تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان


۲۳ مطلب با موضوع «مجردها :: ازدواج :: انحرافات» ثبت شده است
 
🌼 من یه مدتی هست برای ازدواج با یک طلبه آشنا شدم که سه سال هست در قم زندگی میکنند یعنی مال ایران نمی باشند و واسه یکی از کشورهای همسایه هستند خودم ساکن تهرانم؛ شاید عجیب باشد که یک طلبه شخصا مسئله ازدواج را به یه دختر بیان کنند و خواستگاری کنند البته به دلیله تفاوت فرهنگیه ! این مسائل برای خود و هموطنانشون عادی هست . من نمیدونم چیکار کنم ؟ نمیدونم آیا خانوادم با یه خارجی موافق هستند یا نه ! میدونم این کار اشتباه با این طلبه در ارتباط باشم البته اشتباه برداشت نشود فقط واسه امر ازدواج ! اصلا هم با خانوادم راحت نیستم که این موضوع رو مطرح کنم ترجیح میدم این قضیه رو خاتمه بدم .اما نمیدونم چه جوری ؟

--------------------------------------------------------- 

ازدواج با یک طلبه یک مقوله است و ازدواج با یک طلبه ی خارجی مقوله ای دیگر. من در این شماره در مورد ازدواج طلبه ها صحبت نمی کنم بلکه روی سخنم را با کسانی قرار میدهم که خواستگارانی از ملیت های مختلف دارند. منظورم ازدواج یک ایرانی با غیر ایرانی از هر ملیت است.

همان گونه که تاکنون متوجه شده اید تنها ملاک اصیل و حقیقی ازدواج از نظر اسلام و اولیای دین ایمان است و ملیت و قوم و قبیله و رنگ و نژاد هیچ کدام در این امر مقدس دخالتی ندارند. این را گفتم که تا آخر بحث جواب اصلی مرا فراموش نکنید. اما در ادامه توجه شما را به چند نکته جلب میکنم:

طلاب علوم دینی دو وظیفه ی مهم و اساسی دارند و برای همین دو وظیفه تلاش جدی میکنند. . وظیفه ی اول آنها تحصیل در امور دینی است تا بتوانند اسلام را آن گونه که هست بشناسند و بیاموزند. اما این وظیفه یک وظیفه ی اصیل نیست. تکلیف مهمتر و اصلی تر این است که بعد از فراگرفتن علوم دینی معارف ناب دین اسلام خصوصا تشیع را در اختیار ملت خود قرار دهند و به تبلیغ دین بپردازند.

کریمه ی الاهی در سوره ی توبه در همین باره میفرماید: و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم

فلسفه ی تشکیل حوزه های علمیه تبلیغ دین و نشر معارف مذهب بعد از فراگرفتن این معارف است آن هم برای قوم خودشان که از طرف آنان و از میان آنان به حوزه ی علمیه آمده اند. یک طلبه ی اصفهانی نمی تواند در تبریز مبلغ موفقی باشد. و یک طلبه ی اسپانیولی زبان در چین مبلغ خوبی نیست. باید از هر ملیتی عده ای به حوزه بیایند و در آخر همان افراد در کشور و قوم خود مبلغ اسلام باشند.

همه ی طلبه هایی که برای تحصیل علوم دینی به ایران آمده اند و در قم ساکن شده اند و غربت دوری خانواده و اقوام را تحمل میکنند خود را برای روزی آماده میکنند که بتوانند به کشورشان برگردند و به وظیفه ی اساسی و دینی خودشان عمل کنند. ازدواج با یک ایرانی از دو حال خارج نیست: یا این زوج جوان در آینده نزدیک یا دور و بعد از اتمام دوره ی تحصیل ، به کشوری که شوهر از آنجا به ایران آمده می روند و در آنجا زندگی می کنند و یا اینکه آن طلبه قید رفتن به کشور خود را به خاطر وصلت با یک دختر ایرانی زده یا خواهد زد و در حقیقت وظیفه ی دینی خود را که برای انجام آن طلبه شده بود ترک کرده و مرتکب حرام شده است. طلبه های خارجی برای ماندن به ایران نیامده اند چون ماندنشان در ایران فایده ای هم ندارد. مردم ایران وعاظ و مبلغین خودشان را میخواهند و در این بازار نیازی به حضور طلاب عراقی و افغانی و هندی نیست. متاسفانه امنیت ایران و آسایش فوق العاده ی ایران به نسبت کشورهای همسایه بسیاری از این دوستان را به راحت طلبی و اقامت در ایران سوق میدهد.

همین پنجشنبه گذشته که از تهران به سمت قم می آمدم یک طلبه ی افغان را که در ابتدای جاده ی تهران قم کنار اتوبان ایستاده بود سوار کردم و با ایشان به سمت قم همسفر شدم. هجده سال بود که به ایران آمده بود و افغانستان را به کلی فراموش کرده بود. ازدواج با یک طلبه ی خارجی یا به معنی زمین گیر کردن او در ایران است و یا به معنی مهاجرت به آن کشور برای انجام وظیفه ی طلبگی. این واقعیت است و نمی توان از آن فرار کرد.

متاسفانه این دوستان خارجی ما که در ابتدای امر با نیت خالص قدم در این راه گذاشته اند و به ایران مهاجرت کرده اند برای امر ازدواج و تشکیل خانواده که نیاز هر مرد مسلمان است با مشکلات این چنینی مواجه هستند. صرف نظر از این که خانواده های ایرانی دختر خود را به راحتی به نکاح آنان در نمی آوردند و سر گرفتن این ازدواج امری نزدیک به محال است باز تعداد کم همین ازدواج ها نیز با مشکلات بعدی مواجه خواهد بود که به نمونه هایی از آن اشاره کردم. وزارت امور خارجه و وزارت کشور در معاونت اتباع با مشکلی به عنوان فرزندان دو رگه مواجه هستند که از اتباع بیگانه در کشور متولد شده اند. این بچه ها اکثرا مادرانی ایرانی و پدرانی خارجی دارند که تعداد آنان به یک میلیون نفر میرسد. موارد متعددی را در اداره ی اتباع خراسان رضوی خودم شخصا شاهد بوده ام که تبعه ی افغان خانواده ی خودش را با ده فرزند رها کرده و متواری شده است!!

 

بنده در این مقاله در مقام حل کردن مشکلات ازدواج دوستان حوزوی یا غیر حوزوی مهاجر به ایران نیستم. توصیه بنده برای شما و روی کلام من به شماست. خود را از معرض ابراز محبت های این چنینی قرار ندهید. این ازدواج به هیچ عنوان به صلاح شما و کشور متبوع شما نیست مگر این که صابون همه ی این مشکلات را به تن خود بزنید و دانسته وارد این مصائب بشوید. ارتباط خود را با نامحرم به هر اندازه و شیوه ای که هست قطع کنید و بدانید که این ازدواج به صلاح شما و ایشان نیست. 

● ح سین عالمی


نخل ولایت ۹۹-۷-۱۷ ۰ ۰ ۱۳۶

نخل ولایت ۹۹-۷-۱۷ ۰ ۰ ۱۳۶


🌼 ما توی امیرکبیر یه استاد داشتیم؛ این بزرگوار یه نظریه برای ازدواج داشت خوب و بدش از شما! نظریه (به قول بنده) دوس دختر پسری اسلامی منجر به ازدواج! یعنی چی؟ یعنی اینکه دو نفری که تو دانشگاه ها میخوان با هم دوس دختر پسر بشن برن به ننه بابا هاشون بگن بعد یه صیغه محرمیت محدود! خونده بشه و یا عقد دائم. خرج آقا رو باباش بده خرج خانوم را باباش! حالا این اصلا شدنیه؟ اصلا خوبه؟
یه مشکلی هست یه رفیق داشتیم یه حرفی زد یادگاری برام مونده! گفت: زن گرفتن ما قضیه دوچرخه خریدن بابامون برامون نشه که ندن سوار شیم! سوال مهم تر: اصلا می دن سوار شیم؟
یه سوال جدی آیا توی این نوع ازدواج یعنی با فاصله بین عقد و عروسی(منظور زیر یک سقف رفتن!) تمایلات .... زیاد میشه یا کم؟ (اینجاش مهمه ها!) (نیاز به دوچرخه سواری هست یا نه! عزیز دل همه دنبال همون محرمیته هستن در آخر دیگه! فقط چند نکته هست که ممنون میشم توش بهش بپردازید: یکی مدت زمانش هست! دوم نوع محرمیته! سوم نحوه جا افتادنش!

------------------------------------------------------

نوشته ی شما کاملا اجرایی و صحیح است. نظریه استاد حاصل یک عمر مطالعه و سر و کله زدن با دانشجوهاست. اگر اجازه بفرمایید قدم های پیش رو و پیش فرض های این نظریه را با هم بررسی کنیم و جوانب امر را یکی یکی با هم بسنجیم و مقایسه کنیم:

ابتدا نگاه مثبت به نظریه ی استاد و بررسی نقاط قوت آن:

اگر جوان های دانشجو این کار را نکنند باید تا اوخر دهه ی سوم زندگیشان مجرد بمانند. با شرایط امروز کشور و شرایط شغلی و سربازی پسرها و عواملی که بیشتر آنها دست آنها هم نیست ، این جوان ها هستند که گل زندگی یا همان دهه ی سوم عمر یعنی از بیست تا سی سالگی را از دست داده و عملا بدون همسر و فرزند می گذرانند. پس فراهم کردن محرمیتی بدون هزینه برای جوان ها ، آن هم از سمت خانواده ها بهترین کاری است که میتواند آنها را از مفاسد اخلاقی و اجتماعی جامعه ی امروز دور نگه دارد.

اگر و تنها اگر شناخت دو جوان از هم شناخت معقول و متعادلی باشد و ازدواج بر اساس ملاک قرار دادن ایمان صورت پذیرد ، این ازدواج بهترین کاری است که در این سن و سال و شرایط جامعه صورت می گیرد ؛ اما متاسفانه همیشه این گونه نیست.

مدت زمان محرمیت در این نوع از ازدواج از ابتدای محرمیت تا به زیر یک سقف رفتن جوان ها ، مدتی طولانی و زمانی زیاد است. این مدت طولانی می تواند یک فرصت طلایی و البته یک تهدید خطرناک باشد. فرصت از آن جهت که آنها با کمک خانواده هایشان توانسته اند گل عمر و زندگیشان را احیا کنند و در بهترین دوران جوانی می توانند آرامش آسمانی همسر را بچشند و از طرف دیگر با بهره بردن از خوشی های زندگی مشترک ، به زیر بار هزینه ها و فشارهای زندگی مشترک نظیر اجاره ی خانه و مخارج منزل نروند.

اگر نخواهیم سر به زیر برف بکنیم و خود را به جهالت نزنیم ، واقعیت این است که جز اندکی جوان یوسف خصال ، اکثر جوان های دانشجو طبق کشش و میل طبیعی شان گرفتار دوستی های دانشجویی هستند و البته هر کدام در حدی و اندازه ای ؛ برخی کم و محدود و برخی هنجار شکن و خطرناک. در پناه این روش تشکیل خانواده  هم دختر ما و هم پسر ما ، دل و جان خود را فقط به یک نفر میدهد و دوران دانشجویی را میگذراند و با امید به زندگی و افق های پیش رو ، بهتر و بیشتر برای آینده ی بهتر خودش و همسرش میجنگند.

آرامش روانی و عاطفی که این دو جوان با کمک خانواده هایشان در این دوره ، تجربه و کسب میکنند بسیار بیشتر و بهتر و عمیق تر از جوان مجرد بیست و پنج شش ساله ی دوره ی کارشناسی ارشدی است که روزها را با دوست دخترش میگذراند و امیدوار است که شاید بعد از سربازی و پیدا کردن کار بتواند به خواستگاریش برود.

