبک زندگی را از سبک زندگی دیگر بازشناخت. با این مبنا ابتدا چند نکته ی ضروری را خدمتتان تقدیم میکنم و در ادامه خوشبختی حقیقی را معنا خواهم کرد ان شاالله:
 

نکته اول: انسان فقط بدن و پوست و گوشت و ناخن نیست تا خوشبختی او محدود به ماده و بدن باشد. انسان ترکیبی از ماده و معناست و حقیقتی فرای ماده ، اصل و جان او را تشکیل میدهد. حقیقت انسان بدن او نیست تا بتوان انسانیت او را و خوشبختی او را در قد و قواره و ظاهر اندازه گرفت. بسیاری از ایسم ها و سبک های زندگی این حقیقت والا را نادیده گرفته اند و برای بشر نسخه ی غلط داده اند و همه ی پیروانشان را به گمراهی کشانده اند.

 

نکته دوم: زندگی انسان محدود به عالم ماده و مادی نیست تا خوشبختی او فقط در دایره ی این زمین و این زمان معنا شود. معاد حقیقتی عقلانی و سپس وحیانی است که از اصول دین اسلام است. معاد به این معناست که زندگی بشر پس از این عالم فانی در سرایی باقی ادامه خواهد داشت تا نیکوکاران جزای نیکویی خویش و بدکاران جزای بد خواهی خویش را ببینند. طبق اصل معاد انسان با مردن نمی پوسد بلکه از پوسته بدر می آید و ابدی می شود.

 

به طور تقریب حدود یک سوم قرآن کریم آیات مرتبط با بحث معاد است اما با صد تعجب مشاهده میکنیم که در تمام تورات و انجیل موجود ، حتی آیه ای در یاد معاد نیست و این خود دلالت بر تحریف این دو کتاب پرتیراژ تمدن بشریت دارد. تحریف کنندگان تورات و انجیل در دوران قدیم و باستان ، و فیلسوفان و ایده پردازان سبک زندگی در دوران جدید و مدرن ، تمام تلاش خود را کرده اند تا معاد و قیامت از خیال و یاد انسان فراموش شود و عالم آخرت و بهشت و جهنمش جز خیال و توهم کودکانه نباشد. امروز جنود ابلیس تمام تلاش خود را میکنند تا هر آنچه از بهشت و فردوس جاودان می شناسید روی همین زمین خاکی برایتان محقق کنند تا مبادا برای رسیدن به بهشت و فرار از دوزخ ، فیلتان یاد اسلام و سبک زندگی انبیای الاهی کند. مهم نیست سبک زندگی شما چه باشد ؛ شما در انتخاب سبک زندگیتان آزاد هستید ؛ فقط مهم این است که مسلمان شیعی نباشید! مهم این است که به معاد اعتقاد نداشته باشید و از خدا نترسید ؛ انسان را از نسل میمون بدانید و همین پوست و گوشت و ناخن.

 

نکته سوم: لذت چیست؟ لذات زندگی مادی و دنیایی را در ذهنتان مرور کنید: لذت خوردن ؛ لذت دیدن ؛ لذت جنسی ؛ لذت تماشای بازی فوتبال و گل زدن و پیروزی تیم مورد علاقه ی شما و حتی لذت امنیت.

 

تمام لذت خوردن تا زمانی است که لقمه ی چرب غذا در دهان ماست و بعد از فرو بردن آن از لذت خبری نیست. لذت خوردن برای زبان و دندان و لب و دهان نیست. لذت برای روح است و لب و دهان ابزار و فراهم کنندگان این تلذذات هستند. اگر خوب دقت کنید خواهید دانست که همه و همه ی لذاتی که میشناسیم روحانی هستند و اساسا ماده لذتی ندارد یا به عبارت بهتر لذت برای ماده معنا ندارد. این چشم نیست که از دیدن مناظر دل ربا لذت میبرد بلکه این جان شماست که کیفور می شود و چشم جز یک دوربین فوق پیشرفته چیز دیگری نیست. لذت تماما برای روح است و بدن ابدا لذتی ندارد و با رفتن و مفارقت روح خبری از لذت برای بدن نیست.

 

نکته چهارم: فراموش نکنیم که لذات نیز مراتبی دارند و هر لذتی چون جویدن نیست!

 

برخی از لذات ریشه در مادیات دارند و سراسر مادی هستند. در این قسم از لذات ، درک کننده لذت ، روح و جان آدمی است اما مبدا لذت مادیات خارجی است مثل لقمه غذایی که لذت خوردن را به جان ما می چشاند.

 

برخی دیگر از لذات ارتباط کمتری با عالم ماده دارند اما بی ارتباط هم نیستند نظیر عبور توپ از خط دروازه که یک لذت وهمی و خیالی است.

 

در نوع آخر لذات ، ارتباط روح با عالم ماده به کلی قطع می شود و لذتی ناب را برای جان آدمی فراهم می آورد. مثال ملموس آن لذت مطالعه و در پی آن دانایی است که بعد از دیدن کلمات و سطور و اسنادهای حقیقی و مجازی جملات ، به خاطر درک معنایی لطیف در جان خواننده ایجاد می شود و البته این لذت قابل توصیف نیست. لذت های عقلانی از این سنخ لذات هستند که قابل مقایسه با لذاتی چون جویدن و دفع کردن نیست.