در همین خوابگاه دانشجویی دانشگاه امیرکبیر که هم اکنون بنده در آن هستم و این متن را می نویسم ، سه دسته جوان دانشجو وجود دارد. دسته ی اول چند نفر محدودی هستند که با همین روش با دختر مورد علاقه شان محرم شده اند و با نظارت خانواده ها ، زندگی عاطفی را شروع کرده اند ، اما زندگی زناشویی ندارند و هر کدام در خوابگاه خودشان هستند. افطاری ها را با هم می خورند و ساعتی از سر شب را با هم میگذرانند و طول روز را هر کدام به کسب علم و تحصیل گذرانده و دوره ی کارشناسی یا ارشدشان را طی می کنند. گروه دوم که به نسبت کل دانشجویان اندک اند ، دانشجوهایی هستند که مثل یوسف ، صبورانه روزگار می گذرانند و با حفظ چشم و دل خود ، راه تحصیل را ادامه می دهند. اما گروه سوم کسانی اند که به دور از چشم مادر و پدر با دوست دخترشان هستند و با اضطراب آینده را به نظاره نشسته اند. آنها نیز زندگی زناشویی ندارند اما از نعمت محرمیت و سکونت قلب و آرامش ناشی از آن ، محروم اند. از میان این سه دسته که همه مجبور به ادامه ی تحصیل هستند جز یوسف مسلکان صبور که اساسا خود را گرفتار این بازی ها نکرده اند ، دوره دوره ی کسانی است که نظریه استاد را انتخاب کرده اند.

همه ی دانشجویان ، دوران زندگی دانشجویی خود را با کمک های مالی خانواده میگذرانند و جز اندکی که توانایی درآمد دارند ، مابقی با عنایت پدر و کمک های مالی او روزگار میگذرانند. چه دخترها و چه پسرهای دانشجو هزینه های شان با خانواده است و با این محرمیت اتفاق تازه ای برای هیچ کدام از این دو خانواده نمی افتد. هر کدام از دو خانواده فرزند خودشان را اداره می کنند با این تفاوت که پسرشان به جای اینکه به دوست دخترش پیتزا بدهد به نامزدش پیتزا داده است! و به جای اینکه تا پاسی از شب با دوست دخترش اس بدهد و پیامک بازی بکند ، به همسرش دل و قلوه داده است.

فراموش نکنیم که دخترهای دانشجو و بعضا خوابگاهی هم ، اگر با پسر مورد علاقه ی خود که تحصیلاتی در حد و اندازه ی خودشان دارند و در رشته و دانشکده ی خودشان یا در دانشگاه خودشان تحصیل می کند ازدواج نکنند و از اساس قید این نوع ازدواج را به خاطر زمان طولانی دوره ی عقد در آن بزنند ، در شهرستانشان و در میان فامیل عموما چنین پسری پیدا نمی شود که بتوانند به امید او صبر کنند.

نگاه نقادانه به نظریه استاد و آسیب شناسی و الزامات آن:

آسیب های این ازدواج های دانشجویی فراوان است و متاسفانه در موارد متعددی این ازدواج ها به شکست انجامیده است. بنده آمار دقیقی ندارم اما شنیده هایم از مسئولان فرهنگی نهادهای دانشگاهی کشور حاکی از آن است که در برخی از دانشگاه ها یک سوم ازدواج های دانشجویی به فراق و شکست انجامیده اند. متاسفانه آمار طلاق بین طبقه ی تحصیل کرده در کشور ما بسیار بیشتر از عموم مردم است ؛ چیزی حدود به دو برابر بیشتر. امروز در شهرهای بزرگ نسبت ازدواج و طلاق یک به شش است اما در میان تحصیل کرده ها و ازدواج های دانشجویی یک به سه. درباره ی ملاک های ازدواج و شناخت مناسب دو نفر ، فراوان قلم فرسایی کرده ام و خوانندگان را به شماره های پیشین همین سلسله ارجاع می دهم.

از اشتباهات مهم این ازدواج ها ، ازدواج افراد با فرهنگ های متنوع و مختلف و با قومیت های مختلف و دوری جغرافیایی و مسافت زیاد است که در سال های بعدی زندگی مشترک ، مشکلات فراوانی را برای زوجین ایجاد می کند. نظیر ازدواج پسر زنجانی با دختر کرمانی! علاوه بر این چون دو نفر طبیعتا هم سن و سال هستند و در یک دانشکده و یک دوره درس میخوانند با مشکلات دیگری مواجه خواهند شد که در شماره های گذشته فراوان به آن اشاره کرده ام.

محرمیت در این دوره باید یک محرمیت قانونی و ثبت شده و رسمی باشد. خانواده ها و خود جوان ها باید کار شناخت را کامل کنند و سپس با ثبت قانونی ، ازدواج را تمام شده بدانند و پس از این ، خانواده ها دو جوان را تا رسیدن زمان مناسب تشکیل خانواده و زندگی زناشویی ، همراهی کنند. این نظریه به معنی هم باشی غربی برای شناخت بیشتر و فرار از تشکیل خانواده و رعایت مسائل شرعی نیست. اگر محرمیت در این روش ، محرمیت زمان دار و البته غیر رسمی باشد بیشترین آسیب متوجه دختران جوان خواهد بود که خود بهتر می توانید این آسیب ها را برای بنده شماره کنید.

دوره ی عقد در این نظریه بسیار طولانی است و به نسبت اندازه ی مدت دانشجویی و تحصیل ، گاه تا چهار یا شش سال یا بیشتر طول میکشد. درست است که این مدت طولانی آسیب های فراوانی دارد اما به علت محاسنش می توان از آن ها چشم پوشید و به مدیریت صحیح آن پرداخت.

پسر و دختر جوان بعد از مدتی محرمیت و البته نچشیدن مزه ی همسر حلال و زناشویی شرعی ، دچار اختلالات روحی و روانی شده و در یک کلام خل می شوند. نظیر فرد روزه دار گرسنه ای که چلوکباب بختیاری را هر روز هنگام افطار نظاره کند و لقمه ای از آن نوش جانش نشود. از این جای داستان به خانواده ها و فرهنگ شما و نگاه مومنانه و پاک خانواده هایتان بستگی دارد. سراغ دارم برخی از قومیت ها را که با توجه به فرهنگشان ، دامادی که عروسی نگرفته را ، ناسزا و فحش می گویند و اگر برای دیدن عروسش ، بی خبر به خانه ی پدر زنش فقط سر بزند ، قلم پایش را خرد می کنند و او را به خانه حتی راه نمی دهند و در مقابل ، برخی از اقوام ایرانی چنان روی باز به داماد نشان می دهند که فرزند اولش را در خانه ی مادر زن به دنیا می آورد!

هر چه نگاه دو خانواده به دین و دینداری جوانشان عمیق تر باشد و واقعی تر به دنبال ازدواج او باشند میزان همراهی آنها در این باره بیشتر است. پس برای جا افتادن این راه حل ، باید خانواده را با این راه روش آشنا کنید. البته لزومی ندارد که هر دو نفر در این روش دانشجو باشند اما مسلما دو دانشجو درک بهتری از هم دارند و می توانند بهتر به تحصیل خود ادامه بدهند و شرایط زندگی دانشجویی و پژوهش محور را بهتر برای دیگری فراهم کنند.

در مواردی که در میان دانشجویان خودم شاهد آن بوده ام دخترها بعد از گذشت مدتی چنان پای بند مهر شوهر شده اند که آماده اند قید زندگی خوابگاهی و بعضا حتی ادامه ی تحصیل را هم بزنند. دخترها نیازهایی دارند که نمی توانند از آن صرف نظر کنند و آن نیازها جز زیر یک سقف و یک زندگی مشترک و جز با روابط کامل زناشویی برطرف نمی شود. شاید بتوان گفت در عموم دخترها بعد از پیدا کردن همسری مناسب با تحصیلات بالا و در خور شانشان ، دیگر دلیلی برای ادامه ی تحصیل و دوری از خانواده و زندگی خوابگاهی و خوردن غذای سلف ندارند. اگر خانواده ها این شرایط را درک نکنند ، به هر دو جوان چه دختر و چه پسر ، فشار فراوانی وارد می شود اما به هر حال فراموش نکنیم که این فشار از فشار دوران مجردی و یا دوست دختربازی بیشتر نیست.

بعد از محرمیت ، تمایلات در هر کدام از دختر و پسر مسلما رو به افزایش می رود. درست است که نوع نیازهای هر کدام از دختر و پسر متفاوت است اما به صورت مثال ، فقط نگاه محرمانه ی دو جوان ، دروازه ای است که می تواند دو جوان را ، چنان تحریک کند که در صورت ارضا نشدن صحیح ، در نهایت آنها حتی از آب و غذا بیافتند. یوسف مسلکان مسلما از این جهت و فقط از این جهت ، از دیگر دانشجویان جلوتر هستند چون با صبوری مومنانه ، خود را گرفتار چنین حالاتی نکرده اند و راحت تر به ادامه ی تحصیل می پردازند اما به هر حال همه ی دانشجویان یوسف نیستند.

بدترین حالت این است که دو جوان بدون اطلاع دو خانواده و بدون نظارت آنها و به خیال خام خود و به غلط ، و به صورت زمان دار و با قول به دختر به ازدواج دائم در آینده ، با هم محرم شوند و در محبت ورزی پیش بروند ولی بعد از چند سال پسر قید دخترک بیچاره را بزند و او را رها کند.

مسلما محرمیت در این روش بدون رضایت پدر یا جد پدری یا ولی شرعی دختر و بدون ثبت قانونی جز بازی کردن با عاطفه و روان و آینده ی یک دختر جوان نیست. این روش به این امید طراحی شده است که در پناه اعتماد دو خانواده و رعایت مسائل شرعی و تا رسیدن دو جوان به توانایی تشکیل خانواده ،کمی از مشکلات آنها کم شود و جوان ها بتوانند با آرامش بیشتری به ادامه ی تحصیل بپردازند پس جوانب امر را دقت کنید و این روش را بهانه ای برای سوء استفاده و به قول خودتان دوس دختر پسری اسلامی نکنید.

● ح سین عالمی


نخل ولایت ۹۹-۷-۰۱ ۰ ۰ ۱۴۴

نخل ولایت ۹۹-۷-۰۱ ۰ ۰ ۱۴۴


🌼 چرا از اسلام فقط کلیاتی می گید و والسلام؟؟
اینکه انسان باید خدا را محور همه امور ببیند و بداند که خود هیچ است، اینکه نگاه توحیدی بر ما حاکم شود، همه این ها عالیست و هدف هم همین است. اما چرا جلوتر نمی رید؟ چرا جزئی تر نمی گید.مردم از اسلام علاوه بر نشان دادن هدف، برنامه می خواهند. ریز به ریز.
همین اعتماد به نفس. مگر چیز کمی است. همه بزرگان دنیا، چه مسلمان و غیر مسلمان، وقتی زندگیشان را مطالعه می کنید همه اشان یک خودباوری داشته اند.
خودباوری یک مهارت استاینکه هر فرد به خود جرئت دهد کارهای بزرگ انجام دهد. به خود اجازه حرف زدن بدهد. اگر جایی کار کرد اثرگذار باشد. گوشه نشین نباشد و بی اثر نباشداگر فهمید کاری درست است در انجام آن مطمئن باشد. با حرف های بیهوده مردم سست نشود. و...
خودباوری یک مهارت بزرگ است که می تواند اسلام را پیش ببرد. حالا بحث اعتماد به نفس که می شود شما میگویید توحید و غیر توحید! بسیار عالیست... اما بقیه اش چی؟؟؟
بخاطر همین است که اگر سری در کتاب ها بچرخانید، رژه کتاب های روان شناسی غربی را می بینید که نوشته اند:اعتماد به نفس چیست؟ چگونه اعتماد به نفسمان را تقویت کنیم؟ اعتماد بنفس در محل کار! در خانه! در...و...
آخر مردم کدام را قبول کنند؟ حرفهای بسیار زیبا و فطری توحیدی را یا این کتاب ها را...

---------------------------------------------------------

1- بنای بنده در تنظیم این متون اطاله کلام و صرفا نوشتن و نوشتن نیست. بسیاری از خوانندگان محترم مرا به زیاد نوشتم متهم کرده اند و گاهی از خواندن متون منصرف شده اند. پس سوال ها را باید به اندازه جواب گفت و به مقدار کفایت قانع شد. البته سوال دقیق و جدید ، جواب جدید هم می طلبد. به طور مثال همین موضوع اعتماد به نفس ، که محل گفت و گوی ما و شماست در بدو امر مورد مخالفت یا حداقل تعجب عموم مردم است و آنها نمی توانند نظرات ناب و عمیق مفسران راستین کلام الاهی را هضم کنند. اما با کمی تدبر و تفکر و البته بیشتر عبادت خالصانه در سحرها ، خداوند فهم این لطایف آسمانی را نصیب بندگان خوب خوبش خواهد کرد.

2- بنای دیگر ما این است که حرف حساب را جز به اهلش و خواستگار واقعی اش تحویل ندهیم. البته ریخت و پاش های فراوانی در تبلیغ معارف ناب شیعی شده و می شود اما ما از بزرگانمان آموخته ایم که طبقه بندی اطلاعات را رعایت کنیم و مثل آشپزخانه ی بیمارستان ها به هر کسی غذای مناسب مزاجش را بدهیم. شما اگر اهل شنیدن بیشتر از حد کلیات هستید می توانید برنامه ی عملی و جزئی اسلام را بطلبید و دانشمندان مخاطب شناس زمانه ، برنامه ای مناسب شما را طبق وظیفه ی الاهیشان در اختیار شما خواهند گذاشت. علاوه بر اینکه با توجه به وعده های الاهی در قرآن کریم ، مجاهده ی در راه خداوند همان و یافتن سبل الاهی همان. و البته رعایت تقوای الاهی همان و یافتن و آموختن از منبع لا یزال علم همان. کسی که تقوا پیشه کند خداوند او را علم می آموزد و کسی که جهاد کند خداوند راه را نشانش می دهد.

3- از مهمترین کارهایی که دانشمندان بزرگ اسلامی نظیر استاد مطهری و علامه جوادی آملی و استاد مصباح یزدی برای ترویج اسلام کرده اند بیان نقشه ی راه و ارائه ی نگاه کلی و جامع به مسائل است. چون بدون نگاه کلی ، جزئیات به کار کسی نمی آید. ارائه ی جزییات بدون نقشه ی راه و نگاه کلی فقط مردم را گیج می کند و ذهنشان را به یک انباری بزرگتر تبدیل میکند. به همان اندازه که عموم مردم از نگاه کلی محروم هستند به همان اندازه به جزئیات و ظرایف دین نگاه عوامانه تر میکنند. چون اصولا ارزش این گزاره های ریز و دقیق را متوجه نمی شوند.

قبل از ماه مبارک رمضان چند روزی در استان و شهر یزد بودم. شکرخدا شهر یزد و اماکن دیدنی و زیبای آن را خوب گشتم اما هیچ نقشه ای از شهر یزد در ذهنم نقش نبسته است. اگر مرا در گوشه ای از شهر یزد رها کنید نمی دانم به کدام جهت حرکت کنم. و این حال و روز من نسبت به شهر زیبای یزد ، دقیقا مثل عوام مردم است که از جزئیات دین بدون یافتن کلیات بهره برده اند. آنها جایگاه هیچ کدام از معارف را نمی دانند و نمی توانند راست و درست علوم را با معارف اسلام بسنجند.

4- ابلیس از بعد از رنسانس جنگ جدیدی را با حق و حقانیت و در یک کلام با خداوند آغاز کرده است. از یک طرف تمام تلاشش را برای حذف نام خدا به کار برده است و در این راه از عنصر علم به بهترین وجه استفاده کرده است. تا جایی که جنود ابلیس از انس و جن ، خدا و علم را دو نقطه ی مقابل هم جلوه دادند. فیلسوفان ملحد غربی خدا را مرده دانستند و مرگ خدا را اعلام کردند و نام مقدس او را از فلسفه خودشان حذف کردند. از نگاه آنان خدا تا زمانی وجود خارجی داشت که پدیده ها با وجود او تحلیل میشد اما با باز شدن راه علم دیگر هیچ پدیده ای نیاز به علت ناشناخته نداشت و دیگر نیازی به خدا نبود. علم جای دین را گرفت و انسان لازم نبود برای در امان ماندن از شر حوادث آسمانی به خدای موهوم ذهنی خودش پناه ببرد. او علت پدیده ها را فهمیده بود و می دانست غرش رعد و نور برق را چگونه باید کنترل و مهار کند. در علوم پزشکی و در راه شناخت بدن انسان ، برای همه ی افعال و واکنش های انسان منشا مادی پیدا کردند و روح را منکر شدند چون عضوی به نام روح در تمام بدن انسان یافت نمی شد. در ابعاد روان شناسی برای همه ی رفتارهای انسان عاملی مادی و علتی فیزیکی و جسمانی یافتند و با استفاده از قوانین طبیعت و عنصر تجربه توانستند تاکتیک های خوبی برای فرار از عادات و رفتارهای غلط انسان پیدا کنند. مثلا توانستند خجالت و کم رویی را یا اعتماد به نفس را با تجربه ی راهکارهای فراوان ، درمان یا تقویت کنند. ابلیسیان تمام تلاش خودشان را کردند تا انسان در مشکلاتش حتی یاد خدا نیافتد. خدا باید از تمام زندگی انسان مدرن حذف می شد تا آنها بتوانند سبک زندگی مورد علاقه ی خودشان را که نام و یاد خدا در آن نبود به انسان های مدرن دیکته کنند.

5- علم ماهیت خنثی و مادی ندارد و همیشه الاهی است. ما اصولا علم غیر الاهی نداریم. تعبیر علم سکولار ، اساسا وجود خارجی ندارد و موجود نیست. علم قانون خداست که عالم را طبق آن و بر مبنای آن آفریده است. علم در مقابل دین نیست تا کسی بتواند بین حرف خدا و علم ، تضاد و شکاف ایجاد کند. قوانین محکم و علمی روان شناسی یا آموخته های پزشکی اگر با روش صحیح و متد درست علمی به دست آمده باشند ، تضادی با آموزه های وحیانی نداشته و ندارند اما تمام تلاش فیلسوفان ملحد و جنود شیطان بر این قرار گرفت تا این گونه جلوه دهند که با بودن علم دیگر نیازی به خدا نیست.

آیا اشکالی دارد که کسی خودباوری داشته باشد و در زندگی اش تصمیمات بزرگ بگیرد یا با اطرافیانش بهترین تعامل را داشته باشد و در عین حال معتقد به روح شود یا مومن به خدای حکیم و فراگیر و زنده در عالم باشد؟ و آیا اشکالی پیش می آید که کسی با قوانین علمی و البته تجربی مشکلات رفتاری و عملی اش را در برخورد با همسر و همکارش حل کند و در عین حال معتقد به خدا باشد؟ آیا اگر من علت رعد و برق را دانستم نمی توانم برای رعد و برق به خالقی قادر و توانا معتقد باشم که رعد و برق را و همه ی علت های مادی و صوری و غایی رعد و برق را خلق کرده باشد و در حقیقت علت فاعلی و ایجاد کننده ی رعد و برق باشد؟ فضانورد روس وقتی به فضا پرتاب می شود اولین جمله ای که به زمین مخابره می کند این است که من خدا را در فضا مشاهده نمی کنم! و مرکز فضایی آن کشور شجاعانه و با افتخار اعلام کرد که همان گونه که خدا در زمین نبود در آسمان هم نیست! اما آیا این تلاش ابلیس توانست علم را در مقابل خدا بگذارد و خدا را از دل و جان خداپرستان حذف کند؟ و آیا توانستند این کلاه گشاد را بر سر بشر بگذارند که نادیدنی ، چه در زمین و چه در آسمان با چشم سر دیده نمی شود؟

6- علم هر چه که پیشرفت کند خدای قادر را نمایان تر کرده است. خدا یا همان نور آسمان و زمین از پس ابرهای اوهام بشر نمایان خواهد شد چون بودن عقلانی و تجربی و علمی خدا برای بشر خواستنی تر و لذیذ تر است از بودن خیالی و ناقص و دست بسته اش در آسمان ها چون خدای ساعت ساز برخی فیلسوفان قرون وسطی. دشمنان خدا فکر می کردند با ترویج علم دکان خداپرستی بسته خواهد شد اما نمی دانستند که توحید در تمام شئون عالم جلوه گر است و یار بی پرده از در و دیوار در تجلی است یا اولی الالباب.

گروهی به نام پوزیتیویست ها علم را منحصر در علوم تجربی کردند و در مقابل گروهی مسلمان نادانسته فلسفه را نشخوار یونانیان می دانند اما نمی دانند که همان اندازه که انحصار علم در تجربه خطرناک است انحصار علم در فقه و اصول نیز خطرناک است. علم هم شامل تجربه و ریاضی می شود و هم شامل علوم عقلانی و فلسفه و هم شامل عرفان و سپس شامل علوم وحیانی. از تجربه تا وحی همه علم هستند و تعارضی بین آنها وجود ندارد. فقط باید از گمان و گمانه زنی دوری کرد و خیالات خود را به نام علم به مردم قالب نکرد. باید واقع نمایی همه ی علوم را مشخص کرد و آنها را رتبه بندی کرد تا جایگاه هر کدام مشخص باشد و تجربه در جایگاه خود و فلسفه در جایگاه خود و البته وحی در جایگاه خود قرار گیرد تا فضانورد روس به خودش اجازه ندهد چنین کلام سخیفی را در اولین مکالمه اش با زمین به گوش همه ی شنوندگان عزیز برساند!

مردم همان گونه که می توانند از بخش صحیح و روش مند علم روان شناسی استفاده کنند می توانند موحد هم باشند. روان شناسی از آن جهت که روان شناسی و علم است با توحید در تعارض نیست. فقط باید موظب گزاره هایی بود که به نام علم علوم را پر کرده اند و اصرار دارند عالم را بدون خدا بدانند تا بتوانند از زیر بار دستورات خداوند فرار کنند. علوم انسانی و تجربی نیاز به پالایش دارند اما نه از آن جهت که به تجربه متکی هستند بلکه از آن جهت که جهت غیرالاهی گرفته اند و از آن جهت که فیلسوفان ملحد علم ، توانسته اند دانش را به نفع خود و در مقابله ی با خدا تعریف کنند.

اگر دقت کرده باشید من در ابتدای بحث اعتماد به نفس ، معنانی مثبت همین عبارت را تذکر داده بودم ولی در عین حال ناچارم دست خواننده ام را بگیرم و از میان تفکرات انسان محور غربی به سمت معارف خدا محور آسمانی بیاورم. و شما حق دارید که کلامی را برای اولین بار بشنوید که تاکنون هر چه شنیده اید خلاف آن بوده است و تازه بفهمید که تعبیر شایع اعتماد به نفس با نگاه توحیدی قرآن ، سر از کفر در می آورد.

کلیات دین و اصول آن در قرآن ، و جزئیات دین و تطبیقات آن با موضوعات ، در رفتارهای اهل بیت ذکر شده است. هر چه انس خودتان را با قرآن بیشتر کنید اصول دین را و هر چه انس خودتان را با منابع روایی و تاریخ مسلم اهل بیت بیشتر کنند فروعات دین را بهتر فراخواهید گرفت.

پس از یک جهت باید در مسیر شناخت قرآن قدم بردارید و از یک جهت در مسیر شناخت عترت ؛ چرا که این دو ثقل گران بها از هم جدایی ندارند.

● ح سین عالمی


نخل ولایت ۹۹-۶-۲۳ ۰ ۰ ۱۰۲

نخل ولایت ۹۹-۶-۲۳ ۰ ۰ ۱۰۲



🌼 آیا نداشتن اعتماد به نفس برای مومن خوبه؟ نداشتن قدرت شخصیت برای مومن خوبه؟ کدوم یکی از بزرگان ما اعتماد به نفس نداشتن؟ آیا عدم اعتماد به نفس باعث از دست رفتن عزت نفس نمیشه؟ اصلا این خوبه که یه مومن در نگاه خلق الله مثه یه پپه دیده بشه؟

--------------------------------------------------

تعبیر اعتماد به نفس از الفاظی است که نسبت به طرفش معانی متفاوت و بلکه مثبت یا منفی پیدا می کند. در ادبیات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ما وقتی از اعتماد به نفس در ملتی سخن به میان میاید منظور خودباوری و ایستادن روی پای خود و نترسیدن از دشمن داخلی و خارجی و در مقابل اعتماد به نیروی های خدادادی داخلی خصوصا جوانان مملکت است. در این معنا اعتماد به نفس یک معنای مثبت و کمالی و پیش برنده است. شاید در این معنا نگاه گوینده بیشتر به حالات روانی افراد است تا خود را در مقابل دیگری خوار نبینند و به نفس خود و نیروهای خدادادی شان تکیه کنند. لذا در نگاه رهبران و مصلحان اجتماعی بسیاری از مشکلات فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی ما با این روحیه و حالت روانی درمان خواهد شد.

اما در علم اخلاق و از آن بالاتر در علم عرفان نظری و عرفان عملی و از همه ی آنها بالاتر در وحی آسمانی سخنی از اعتماد به نفس نیست. در خلوت یک عارف یا مناجات یک موحد ابراهیمی ، هر چه هست خداست و هیچ گونه اعتمادی به نفس در مقابل اعتماد به خداوند وجود ندارد. عارف موحد تمام اعتمادش به خداست و اعتماد به هرکس و هرچه غیر خداوند حتی اعتماد به خود ، جرمی نابخشودنی و شرکی بزرگ اما مخفی قلمداد می شود.