 

نکته پنجم: تمام هنر اسلام این است که لذت حقیقی و عقلانی را در دسترس آدمی قرار داده و او را از لذت های مادی و زودگذر دور کرده است. لذت خیره شدن هرزه وار به دختر جوان آرایش کرده هر چه قدر باشد قابل مقایسه با لذت چشم بستن بر آن منظره نیست. کلام در جزا دادن در بهشت و مزد به نسیه نیست بلکه کلام در لذتی است که همان لحظه جان انسان مومن را لب ریز می کند. لذت اطاعت پروردگار خنکایی در جان آدمی دارد که از سنخ لذت معقول است و فقط اهل تقوا آن را درک می کنند. اسلام با معارف ناب خودش لذتی را برای انسان تعریف کرده که تا قبل از این برای بشر مادی نامانوس بود. لذت انفاق ؛ لذت ایثار ؛ لذت سجده برای قرب به پروردگار ؛ لذت اعتکاف و دعای ام داود ؛ لذت طواف بدور خانه کعبه ؛ لذت گریه برای مظلومیت سیدالشهدا علیه السلام ؛ این بخش نیاز به توضیح فراوان دارد اما باشد برای مجال خودش!

 

خوشبختی:

 

خوشبختی در حرکت است به سمت مقصد و مقصود.

 

اگر مقصد خدا و رضایت اوست خوشبختی یعنی کسب رضایت پروردگار و دیدار او.

 

خوشبخت کسی است که دنیا و آخرتش آباد باشد و آخرت آباد یعنی بهشت.

 

راه های رسیدن به بهشت یعنی راه های رسیدن به خوشبختی. راه های دوری از بهشت و رسیدن به جهنم یعنی راه های بدبختی.

 

واجبات دین حتمی های این راه است برای رسیدن به خوشبختی نهایی و لذت بی نهایت.

 

محرمات ضروری این راه است که اگر ترک نشوند لذت بی لذت.

 

نکته پایانی:

 

من از کجا بدانم که خوشبخت هستم؟

 

ببین نسبتت با دین و معارف آن و دستورات آن به چه حالتی است. لذت هایت را نگر. از کدام سنخ از لذات بیشتر بهره داری؟ لذات مادی یا لذات روحانی و عقلانی؟ از یاد خدا بیشتر لذت می بری یا از یک پیتزا و ساندویچ فلان و بهمان؟ متاسفانه اکثر ما لذت های معقول را حتی یک بار تجربه هم نکرده ایم. اگر تجربه کرده باشیم باور داریم که مبلغ و قیمت و جزای بهشت یاد خدا و ذکر توحید است:

 

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى رَفَعَهُ عَنْ حَرِیزٍ عَنْ یَعْقُوبَ الْقُمِّیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ:

 

 ثَمَنُ الْجَنَّةِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ : قیمت بهشت کلمه ی لااله الاالله و الله اکبر است.

 

خوشبخت ابراهیم است و پیروان ابراهیم. و بدبخت ابوسفیان است و پیروان ابوسفیان. اساسا معیار خوشبختی و بدبختی پول و دنیا نیست تا بتوان کسی را بر آن معیار خوشبخت یا بدبخت دانست. نوح بدترین زن عالم را داشت اما از همه خوشبخت تر بود و هست. آسیه بدترین شوهر عالم را داشت اما خوشبخت ترین زن عالم در زمان خودش بود. معیار خوشبختی لذت های ناب عالم است که جز اهل توحید کسی خبری از آنها ندارد. منافق اگر هم در مراسم اعتکاف یا طواف کعبه شرکت کند چون دلش خانه ی توحید نیست لذتی نمی برد.

 

در تمام عوالم وجود خوشبخت تر از حسین علیه السلام در کف گودان قتلگاه سراغ ندارم.

قال سیدالکونین: احب الله من احب حسینا

● ح سین عالمی


نخل ولایت ۹۹-۷-۰۹ ۰ ۰ ۱۳۲

نخل ولایت ۹۹-۷-۰۹ ۰ ۰ ۱۳۲


🌼 من یه دختر طلبه هستم و خواستگار هم زیاد دارم ولی میخوام با یه طلبه ازدواج کنم چون از نظر اعتقادی و سبک زندگی بهم نزدیک تره. ولی مشکل اینجاست که با وجود اینکه مادرم در میون گذاشتم و ایشون هم قبول کردن ولی بنده خواستگار طلبه ندارم. همه کاری هم کردم از دعا و التماس به خدا گرفته تا غیر مستقیم مطرح کردن پیش هر کسی از دوستان که منو خواستگاری میکنند. در حقیقت مشکل اینجاست که رابطی وجود نداره که یه طلبه رو معرفی کنه. 