به جملات پنج گانه حضرت استاد علامه جوادی آملی که از کل آثار معظم له در این موضوع انتخاب شده توجه کنید:

1- مسئله اعتماد به نفس از مغرب‏ زمین برخاسته است و بعضی از مفسران هم آن را پذیرفته‏ اند ، در حالی که برخی دیگر مانند استاد علامه طباطبایی دریافته‏ اند که اعتماد به نفس با مذاق قرآن هماهنگ نیست و اسلام آن را به رسمیت نمی‏ شناسد ، چون اعتماد به نفس به قدرت خود تکیه کردن و اعلام بی‏ نیازی از خدای سبحان است، در حالی که بنده باید در همه احوال به خدا اعتماد و توکل کند نه به خویش.

2- باید دید که جایگاه تکیه آدمی بر خویش کجاست و آیا بحث اعتماد به نفس با توحید سازگار است و اگر هست، چگونه آن را معنا باید کرد؟ تردیدی نیست که اعتماد به نفس اگر در برابر اعتماد به خدا مطرح باشد، تفکری مشرکانه است که به خود محوری و در نهایت به کفر آدمی می‏ انجامد ؛ اما اگر با حفظ اصل حق محوری، معنای اعتماد به نفس را خود باوری بدانیم، در این ‏صورت می‏توان آن را با توحید هماهنگ دانست ؛ زیرا انسان بر پایه این معنا وجود خویش را نردبانی باورکردنی و قابل اعتماد می‏بیند که می‏تواند بر پله‏ های محکم آن گام نهد و تا اوج ملاقات با پروردگار خویش بالا رود. اعتماد به نفس از محکم‏ترین فرصت‏های شیطانی است؛ الثقة بالنفس من أوثق فُرَصِ الشیطان. اعتماد به خداوند برترین عمل است؛ الثقة بالله أفضل عمل.

3- اعتماد به نفس یا توکّل بر خدا ؟ یکی از افکاری که از مغرب زمین به حریم اندیشه ناب توحیدی مسلمانان و موحدان نفوذ کرده ، این است که اعتماد به نفس از فضایل است و باید دیگران را به آن ترغیب کرد؛ در حالی که اسلام هرگز اعتماد به نفس را تأیید نکرده است ؛ زیرا انسانی که مالک هیچ شأنی از شئون خود نیست: «لا یملک لنفسه نفعاً ولا ضرا ولا موتاً ولا حیاةً ولا نشوراً» چگونه می تواند بر خود تکیه کند؟ آنچه از نظر اسلام فضیلت به شمار می رود و دین به آن بها می دهد اعتماد و توکل بر خداست، چنانکه حضرت امام جواد (علیه السلام) فرمودند: «الثقة بالله تعالی ثمن لکل غال وسُلَّم إلی کل عال ؛ اعتماد به خدا بهای هر کالای گرانبها و نردبان صعود به هر درجه بلندی است. تکیه گاه مؤمن، قدرت بی کران و مستقل خدای سبحان است، نه قدرت خودش و نه قدرت دیگران. اما اعتماد به نفس یا اعتماد به دیگران از نظر اسلام رذیلت است؛ زیرا معنای اعتماد به نفس آن است که انسان به حول و قوّه خود اعتماد کند، در حالی که خدای سبحان در معرفی مؤمنان می فرماید: آنان در برابر تهاجم بیگانگان می گفتند: ﴿حسبنا الله ونعم الوکیل. آنان نمی گفتند قدرت نظامی و توان رزمی ما کافی است. انسانی که در برابر خدا عاجز است و مالک چیزی نیست، باید بر خدا توکل کند نه بر نفس خود.

4- انسان گاهی به عنوان اعتماد به نفس خود را فریب می‏داد و گاهی به عنوان «تشکر از مخلوق» به دیگران پناهنده می‏شد ، ولی فردا (ی قیامت) می‏فهمد که کار تنها به دست خدا بوده و هست و علل و اسباب ظاهری همه از شئون فاعلیت خدای سبحان است.

5- کسی که مال ، مقام ، علم یا هر چیز دیگری را که به دست آورده ناشی از تلاش خود می‏داند گرفتار تفکر مشرکانه قارونی شده که می‏گفت من اینها را در نتیجه دانش خود یافته ‏ام؛ ﴿قال إنّما أُوتیته علی علمٍ عندی این نوع اعتماد به نفس و احساس استقلال ، در مقابل اعتماد و توکل به خدا ، خود از مصادیق شرک خفی است.

بعد از این توضیحات گران قدر حضرت استاد به نظر شما نقش ایمان به خداوند در لحظه لحظه ی زندگی و سپس ازدواج و تشکیل خانواده چه مقدار است؟ 

 نقش اعتماد و توکل به خداوند که از خصوصیات مومنان دانسته شده است چقدر است؟

آیا تفاوت تفکر مادی و تفکر الاهی و خدامحور در همین نکات باریک تر از مو نیست؟

به نظرم حلقه مفقوده ی زندگی بشر امروز در اعتماد به خداست چون بشر نادان امروز به علمش و قدرتش و تکنولوژِی اش و در یک کلمه به نفسش اعتماد کرده است و خدا را و دستورات او را رها کرده است. خدا بشر امروز را به حال خودش رها کرده بلکه روزی بفهمد که کاری از دست نفسش بر نمی آید و هر چه هست در ید بی دستی اوست.

اگر جوان امروز از ترس مسائل اقتصادی و دو دو تا کردن های عقل حسابگر ، از ازدواج فرار می کند و آنها که ازدواج کرده اند از توالد و ازدیاد نسل فرار می کنند به این علت است که به خودشان و نفسشان اعتماد کرده اند. در یک کلمه ی کوتاه ما خدا را فراموش کرده ایم و حتی معنی روزه داری خودمان را هم نمی دانیم. در طرف مقابل بام نیز برخی توکل و اعتماد به نفس و دعا را به معنی بی کاری و سمبل کاری و برف انبار کردن معنا میکنند که آن هم غلط است.

● ح سین عالمی


نخل ولایت ۹۹-۶-۱۵ ۰ ۰ ۱۲۹

نخل ولایت ۹۹-۶-۱۵ ۰ ۰ ۱۲۹



🌼 چند وقتی میشه که حتی با بردن نام مسائل جنسی و خوندن کتاب هایی تو این زمینه (فقط صرف اطلاعات و اینکه خیلی بی خبر از این مسائل نباشم برای ازدواج) دچار فکر و خیال هایی خیلی بد و شیطانی میشم و حتی خواب های آشفته و پریشانی رو تو این زمینه میبینم که از عنوان کردن این خواب ها معذورم.
گاهی اوقات کاملا ناخواسته احساس بدی بهم دست میده و افکارم رو به کلی پریشان کرده حتی تصمیم به گرفتن روزه میکنم تا بلکه این نیاز در وجودم فروکش کنه ولی بازم با کوچکترین محرکی فوران میکنه.

---------------------------------------------------------

سوال پرسیدن نه خجالت دارد و نه عذر خواهی. ندانستن و نپرسیدن خجالت دارد چون امکان دانستن را خداوند به همه ما عنایت کرده است. وظیفه من و امثال من جواب دادن به سوالات جوانان و مطرح کردن مشکلات آنان است تا در روز قیامت آنان نتوانند ندانستن را دلیل خطا رفتنشان قرار دهند.

اما جواب سوالتان:

خداوند به انسان ها نعمتی به نام خیال عطا کرده است که می توانند از تخم طلا تا غول هفت سر را تصور کنند. ماده ی اصلی این تخیلات را ابزار حسی انسان نظیر چشم و گوش و لامسه در اختیار او قرار می دهند و بعد از این مرحله متخیله ی انسان هر بلایی که بخواهد بر سر آن تصورات ساده و بسیط در می آورد. قدرت فوق العاده ی همین قوه خدادادی انسان را به تصوراتی کشاند که با تلاش و کوشش فراوان توانست آن تصورات و خیالات را در جهان خارج به صورت عینی بسازد و بهره اش را ببرد. داستان اختراع هواپیما و تلفن و ... همه به این خاطر بود که انسان توانسته بود در قوه ی خیالش حتی ناشدنی ها و دور از دست رس ها را تصور کند و با تلاش و کوشش و کسب علم ، خیالش را به واقع تبدیل کند.

در ابتدای امر ، خیال قوه ای وحشی و آرام ناشدنی است. پس نباید آن را به حال خود رها کرد. چه بسیار خوب که این قوه الاهی در راه تکامل علم و دانش به کار گرفته شود اما همیشه این گونه نیست. اسلام برای کنترل قوه خیال خصوصا برای جوانان که در معرض گناه های جنسی و آبرویی هستند توصیه های دقیق اما کوتاهی کرده است.

کوتاه ترین توصیه این است که ذهن خود را در معرض چنین اطلاعاتی قرار ندهید. دانستن عیب نیست اما دانستن بی موقع یا دانستن زودتر از موعد عیب است. دانستن با این که کمال است اما قبل از فرا رسیدن زمانش آرامش بر است تا آرامش زا. مثل این است که روزه دار پنج ساعت مانده به افطار سفره را برای خودش پهن کند و در عین تشنگی و گرسنگی به سفره غذا زل زده و به مزه تک تک این نعمات الاهی خوش مزه و رنگ و وارنگ فکر بکند. چنین شخصی حتی اگر تقوای دوری از گناه را داشته باشد با تصور غذاهای خوش مزه و دیدن آنها و تمرکز بر آن مزه های متنوع خودش را اذیت و آشفته کرده است. راحتی فرد روزه دار در این است که ساعات غروب آفتاب و قبل از افطار را به هر موضوعی غیر از فکر به غذا بگذراند حتی به جمع و جور کردن گنجه ی لباس.

آنچه برای زناشویی و زندگی متاهلی باید بدانید با جدی شدن داستان ازدواجتان در اولین فرصت یعنی زمانی نزدیک به عقد شرعی خواهید دانست. اطرافیان و نزدیکان مومن این اطلاعات را در اختیار شما خواهند گذاشت. خودتان را بی دلیل گرفتار این تصورات نکنید. و اگر فرد مومن و مورد اعتمادی اطرافتان نبود حداقل این دانستنی ها را از مراکزی تهیه کنید که در عین اخلاق و پارسایی به میزان نیاز شما در این مرحله علم در اختیار شما قرار می دهند.

بدتر از همه این ها این است که کسی این اطلاعات را از منابع فاسد و مراکز فحشا تهیه کند که با تخیل آنچه شایسته تخیل نیست خود را به هلاکت گناه خواهد انداخت. چشم و گوش خود را از گرفتن دیتاهای آلوده دور کنید. اگر چشم و گوش را کنترل نکنید روزه فایده چندانی ندارد. روزه نیز زمانی موثر است که قوه خیال در اختیارتان باشد. قرآن کریم به زنان مومن و هم به مردان مومن توصیه می کند که چشم شان را از دیدن تصاویر و خواندن متون و شنیدنی های ناپاک دور کنند. در حقیقت چشم و گوش خیال را تحریک و تغذیه می کنند و با تحریک خیال و رسیدن مواد خام حتی اگر چشم بسته باشد جان در عذاب خواهد بود.

ز دست دیده و دل هر دو فریاد

که هر چه دیده بیند دل کند یاد

خودتان را به کارهای دیگر مشغول کنید. کتاب بخوانید و خودتان را گرفتار مشغولیت های عادی و روزمره کنید. هر چه به سفره ی افطاری بعد از ازدواج زل بزنید بیشتر گرسنه ی چشیدن خرمای شیرین افطاری اش می شوید. یاد خداوند را فراموش نکنید. یاد خداوند و یاد معاد و یاد بهشت و جزای صابران آرام کننده دلهاست. شیطان را دور میکند و سکینه و آرامش را جای گزین آن می گرداند. تسبیح به دست بگیرید و ذکر شریف لاحول و لاقوه الا بالله را صد مرتبه اما آرام و شمرده زمزمه کنید. سجده های چند دقیقه ای و طولانی تر را قدر بدانید. بنده ی خداوند در هیچ حالتی از حالات مثل سجده به مولایش نزدیک نیست. به او پناه ببرید تا از شر خواب های شیطانی و تخیلات ناپاک رها شوید.

● ح سین عالمی


نخل ولایت ۹۹-۵-۲۶ ۰ ۰ ۱۲۳

نخل ولایت ۹۹-۵-۲۶ ۰ ۰ ۱۲۳



🌼 درسته که فرهنگ ما به سمت تجملات و مصرف بیش از حد رفته، ولی در اسلام بعد از شرع می گویند عرف!
من نمی گم تالار آنچنانی با غذاهای آنچنانی.
عرف شده است عروس خانم آرایشگاه می رود
عرف شده است یه تالار حتی درجه سه!
عرف شده است...
اگر حتی کف کفش را هم حساب کنیم مبلغی می شود که شاید خیلی ها نتوانند هزینه کنند.
از طرفی اگر بگویند گور بابای مردم(!) در واقع خودشونو در مظان اتهام قرار دادن. بالاخره مومن باید کاری کنه که تا میشه حرف پشت سرش نباشه. (منظور اینکه نمیشه 100 درصد در خلاف جهت عرف حرکت کرد، حتی اگه عرف اشتباه باشه)
ولی مسئله مهمتر بعد از ازدواجه. هزینه های بعد از ازدواج سنگینه. یه سوال: اگر یه حقوق ناچیز داشته باشی و بری خواستگاری، آیا پدر دختر خانوم نباید بپرسه با این پول که نمی تونی هم خونه اجاره کنی هم غذا بذاری جلوی دخترم هم...؟

بعد درسته من در جوابش بگم حاج آقا خدا وسعت میده، نگران نباش؟

--------------------------------------------------------------------------

به نظر شما جایگاه عرف کجاست؟ آیا عرف حکم دهنده و شارع است؟

عرف حاکم شرع نیست بلکه جایگاه عرف در تشخیص مصادیق است. مثلا ولیمه یا مهریه ازدواج سنت است اما مقدار آن را خود افراد یا عرف تعیین می کند. اما اینجا سوال بعدی نمایان می شود که عرف کجا؟ عرف چه گروهی؟ عرف بالای شهر یا پایین شهر؟ عرف طلبه ها یا عرف دانشجوها؟ عرف متدینین؟ متدینین کف بازار یا متدینین کف جامعه؟

ما امروز گرفتار عرف هایی هستیم که واقعا عرف مردم نیست. روستاها هم با تمام نداری شان می خواهند ادای شهرها و قر و فرهای آنها را در بیاورند. بیست میلیون هدیه ازدواج به او بدهی به جای خرج های ضروری خرج گروه ارکست می کند!

عرف معتبر از نظر ما عرف متشرعه است. جشن متعارف یعنی مراسمی که یک مرجع تقلید مثل مرحوم حضرت آیت الله العظمی بهجت در آن شرکت کنند. عرف متشرعه نه با اسراف می سازد و نه دنبال تالار و شام آنچنانی است. عرف متشرعه تا همین چند سال قبل تالار نداشت و کل پذیرایی ازدواج با شیرینی و شربت بود. بیشتر از این ، مردم هر چه خواستند بگویند بگویند. بنده خودم برای ازدواجم نه تالار گرفتم و نه ماشین گل زدم. ولیمه ما از کبابی محله تهیه شد و در خانه پدرم سفره زنانه و در خانه همسایه سفره مردانه برای بزرگان فامیل و آشنا انداخته شد.همین و همین.

عرف را ما می سازیم برادر. عرف چرا همیشه برای ما دستور می دهد اما برای ما فایده ندارد. ولیمه سنت است اما چند نفر؟ حداقل دست رنج دو سال یک کارمند جوان ، خرج همین عرف های نتراشیده و بی قواره ، آن هم فقط برای یک شب می شود. مسلما این رفتارها خطاست. اگر دویست خانواده ی دور و نزدیک دو فامیل را دعوت نکنید از کادو ازدواج هم خبری نیست اما بجایش فقط فامیل درجه اول و بزرگان دو فامیل دعوت شوند و التماس دعا. قانون و فصل الخطاب برای همین است که ما حتی عرفمان را هم از آن قانون اخذ کنیم و به دنبال رفتارهای مترفین از خدا بی خبر و سرمایه داران زالو صفت نباشیم. این عرف ها مسلما مورد نظر شارع نیست تا ما بتوانیم آن را اخذ کرده و در مقام عمل اجرا کنیم. عرف زمانی معتبر است که ریشه در تدین و دین داری داشته باشد نه زمانی که چشم به دنیاداران دنیازده دارد.

سبک زندگی اسلامی و الگوی مناسب ، نقش خودش را در تعیین عرف و ملاک صحیح رفتارهای اجتماعی نشان می دهد. مخالفت یا تبعیت از عرف ، زمانی مهر صحت می خورد که با دستورات کلی دین مطابقت داشته باشد. ولیمه با چند نوع غذا و مهریه های افسانه ای و اسراف در غذا و تبعیت و پیروی از دنیا طلبان و سوزاندن دل فقرا و موسیقی حرام و اختلاط زن و مرد و مشروبات الکلی و ... حتی اگر عرف هم باشند غلط هستند. این از جهت نفی عرف غلط.

اما راه چاره:

اعتدال و میانه روی ، امری است که همیشه پسندیده است. ولیمه سنت است و باید باشد اما به اندازه ی معتدل. مصداق اعتدال در هر امری را خودتان پیدا کنید فقط این مصادیق را با اصول کلی و ابتدایی دین سنجیده باشید. به این صورت که گناه بین و واضح نظیر موسیقی حرام یا اسراف در آن نباشد و مابقی امور مباح ، طبق عرف متشرعه اجرا شود و نه عرف مترفین و دنیاداران دنیازده.خودتان را برای مخارج عرف ساخته به زحمت نیاندازید ؛ هم خودتان خلاص می شوید و هم برای دیگر خانواده ها الگو می شوید.

در داستان عرف سازی ، خانواده هایی که توان مالی بالا دارند باید برای رعایت حال فقرا ، از خرج های بیهوده دوری کنند تا فقرا هم در فضای ساده زیستی راحت تر تشکیل خانواده بدهند. به نظرم اغنیای متدین نقش مهمتری دارند. اما متوسطین هم نباید منتظر اغنیا بنشینند بلکه ازدواج را به اندازه جیب خودشان و نه بیشتر اجرا کنند و ابدا به حرف مردم گوش فرا ندهند. باور کنید اگر فقط متدینین بندگی غرب و شیاطین را کنار بگذارند و خودشان باشند داستان ازدواج شکل و قواره دیگری به خود خواهد گرفت. در مورد شکل مراسم ها و تجربه های متدینین در این موارد در صورت نیاز دوستان قلم فرسایی خواهیم نمود.

جواب سوال دوم:

از لوازم ایمان به خداوند ، ایمان به رزاقیت او و ایمان به وعده های او در مورد ازدواج مومنان و وسعت زندگی آنان بعد از ازدواج است. اگر ملاک ازدواج و انتخاب همسر ایمان باشد که هست ، در جلسه خواستگاری با آرامش ، اما به اذن الاهی محکم ، از وعده های خداوند حرف بزنید ؛ چون حرف زدن از وعده الاهی کاری درست است. و البته بدانید شنیدن جواب های بی ربط از قبیل استهزاء و تمسخر وعده های الاهی نشان از ضعف ایمان بلکه نبود ایمان است.

در ضمن قرار نیست که شما مقدار دخل و خرج خودتان را افشا کنید تا ناچیز بودن یا نبودن آن مشخص شود. حتی بعد از تشکیل خانواده هم روال به همین صورت است که مرد دریافتی خودش را به نزدیکان و حتی به همسرش افشا نمی کند تا بتواند مدیریت کرده و در مواقع مورد رضایت شرع نظیر خمس و انفاق های واجب و مستحب و مراسم های دینی و هیئات و ... هزینه کند.

افتخار دینی و ملی: انتخاب ایمان به عنوان ملاک اصلی ازدواج و سپس انتخاب شخص خود خواستگار ، بدون نگاه کردن به خانواده و اطرافیان و درآمد ، آن زمانی زیباست که حتی پسر رهبر معظم انقلاب ، فقط با نام یک طلبه به خواستگاری دختری برود و بعد از همه صحبت ها و بدون تکیه بر جایگاه پدر مشخص شود که داماد خانواده و خواستگار دختر ، فرزند رهبر معظم انقلاب است!

مقدار دریافتی و نوع شغل در صورت خاص بودن آن و محل کار ، از اموری هستند که دلیلی برای بیان آنها در جلسات و مراحل ابتدایی خواستگاری نیست ، تا خانواده ها بتوانند بدون در نظر گرفتن این امور و با ملاک قرار دادن ایمان دست به انتخاب بزنند.

● ح سین عالمی


نخل ولایت ۹۹-۴-۲۱ ۰ ۰ ۹۷

نخل ولایت ۹۹-۴-۲۱ ۰ ۰ ۹۷


🌼 چرا آقا پسرها آنقدر قضیه مهریه رو میکوبند تو سر دختر خانم ها؟ بابا همین قدر که آقایون از پیشنهاد مهریه زیاد توسط دختر و خانواده اش عصبی میشوند دختر خانم ها هم از پیشنهاد 14 سکه توسط آقا پسرها ناراحت میشوند! بابا مگه جلسه خواستگاری بقالیه؟ هر چیزی یه عرفی داره نه آنقدر شور شور نه آنقدر بی نمک! حرف من اینه که واقعا موضوع مهریه در جامعه ما لاینحله اصلا معلوم نیست دو طرف دنبال چی هستند! خودشون هم نمیدونند فقط خدا خودش آخر عاقبتمون رو به خیر کنه. من که کلی درمانده شدم

-------------------------------------------------------------

حضرت آیت الله جوادی آملی درباره مهریه و نظر اسلام در این باره می فرمایند:

 

پرداخت مهریه شایسته‏ ترین شرطی است که مرد مسلمان باید به آن وفا کند. مهریه هدیه‏ ای است که باید مطابق وُسع شوهر تعیین و عملاً به صورت هدیه به همسر عطا شود؛ نه اینکه صرف وعده باشد. البته عدم اعطا و نیز عدم قصد اعطای آن سبب بطلان عقد نکاح نمی‏ شود.

 

هر شوهری باید مهریه را به همسرش بپردازد، زیرا جزو حقوق مالی زن و از آنِ اوست و عقد نکاح سبب تملک آن است؛ هرچند تا پیش از آمیزش، نصف آن به شکل ملک متزلزل است.

 

مهریه تصدیق‏ کننده نکاح و نشان صداقت و وفاداری است، از این رو آن را «صداق» گویند. واژه «نحله» نیز به معنای عطیه رایگان است و تعبیر از «مهریه» به «نحله» نیز از آن روست که مهریه عطیه‏ ای الهی است که خداوند سبحان بر مردان واجب کرده است تا رایگان به زنان هدیه کنند.
تعبیر لطیف «صداق» و «نحله» نشان ادب و حیا در کلام الهی و نیز تکریم و تجلیل زنان و ناموس آنان است تا کسی نپندارد امر مقدس ازدواج نوعی خرید و فروش است و زن خود را در ازای مهریه در اختیار شوهر می‏ گذارد. بضع زن و ناموس مرد متعلق به خداست و در نکاح، زن چیزی را به شوهر تملیک نمی‏ کند تا مهریه عوض آن باشد. مهریه رکن عقد و مانند عوض در بیع نیست و شوهر عوض آن مالک چیزی نمی‏شود.

 

در نکاح، زن چیزی را به شوهرش تملیک نمی‏ کند تا مهریه عوض آن باشد، بلکه مهریه عطیه‏ ای الهی است که به حکم خدا شوهر باید به زن بپردازد و رایگان است؛ نه در مقابل چیزی، زیرا التذاذ و کامیابی جنسی، تشکیل خانواده و فرزند داشتن، همگی مشترک میان زن و مرد است، چنان‏که حقوق آن‏ها نیز متقابل استولَهُنَّ مِثلُ الَّذی عَلَیهِنَّ بِالمَعرُوف

 

در روایتی آمده است که در ازدواج، زن و شوهر شیرینی و شهد یکدیگر را می‏ چشند: تذوق عسیلته ویذوق عسیلتها.

 

بر این اساس شوهر عوض مهریه، مالک چیزی نمی‏شود و بضع زن و ناموس مرد، ملک کسی نیست بلکه متعلق به خداست، از این رو اگر مرد یا زنی عمل منافی عفت (لواط یا زنا) انجام دهد، حدّ شرعی بر او اجرا می‏شود و رضایت او یا همسرش تأثیری در سقوط حد وی ندارد.