----------------------------------------------------------

بنده به حسن انتخاب شما تبریک ویژه عرض میکنم. امروزه هر دختر مومنی حاضر به ازدواج با یک طلبه نیست. اگر موافق باشید چند نکته خدمتتان تقدیم میکنم:

 

اعتقاد به اسلام و عمل به آن ، بین طلبه و غیر طلبه مرزی نمی شناسد و انسان های مومن در هر حال موظف اند که به اسلام به عنوان قانون و دستورالعمل زندگی عمل بکنند. درست است که طلبه ها اطلاعات بیشتری نسبت به عموم مردم از اسلام دارند اما در عمل به اسلام تفاوتی بین یک طلبه با عموم مردم یا یک فرد غیر طلبه وجود ندارد. التزام به فروعات و مناسک دین نشانه ی مومن است و مومن در هر لباسی که باشد باید به این مناسک جامه ی عمل بپوشد. از جوان های مومن اما غیر طلبه ، فراوان هستند آنهایی که مثل یک طلبه معتقد به اسلام هستند و تلاش مجدانه ی خودشان را در عمل به احکام دین به کار می گیرند. از طرف مقابل همه ی طلبه ها هم چون آیت الله العظمی بهجت نیستند. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...

 

سوال شما چند جواب و راه حل دارد که ساده ترین آن راه ها ، معرفی یک جوان طلبه ی جویای همسر و معرفی دو خانواده است ؛ اما قبل از این مرحله باید به ملاک های ازدواج دقتی دوباره بکنیم. سوال من از شما این است که شغل همسر آینده ی شما چه مقدار در سعادت و خوشی شما موثر است؟ بله منظورم شغل همسر آینده ی شماست!

 

طلبگی شغلی است که علی رغم سختی هایش خوشی هایی را برای خود طلاب و همسرانشان ایجاد میکند اما این حرفه صرفا یک شغل است و در عمل به اسلام و اعتقاد به آن با عموم مومنان تفاوتی نیست جز اینکه طلبه ها از دو حال بیرون نیستند: یا در اوج بهشت جای دارند و این به خاطر خدمت خالصانه شان به دین خداست و یا در ته جهنم خانه دارند و این به سبب خیانتشان به دین راستین الاهی است.

 

در هیچ جای قرآن کریم نوشته نشده است که دلیل ورود بهشتیان به فردوس برین ، تحصیل در حوزه و دانشگاه بوده است. بهشتیان ، مومنان و نیکوکاران اند ؛ نه صرفا دانایان و تحصیل کنندگان در حوزه و دانشگاه. به همان اندازه که برخی از جوانان به غلط به دنبال ازدواج با تحصیل کردگان دانشگاه ها هستند و در این فکر و انتخاب غلط رفته اند ، ازدواج با کسی که صرفا در حوزه علمیه تحصیل کرده است نیز غلط است چون صرف ملاک قرار دادن حوزوی بودن برای انتخاب همسر غلط خواهد بود.

 

مسلما جواب خواهید داد که تربیت یافتگان علوم دینی و حوزه های علمیه مسلما در برخورد با همسران و فرزندان و در عمل به فروعات دین موفق تر از عموم مردم هستند و این خود بهترین مشوق برای ازدواج با آنان است. اما باید بدانید که طلبه ها نیز مانند همه ی سالکان الی الله پس از عمری مجاهدت و تهذیب است که تربیت الاهی پیدا میکنند و الا همه ی انسان ها قبل از تربیت آسمانی اسلام همان حیوان های درنده ی کوچه و خیابان هستند. لب و خلاصه ی کلام مرا حتما در میان خواهران طلبه مشاهده کرده اید و دانسته اید که انسان به صرف طلبگی تربیت نمی شود.

 

نمی خواهم شما را منصرف کنم یا بترسانم. می خواهم بدانید که با این انتخاب ، امتحان سخت اما زیبایی را آغاز خواهید کرد. این امتحان به همان اندازه که سخت است زیبا هم خواهد بود ؛ همان اندازه که ازدواج با ائمه اطهار برای زنانشان سخت و زیبا بود. و چه بدبخت آن زنانی که آن سختی های زیبا را تاب نیاوردند و زیبایی زندگی با آنان را به زشتی مبدل کردند.

 

شغل و نام افراد یا فامیل و نسب آنها ، برای کسی نان و آب نمی شود. قبل از آنکه با شغل کسی ازدواج کنید با انسانیت او ازدواج کنید. مومن با یک انسان مومن در هر شغل و منصب و مقامی که باشد زندگی خوب و خوشی دارد. مهم نیست که شوهرتان طلبه باشد. هر چه میخواهد باشد باشد. مهم این است که انسان باشد.

● ح سین عالمی


نخل ولایت ۹۹-۷-۰۵ ۰ ۰ ۱۱۵

نخل ولایت ۹۹-۷-۰۵ ۰ ۰ ۱۱۵


۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ... ۳۳ ۳۴ ۳۵

❤ یک نفر نیست تو را قسمت من گرداند ؟...

❤ کار خیر است ، گر این شهر مسلمان دارد !...

🌼 علی صفری