پس از خواندن کلمات نورانی حضرت استاد علامه جوادی آملی ، روایتی از افضل اولیای الاهی پیامبر مکرم اسلام محمد مصطفی که درود خداوند بر او و آلش باد خدمتتون تقدیم می کنم:

 

در کتاب کافی شریف است که : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم: أَفْضَلُ نِسَاءِ أُمَّتِی أَصْبَحُهُنَّ وَجْهاً وَ أَقَلُّهُنَّ مَهْراً : با فضیلت ترین زنان امت من زنانی هستند که از نظر چهره چونان صبح و در عین حال از نظر مهریه دارای کمترین مهریه اند.

 

اما داستان روایت فوق الذکر که در کتب معتبر شیعه فراوان نقل شده است این است که صحبت از زنان با فضیلت امت پیامبر است نه همه زنان. هر کسی میتواند مقدار مهریه مورد نظر خودش را از خواستگارش طلب کند. اگر نگاه ما خرید و فروش باشد همین داستان ها پیش می آید. اما مرد در قبال مهریه مالک چیزی نمی شود.

 

مومنان به دنبال همسری شبیه به خود هستند لذا من با برخورد دستوری در مهریه مخالفم. ابدا خوب نیست که با فضیلت ها در اثر یک دستور با عموم زنان برابر و بین آنها مخفی شوند. بحث بحث فضیلت است و بی بهرگان از فضیلت راهی به این عرصه ندارند.

 

در این فضای غبار آلود توجه شما را به چند نکته جلب می کنم:

 

1- کاش تحقیق و پژوهش مستندی وجود داشت تا نشانمان می داد طلاق های جامعه ما به چه تعداد در ازدواج هایی با مهریه کم مثل چهارده تایی و به چه تعداد در بین مهریه های سیصدتایی و بیشتراست! به هر میزان که فضیلت در یکی از زوجین جریان داشته باشد به همین میزان گذشت و محبت و تقوا جاری است و بنای خانواده محکم تر و پی آن قوی تر است.

 

2- از طرف دیگر مهریه پرسکه زنان خودش سببی برای انهدام خانواده است و اگر خودتان خوب بیندیشید به آن اذعان می کنید. با پشتوانه قرار دادن سکه دیگر خانواده جای گذشت نیست بلکه جای سرمایه گذاری و سود گرفتن است. ملات نرم ، آجر شده و چسبندگی ندارد

 

3- عرف نیز افسانه غمباری است که طرز محاسبه جاهلانه ای دارد. وقتی نگاه کاسبی به زن رواج پیدا کرد به جای کاسبی شبانه ، او را به صورت دائم و فله معامله می کنند. عرف امروز این گونه است که هزینه شب خوابی هرزه های شهر محل سکونت زن ، ضربدر تعداد شب های کام یابی شوهر از او در طول زندگی مشترک تقسیم بر قیمت روز سکه ، حاصلش تعداد سکه برای مهریه است. به نظر من مردانی که بیشتر از چهارده سکه مهر زنی می کنند عقل صحیح و سالمی ندارند چون هزینه یک عمر عیش و نوش را به یک زن داده اند و تازه مجبورند او را تا آخر عمر تحمل کنند! باور کنید از علل فرار پسرها از ازدواج همین ضرب و تقسیم ساده است. غیر مومنان باید هم از ازدواج فرار کنند چون عقل حسابگرشان همین حکم را می کند. بنده خودم جوان هایی را می شناسم که کاسبی خوب و خانه مجردی دارند و با همین عقل حسابگر خوش ترین زندگی را می گذرانند!!

 

4- عرف مهریه را جاهلان امت ساخته اند نه با فضیلت ها و اولیای خداوند. من خداوند را شاکرم که داستان سکه های طلایی مهریه دو رو پیدا کرده تا زنان مومن از کم ایمانان و منافقان و کافران جدا شوند. در دین محمدی زنانی چون فاطمه زهرا که با فضیلت ترین زنان امت است چنین مهریه ی اندکی دارد. قرآن فرمود : الطیبات للطببین. خداوند را هزار بار شکر که اهل دنیا بهترین ملاک را به دست مومنان داده اند تا سره از ناسره شناخته شود.

 

5- در داستان مهریه ابدا نباید دستور داد و ابدا نباید کسی را مجبور به ایمان و عمل مومنانه کرد. خداوند زنان مومن و پاک را برای مردان مومن و پاک آفریده و فقط آنها لیاقت هم را دارند. ما بقی هم می توانند جهالت خودشان را مشق کنند و زندان ها را از بدهکاران مهریه پر کرده و زنان کاسب شهر با مهریه خودشان کیف کنند!

6- در پایان و فقط برای باب عبرت آموزی تمام خواهران و برادران نامه ارسالی یکی از دوستان را خدمتتان تقدیم می کنم:

سلام 
من 4 سال پیش با یکی از همین خانمهای بشدت محجبه و بشدت دارای "حقوق بشر" و "شخصیت متعالی" نامزد کردم، که بزرگترین اشتباه عمرم بود. زندگی با یه فمنیست چادری غیر ممکنه چون هم حقوقی که اسلام برای زن معین کرده رو طلب می کنه و هم حقوقی که منشور حقوق بشر غربی.
به بهانه مدرنیته هر امتیازی که اسلام و سنت به مرد داده رو ارتجاعی خطاب می کنه، و به بهانه تدین امتیازاتی که مرد غربی داره رو کفرآمیز تلقی می کنه.
این اشتباه البته به قیمت یک سال از عمرم، میلیون ها تومن هزینه و 156 تا و نصفی سکه بهار آزادی برام تموم شد. که الان من جوون 27 ساله، سه ساله ماهی یک سکه رو دودستی تقدیم خانم می کنم. ده سال دیگه هم باید به این "باج دادن" آشکار ادامه بدم. تا خانم زالو وار بتونن از دست رنج من زندگی کنن و به تبلیغ افکار فمنیستیشون در محیط های فرهنگی ادامه بدن و به دخترای بیشتری یاد بدن که چجوری می شه با نامزد کردن "کاسبی" راه انداخت و حتی کار رو به زندگی مشترک هم نرسوند که یه وقت مشکلی براشون پیش بیاد.

البته وقتی فکر می کنم که حتی یک روز زندگی مشترک با این خانم باعث می شد هزینه اشتباهم دوبرابر بشه خدا رو شکر می کنم.

اون خواهری که گفته بود پیشنهاد 14 سکه ای آقایون برای مهریه برای خانمها توهین آمیزه به این فکر کنن که با مهریه مثلا 313 سکه ای در صورتی که حضرت خانم از نوکرشون (و دیگه نه شوهرشون) راضی نباشن، زندگیش نابود میشه و حتی اگه بهش رحم کنن و زندانیش کنن باید درآمد 30-40 سال آینده اش رو قسط مهریه بده، و دیگه "هرگز" نمی تونه زندگی جدیدی رو شروع کنه، فکر کنین آدمی مثل من برادر خودتونه، حتی اگه انتخاب من و اون خانم محترم اشتباه بوده باشه، ایشون بعد از چند ماه جدایی از بنده ازدواج کردن، اما من با داشتن تحصیلات خوب و حقوق قابل توجه بخاطر اشتباهی که توی سن 23 سالگی کردم، عملا درآمدم برای 10 سال آینده در حد یه کارگر ساده هم نیست. و باید تا 36 سالگی با پول توجیبی که پدرم بهم میده زندگی کنم.

حرف شما حاج آقا خیلی قشنگ بود، هرچند احترام هر کسی از زن و مرد بالاتر از تمام ثروت دنیا است، اما "هیچ دختری ارزش مهریه بالای 14 سکه رو نداره
"

●ح سین عالمی


نخل ولایت ۹۹-۲-۰۳ ۰ ۰ ۱۲۷

نخل ولایت ۹۹-۲-۰۳ ۰ ۰ ۱۲۷



🌼 یه بحثی مطرح شده بهش میگن "تیپولوژی"، از روانشناسی غربیه. زیاد هم داره میشه تو جامعه. قطعا خبر دارید.
بطور کلی میگه انسان ها 9 تیپ هستند. مثلا میگه فلان تیپ منظمند، وسواس دارن، اعتماد به نفسشون اینجوریه و حواس پرتیشون اونجوریه و ... یا مثلا میگه آدمهای فلان تیپ عجولن، وقتی کسی باهاشون حرف میزنه به فکر گوش دادن نیستن و فقط میخوان حرف خودشونو بقبولونن و...
باید بگم که متاسفانه یا خوشبختانه بسیار دقیق هم هست. و تا اونجایی که برخلاف میلم با بحثاشون آشنا شدم، بسیار بسیار کمک میکنه تا با برخورد اول بفهمی طرف مقابلت چجور اخلاقی داره. بخاطر همین خیلی مشتری پیدا کرده. بیشتر هم این دختر پسرای بی دین و قرطی یا روشنفکر رفتن دنبالش.
با این نظرات و فرمایشات شما، قطعا مخالفید. هرچند منم بدلایل معرفتی و اعتقادی مخالفم ولی فکر می کنم قسمتهای بدرد بخوری هم داشته باشه. 

-----------------------------------------------------------------

با کمی جست و جو در وب به اطلاعات خوبی درباره تیپولوژی دست پیدا کردم. اگر اجازه بدهید نظرم را چند جمله خدمتتان تقدیم کنم:
 

بنده این گونه فهمیدم که در تیپولوژی با دسته بندی انسان ها در گروه های مختلف و بررسی ویژگی های هر گروه مردم را به صورت ساده دسته بندی می کنند و این یافته ها را به تمام گروه تعمیم می دهند. به طور مثال گروه های خونی مختلف نشانه های مختلفی دارند و هر گروه از الگوی خاصی تبعیت می کنند. یا گروه های کاری ، گروه های اجتماعی انسان ها. یا تقسیم انسان ها بر اساس قد ، سن ، باور پذیری ، تیپ های NLP ، جنسیت و نژاد.

 

بر اساس این تحقیقات گروه های خونی AB مقتصد و میانه رو هستند و گروه های خونی A  کمال طلب اند. آنها که گروه خونی شان B است متوقع هستند و بخشندگی برای گروه خونی O است.

 

مسلما گروه های خونی یا نوع کار انسان ها یا اندازه قد آنها ، در شخصیت و روابط اجتماعیشان تاثرگذار است اما قرآن ، انسان را به گونه دیگری تعریف می کند. انسان موجود بسیار پیچیده ایست که نمی توان به این راحتی او را در دسته خاصی جای داد و البته برای آن حکمی کلی کرد.

 

من از شما سوال می کنم آیا همه کسانی که گروه خونی شان o است بخشنده هستند؟ آیا شما کسی را سراغ ندارید که با این گروه خونی بخیل و ناخن خشک باشد؟ مسلما خواهید گفت: تیپولوژی در مقام حصر نیست تا مدعی باشد هر کسی که چنین است حتما چنان خواهد بود ؛ اما نباید فراموش کنیم که این عیب بزرگ در یک فرضیه انسان های فراوانی را دچار قضاوت های عجولانه خواهد کرد. چه بسا افراد زیادی با دیدن کسی و به صرف یک احتمال ساده او را محکوم به یک صفت خاص کنند و درباره او تصمیم گیری کنند و در تمام برخورد هایشان با او ، عینکی خاک آلود بر چشم بزنند.

 

آیا همه آنها که گروه خونی o دارند بخشنده اند یا بعضی از آنها ؟ آیا احتمال نمی دهیم که کسی که روبروی ما نشسته است و گروه خونی اش o است اتفاقا بخشنده نباشد ؟ و البته چه بسیار انسان های لاغر اندامی که بویی از حسادت در اخلاقشان نیست.

 

آیا احتمال امکان تغییر در شخصیت چنین افرادی را نمی دهید؟ آیا لزوما چنین انسان هایی این گونه آفریده شده اند و چنین نیز می میرند؟ پس نقش اراده در زندگی انسان چیست؟ آیا با اعتقاد به چنین فرضیه ای ، انسان را از پیشرفت و امید به آینده محروم نکرده ایم؟ و در طرف دیگر آیا قرآن کریم همه انسان ها را به خوب بودن و انفاق در راه خداوند امر نمی کند؟ و آیا این اوامر الاهی در قرآن کریم به این معنا نیست که انسان حتی اگر در طبع اولی اش سخی نباشد می تواند سخاوت را تمرین کند و و تحت تربیت اسلامی و الاهی شخصیتش تغییر کند ؟ آیا تربیت نیکو و اخلاق حسنه با این فرضیه بی معنا نخواهند بود ؟ آیا با ترویج فرضیات این چنینی بسیاری از انسان های معمولی و کم اراده ، خود را تسلیم گروه خونی و نژاد و طبقه اجتماعی و اندازه قد و جنسیتشان نمی کنند؟

 

این فرضیه شاید در خیابان و اتوبوس و در بازار یابی ، راه گشا باشند و در بدو امر و در برخوردهای خیابانی به ما کمک کوچکی بکنند اما اگر انسان این فرضیه را برای همه زندگی اش و در تمام ابعاد بپذیرد ، گرفتار اندیشه جبر می شود. اندیشه ای که انسان را از حرکت باز می دارد.

هر انسانی در ابتدایی ترین نگاه و بعد از آشنایی با این فرضیه ، خودش را با این جدول مقایسه می کند همان طور که من ناخودآگاه خودم را مقایسه کردم. در موارد متعددی اطلاعات جدول ، درست از آب در می آیند اما در چند مورد خصوصیات خود من با این جدول هماهنگ نیست!

من باید چه کار کنم؟ آیا خودم را تغییر بدهم یا به این جدول شک بکنم؟ آیا من می توانم و باید خودم را طبق این جدول در آورم یا نه ؟ آیا اگر تیپولوژی لاغرها را حسود می داند من نباید حسادت را کنار بگذارم؟ و آیا سفید پوست ها نمی توانند با برنامه ریزی دقیق ، مثل اکثر زرد پوست ها شوند و پر تولید و کم مصرف گردند ؟ 
این از هنرهای پدیدآورندگان این علوم است که جدول را به گونه ای می نویسند که حتی اگر گروه خونی شما را اشتباه به شما گفته باشند یا شما گروه خونی خود را ، اشتباه به یاد آورید ، باز در اکثر موارد خصوصیات شما با موارد کلی مندرج در جدول تطبیق می کند. به طور مثال از میان عموم انسان ها کسی نیست که ابدا و به هیچ عنوان و به اندازه سر سوزنی حسود نباشد پس با دیدن جدول با خودش می گوید: عجب علم دقیقی! چون از حسادت مخفی درون دل من نیز با خبر است!

 

مرحوم استاد شهید مطهری در موارد فراوانی چنین طرز فکری را نه با اسم امروزی آن نقد کرده اند به طور مثال کسانی را که برای یک طبقه خاص حکمی کلی می کردند که مثلا طبقه روشنفکر چنین هستند و طبقه ثروتمند چنان و یک ثروتمند این گونه می اندیشد و یک کارگر آن چنان. اما استاد شهید با نمونه های قرآنی خط بطلانی بر این نظریه کشیدند. موسی اگر در خانه فرعون هم رشد کند اخلاق و خوی آنها را نمی پذیرد و مثل آنان فکر نمی کند. آسیه در خانه فرعون و همسر اوست اما مومن است و با هر گروه خونی یا اندازه قامتی ویژگی های مومنان را دارد و حسود نیست. همسر نوح در خانه پیامبر بزرگ الاهی زندگی میکند اما کافر است و به خداوند ایمان نمی آورد. پسر نوح چه بسا در بسیاری از امور نظیر گروه خونی بسیار شبیه پدرش هم بوده اما اخلاق و رفتار و کیشش ، مانند پدر نیست. چه بسیار افراد فربه و چاقی که راحت طلب نیستند و برای خود مال نمی اندوزند.

 

انسان پیچیده تر از این دسته بندی های ساده و گمان روان شناسان غربی است. انسان اراده دارد و قابل تغییر است ؛ هم به سمت خوبی و هم به سمت بدی. یک انسان حسود واقعا می تواند حسادت را کنار بگذارد و خودش را از شر این صفت نکبتی خلاص کند.ما نمی توانیم احکام علمی را که بر اساس علم اقتصاد سکولار و برای بازار یابی طراحی شده است و انسان را در حد حیوانی چون سگ و خوک فرض کرده است را در تمام ابعاد زندگی جاری و ساری کنیم چون درباره انسان گرفتار قضاوت های ناصحیح خواهیم شد.

 

و اما در بحث ازدواج باید بدانیم که نمی توان بر اساس گمانی ساده و یک فرضیه ، دختر یا پسری را به صفتی متهم کرد و درباره کسی قضاوت نمود. انسان  روحی دارد که پشت چهره اش مخفی شده است. انسان با هر ظاهر و اندامی و با هر پوشش و نژادی می تواند کافر یا مومن باشد ؛ می تواند حسود یا بخشنده باشد. می تواند پرکار یا تنبل باشد. و البته می تواند رفتاری خلاف آنچه هست و ظاهرش نشان می دهد ، انجام دهد. از نظر قرآن یک انسان به ظاهر مهربان می تواند بزرگ ترین جنایت ها را مرتکب شود و از گرگ ، درنده خوتر باشد و یک انسان به ظاهر زشت می تواند اخلاقی پسندیده در رفتار انتخاب کند یعنی ظاهر انسان ها می تواند داستانی جدای از باطن شان داشته باشد چون انسان موجودی بسیار پیچیده است.

براساس تعالیم قرآن ما نباید درباره انسان ها بر اساس ظاهر آنها قضاوت نکنیم و باید ، رفتار و عملشان را ملاک قرار دهیم.

● ح سین عالمی


نخل ولایت ۹۸-۱۲-۱۵ ۰ ۰ ۲۱۹

نخل ولایت ۹۸-۱۲-۱۵ ۰ ۰ ۲۱۹


🌼 به خاطر تیپ و قیافه ظاهریم کمی واسه دخترا جذابم یعنی اصلا دنبال دخترا نمی رم خودشون دنبالم میان این اصلا دروغ نمی گم به طور مثال خیلی کوتاه همین که نمایشگاه کتاب رفتم دختره شمارشو تو نایلون من انداخت ولی من پاره اش کرده ام...
من همیشه از این چیزها دوری می کردم چون به دور از اهدافه خودم می دیدم تا اینکه گرفتار یه دختری شدم که فامیل هم بودیم اولا خیلی عادی با هم صحبت می کردیم و گذشت تا اینکه فهمیدم عاشق شده اما نفهمیدم عاشق کی شده !!!خیلی داغون شدم بهش پیام دادم که دوره و بر من نیاد و از حس خودم بهش گفتم همین که اینو گفتم ناخودآگاه گریه ام گرفت!! منی که تا دیروز همه ی این چیز ها رو به مسخره می گرفتم و میگفتم این چیزا چرته الان درگیر شدم.. تا اینکه گفت من عاشق تو شدم...مات و مبهوت شدم منی که الان 600 کیلومتر ازش دور بودم و تو جاییم که دختر اطرفم پره!!
چند هفته با هم خیلی خوب بودیم من یه کادو هم واسش خریدم و فرستادم تا اینکه کلا با من سرد شد و دو هفته گذشت .داغون شدم گفتم چرا اینجوری شدی گفت من زود درگیر این چیزا شدم ( هنوز دانش آموز 
هستش)
من فک کردم با من بازی کرده یه کم تهدیدش کردم گذشت تا گفت منو ببخش درگیر درسم و تا چند روز پیش گفت گوشیم تا بعد امتحانات خاموشه... من موندم و روحیه داغون یه لحظه از ذهنم نمی ره حتی سر جلسه امتحان. حالا موندم چی کار کنم واقعا دارم به مریضی روانی تبدیل میشم

---------------------------------------------------------------------

بچه ها نوجوان می شوند. نوجوان ها جوان می شوند و جوان ها به میان سالی می رسند. میان سال ها پیر می شوند و پیرها می میرند!

 

هر مرحله ای داستان خودش را دارد اما نوجوانی و جوانی داستان و خاطرات و سپس خطرات مخصوص به خودشان را دارند. جوانی است و دردسر هایش. خوش تیپی و هزار دردسر و نایلون کتابی که شماره باران می شود!

 

نمیدانم داستان زندگی ابراهیم هادی را در کتاب "سلام بر ابراهیم" خوانده ای یا نه؟ ابراهیم از بچه های ورزشکار جنوب تهران بود و خوش هیکل ؛ با مرام بود و البته خوش تیپ!

 

روزی بعد از باشگاه و در یک گپ دوستانه دوستان ابراهیم به او خبر دادند که از قضا دوتا از دخترهای تابلوی محل ، روبروی باشگاه زاغ سیاه او را چوب می زده اند! ابراهیم ترسید. لباس های بدن نما و مد روزش را در آورد و شلوار گشاد به پا کرد. ریش بلند کرد و کلاه پنبه ای یا بقول بچه های تهران ،کلاه زرنگی سر گذاشت. از آن روز ابراهیم همان ابراهیم بود با یک قیافه جدید. قیافه و تیپی که دیگر دل دخترها را پرپر نمی کرد.

 

داستان های زندگی ابراهیم هادی را باید بخوانی تا بفهمی از چه کسی حرف می زنم.

 

 اما برایت بگویم از داستان زنان که در کتاب شریف کافی است:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ آدَمَ (علیه السلام) مِنَ الْمَاءِ وَ الطِّینِ فَهِمَّةُ ابْنِ آدَمَ فِی الْمَاءِ وَ الطِّینِ وَ خَلَقَ حَوَّاءَ مِنْ آدَمَ فَهِمَّةُ النِّسَاءِ فِی الرِّجَالِ فَحَصِّنُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ. امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند آدم را از آب و خاک آفرید. پس همت پسران آدم در به دست آوردن آب و خاک است. و خداوند حوا را از جنس آدم و از آدم آفرید پس هم و همت زنان ، در به دست آوردن مردان است لذا آنان را در خانه هایشان حصار کنید!

 

در کتاب شریف وسائل الشیعه روایت کرده اند:

 

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ الْمَرْأَةَ خُلِقَتْ مِنَ الرَّجُلِ وَ إِنَّمَا هِمَّتُهَا فِی الرِّجَالِ فَاحْبِسُوا نِسَاءَکُمْ وَ إِنَّ الرَّجُلَ خُلِقَ مِنَ الْأَرْضِ فَإِنَّمَا هِمَّتُهُ فِی الْأَرْضِ : امام صادق علیه السلام فرموده اند: که خلقت و آفرینش زن از (پدرش که) مرد است (پی ریزی شده) لذا همت زن در جلب مردان است پس زنانتان را (از معشرت با مردان منع کرده) حبسشان کنید. و اما خلقت و آفرینش مرد از زمین است پس همت مرد در آبادانی زمین است.

 

زنان این گونه آفریده شده اند که همتشان فتح کردن قلب مردان باشد. طبیعتشان این گونه است. دست خودشان نیست. زن اگر در پناه تعالیم اسلام تربیت نشود همان کارهایی را می کند که زن جوان غربی روز و شبش را به آن کارها می گذراند و من مصلحت نمی بینم که کارهایشان را بنویسم. اما داستان همین جا تمام نمی شود. به زنان حیا نیز عطا شده. حیا زنان را کمک می کند که مرتکب هر جنایتی نشوند. حیا سلاح زن مومن است تا بتواند بر خلاف طبیعتش رفتار کند و وای بر زن یا دختری که کم حیا یا بی حیا شود!

 
 

در کتاب شریف کافی است که :

قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: خَلَقَ اللَّهُ الشَّهْوَةَ عَشَرَةَ أَجْزَاءٍ فَجَعَلَ تِسْعَةَ أَجْزَاءٍ فِی النِّسَاءِ وَ جُزْءاً وَاحِداً فِی الرِّجَالِ وَ لَوْ لَا مَا جَعَلَ اللَّهُ فِیهِنَّ مِنَ الْحَیَاءِ عَلَى قَدْرِ أَجْزَاءِ الشَّهْوَةِ لَکَانَ لِکُلِّ رَجُلٍ تِسْعُ نِسْوَةٍ مُتَعَلِّقَاتٍ بِهِ. امیرالمومنین امام علی بن ابی طالب فرمودند: خداوند شهوت را ده جزء آفرید که نه جزء آن را در زنان قرار داده و فقط یک جزئش را در مردان نهاد. و اگر خداوند در وجود زنان از حیاء به میزان شهوت زنان قرار نداده بود هر آینه برای هر مردی نه زن بود که آنان خود را به او متعلق میدانستند!

 

خدا را شکر که زنان در ابتدای آفرینش و خلقتشان به میزان شهوتشان حیا دارند و این از زیبایی های آفرینش و حکمت الاهی است اما اگر پرده حیا با گناه و آلودگی کنار رود آنگاه فقط شهوت و زنی بی حیا می ماند و هم خودش و هم دیگر زنان و هم جامعه و هم مردان و سپس کل آسمان و زمین ، به فساد کشیده می شوند.

 

ابراهیم هادی با بلند کردن ریش و پوشیدن لباس گشاد و غیر جذاب خودش را نجات داد و به من و شما آموخت که اگر در آخرالزمان ته کاسه ای ایمان دارید آن را به هر حیله ای حفظ کنید که در غیر این صورت زنان ایمانتان را به باد خواهند داد. حالا که خداوند به تو رحم کرده و گوشی عروسک شیطان در خاموشی است و به لطف حیای باقی مانده ، خداوند دست او و تو را گرفته است پروردگار مهربان عالم  را با تمام وجود شکر کن. شاید شیر پاک مادر و روزی و نان حلال پدر به دادت رسیده است.

 

از امروز خطر بیخ گوش شماست. هر جور میتوانی ایمانت را حفظ کن و جواب پیامک های شیطان را نده که هر پیامک تیری از تیرهای شیطان است. این روایات را برایت نوشتم تا بدانی با چه موجود خطرناکی طرف هستی! ندانسته و نشناخته نمی توان به جنگ آنها رفت. ففروا الی الله: به سمت خداوند فرار کن که فقط خداوند منجی و نجات دهنده است.

 

حکایت شیرین : حدود ده سال پیش در تابستانی گرم به روستای احمدآباد از توابع شهرستان دماوند رفتم و به محضر علامه ذوالفنون و مفسر قرآن کریم حضرت آیت الله جوادی آملی رسیدم. لحظاتی قبل از اذان ظهر بود و من پشت درب منزلشان ایستاده بودم تا ایشان جهت اقامه نماز در مسجد از منزل خارج شوند. به محض تشریف فرمایی معظم له فرصت را مغتنم دانستم و بعد از سلام و احوال پرسی از حضرتشان این سوال را پرسیدم که: می دانم مثال های قرآن کریم دقیق و حساب شده است. قرآن کریم برای مردان یوسف و برای زنان مریم را مثال زده است. در هنگامه خطر یوسف فرار کرد اما مریم در جایش ایستاد و با فرشته وحی که چون مردی بر او متمثل شده بود حرف زد. تکلیف ما چیست اگر امتحان شویم؟ فرار یا قرار؟

 

علامه جوادی آملی بعد از کمی تامل در جوابم به آرامی جملاتی فرمودند که به مضمون شبیه این بود: هم یوسف پیامبر و هم مریم عزراء هر دو به خدا پناه بردند. یوسف طبق نقل قرآن گفت: قال معاذ الله. مریم نیز طبق نقل قرآن گفت: قالت انی اعوذ بالرحمن منک. هر دو به خدا پناه بردند. جز خدا پناهی نیست. فقط به خداوند متعال پناه ببرید!

 

می دانم که خداوند مردان و پسران را تشنه وجود دختران آفریده و این عطش و بی تابی در دلت آیتی از نشانه های خداوند است. خداوند این میل را به مردان داده تا به هر حال زمانی سر به راه شوند و تن به زندگی مشترک و زحمات آن بدهند اما تا آرام نشوی و عقلت بر مملکت وجودت حاکم نشود نمی توانی برای آینده ات تصمیم خوب و روشنی بگیری.

 

بهترین اقدام در این زمان اما پس از مشورت کامل و اندیشه در جوانب امر، ازدواج با بهترین گزینه مناسب شماست. اما در شرایط دانشجویی باید کمی صبور باشید تا در زمان مناسب خودش قدم پیش بگذارید. از این جور اتفاقات تقریبا برای همه پسرها در دوران تحصیل در دانشگاه پیش می آید و امتحان می شوند اما مهم این است که عاقل باشند و وارد این حاشیه ها نشوند. بسیار دیده ام دانشجویان تیزهوشی و رتبه زیر هزار که بعد از دو ترم تحصیل سیر نزولی تحصیلیشان آغاز شده و بعد از شش ترم تحصیل ، مشروطی یا معدل بسیار پایین را تجربه کرده اند ؛ فقط به صرف عشق و عاشقی ناخواسته که البته به از دست دادن آینده و موقعیت شغلی و کاری و اجتماعی هم منجر شده است.

 

دست به دعا بلند کرده و برایت آرزو میکنم که آرامشت را دوباره به دست آوری تا در ظهر عاشورای امتحانت ، تیر باران جنود شیطان ، مشک وجودت را از آب ایمان خالی نکند. تمام تلاشت را بکن تا آب زلال ایمان را به خیمه ظهور برسانی.

● ح سین عالمی


نخل ولایت ۹۸-۱۲-۰۷ ۰ ۰ ۲۱۴

نخل ولایت ۹۸-۱۲-۰۷ ۰ ۰ ۲۱۴


🌼 بنده 27 سالمه و تا به حال تعدادی هم خواستگار داشتم اما بعد از چند جلسه صحبت کردن و در حالی که از دو طرف (هم بنده و هم آقا پسر) قضیه حله اما تا نزدیک عقد کنان همه چیز به هم میخوره خیلی ها به من و مادرم می گویند که طلسم شدم و بخت من رو کسی بسته، میگن احتمالا جادو شدم خودم زیاد اعتقاد ندارم اما از طرفی بهم میگند جادو از قدیم الایام بوده و زمان پیغمبر هم بوده و پیامبر نیز تایید نمودند سوال من از شما اینه که آیا واقعا صحت داره یا نه خرافاتی بیش نیست؟

-----------------------------------------------------------------------

مساله طلسم و جادو برای بسیاری از خوانندگان مطلبی خواندنی است و این مسائل به گوش همگان خورده است. از شما می خواهم با صبر وشکیبایی این چند نکته را مطالعه کنید:

 

1- سحر گناهی بزرگ است که در صورت ایمان داشتن به اینکه سحر مستقلا و بدون اراده و خواست خداوند تأثیرگذار است، سبب کفر اعتقادی می شود و بدون این اعتقاد ، اگر تنها در عمل به کار گرفته شود، سبب کفر عملی است.

 

2- سحر واقعیت دارد و در قرآن کریم به آن اشاره شده است. سحر در عالم ماده تاثیر می گذارد و قرآن تاثیر آن را نفی نمی کند. به طور مثال ساحران زمان موسی چشم مردم را سحر کردند تا جایی که آنان چوب و طناب ها را مار دیدند.

 

قرآن صراحتا می فرماید: "وسحروا اعین الناس" ساحران چشم مردم را سحر کردند پس در حقیقت ، ساحرها طناب ها و چوب ها را به مار تبدیل نکرده بودند بلکه مردم طناب ها و چوب ها را مار می دیدند.

 

3- از نظر قرآن کار ساحران حرام است و قطعا ساحر به سعادت نمی رسد چرا که خداوند در قرآن فرمود: "و لا یفلح الساحر حیث اتی" لذا انسان های الاهی و انبیاء به هیچ عنوان از این ابزار استفاده نمی کنند مگر در اموری که مورد رضایت خداوند باشد مثل نجات سحرشدگان و ابطال سحر ساحران.

 

4- قرآن در آیه صد و دوم از سوره بقره به تاثیر سحر و داستان شیاطین اشاره دارد. اما باید بدانیم که سحر تاثیر مستقل ندارد و از طرف خداوند در نظام آفرینش گنجانده شده است و اگر خداوند متعال نخواهد ، کسی از سوی سحر ساحران متضرر نخواهد شد مانند اثر سوء سم.

 

5- نکته دیگر اینکه ما نمی توانیم هر اتفاقی که در اطرافمان می افتد را به سحر ساحران مستند کنیم. درست است که سحر دروغ نیست اما کسی که سحر بداند و بخواهد به کسی ضرر برساند چرا باید من یا شما را برای این عمل خلاف خود انتخاب کند؟ به طور مثال قاتل و آدم کش در دنیا زیاد است اما چرا باید یک آدم کش به سراغ من بیاید و دستش را به خون من آلوده کند؟ کشتن من برای آن قاتل چه سودی دارد؟ درباره سحر هم همین طور است. ساحرها به نسبت جمعیت مردم دنیا بسیار کم و قلیل هستند و البته برای انجام دادن کارهای خلاف بهانه های بهتری دارند که دیگر وقت برای اذیت کردن من و شما نداشته باشند!

 

6- فراموش نکنیم که علم سحر یک علم کلاسیک و قابل آموزش است اما هر کسی دانای آن دانش نیست. خصوصا در فضای جامعه اسلامی و تعالیم اسلام که سحر را عملی حرام و نابخشودنی می دانند که سعادت و فلاح آخرتی ساحر را به باد فنا می دهد. لذا کمتر کافری پیدا می شود که این علم را بداند و شپش در تنش افتاده باشد که زندگی کسی را خراب کند.

 

7- به خداوند ایمان داشته باشید و بدانید که خیری که در ایمان به خداست بسیار بالاتر از سحر و ضررهای آن است. خیالتان راحت باشد که خطری برای شما از طرف سحر ساحران نیست و به گمان هایی که مطرح می شود اعتنا نکنید. دادن صدقه و خواندن سوره ناس و فلق بسیار موثر است. در انتهای کتاب مفاتیح الجنان چند دعا برای در امان ماندن از شر سحره و شیاطین ذکر شده است که ان شاالله مفید است.

 

8- حضرت علامه آیت الله جوادی آملی در باره سحر و تاثیر آن می فرمایند:

 

... سحر کفر است ... سحر سبب کفر است... سحر نه تنها هیچ نفعی ندارد، بلکه زیانبار است و از این‏ رو استعمال آن تشریعاً حرام است، مگر در مورد ویژه که با اذن تشریعی خداوند باشد که در این حالت نافع بودن آن نیز فقط به عنایت الهی است... سحر تکویناً مؤثر است، لیکن تأثیرگذاری آن مستقل از سنت الهی و از قانون سبب و مسبب بیرون نیست؛ بلکه مشمول قانون عام علیت است و تأثیر آن با اراده ربوبی خدای سبحان و توحید افعالی منافات ندارد؛ زیرا سحر جزو مقدرات الهی است و بدون اذن خداوند هیچ ساحری نمی‏تواند به کسی آسیبی برساند.

 

سحر به هر صورتی که درآید با کفر عملی همراه است؛ چنان‏که اگر با انحراف فکری و الحاد عقیدتی همراه باشد، با کفر اعتقادی همراه است و از بدترین پدیده ‏های روحی است.

 

سحر گاهی کفر عملی و گاهی کفر اعتقادی است؛ کفر اعتقادی در جایی است که انسان به تأثیر مستقل سحر معتقد باشد، اما اگر کسی در مقام عقیده موحّد و از اعتقاد به تأثیر استقلالی سحر مبرّا بود، ولی در مقام عمل آن را به‏کار گرفت، مبتلا به کفر عملی (یعنی معصیت بزرگ) شده است.

9- ما معتقد به توحید افعالی هستیم. توحید افعالی یعنی اینکه هیچ عاملی بدون اراده خداوند در این عالم تاثیر نمی کند. مثلا سم نیز با اراده خداوند اثر سوء میگذارد اما این اراده به معنی تاثیر نداشتن نیت بد قاتل و کار شوم او نیست. ساحر نیز خودش و دیگران را عمل کفرآلود و مخربش بیچاره میکند اما به هر حال اراده خداوند فوق همه اراده هاست و اگر بخواهد می تواند سحر را باطل کند همان گونه که آتش را بر ابراهیم گلستان کرد. اگر داستان سم مهلک را در ذهنتان حل کنید داستان سحر نیز به همان روش حل میشود.

10- خداوند فقط خیر ما را میخواهد چون خیر محض است و البته خیر ما در نظام علی و معلولی است. خیر ما در نظام اسباب و مسببات است و لذا گرگ برای سیر کردن شکم بچه هایش گوسفند شکار میکند و ما هم برای سیر کردن شکم خودمان موجودات دیگر را می خوریم. خیر ما در این نظام است و البته سحر نیز جزئی از این نظام است. نظامی برای امتحان ساحران و امتحان مومنان و عدم توجه به سحر و در نهایت ایمان به خداوند و قدرت بی نهایت او.

● ح سین عالمی


نخل ولایت ۹۸-۱۱-۲۵ ۰ ۰ ۲۳۰

نخل ولایت ۹۸-۱۱-۲۵ ۰ ۰ ۲۳۰


۱ ۲ ۳

❤ یک نفر نیست تو را قسمت من گرداند ؟...

❤ کار خیر است ، گر این شهر مسلمان دارد !...

🌼 علی صفری