تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان


🌼 هر چقدر بیشتر از سنمون بگذره سخت گیر تر میشیم و محتاطانه تر عمل میکنیم. خیلی بده. وقتی سنم خیلی کم بود هیجانی بودم خیلی احساساتی برخورد میکردم. اکثر موردا رو هم با اینکه شرایط سنی و...خیلی چیزاش بهم نمیخورد، قبول میکردم! اما حکمتش نمیدونم چی بوده که سرنگرفته. البته خداروشکر. هرچند سنم بالا رفته. اما معیارام خیلی عوض شده. تا خدا چی بخواد.

 راسته میگن"ازدواج نکردن بهتر از ازدواج غلط کردنه؟"

 

منظورم ازدواج غلط نیست. انتخاب غلطه. اینکه یکی بیاد و اصلأ به ما نخوره تو بحث اعتقادات و ایمان. به این میگن انتخاب غلط دیگه! نه؟
-------------------------------------------------

در ازدواج که غلط و صحیح معنا ندارد. ازدواج سنت اسلام و سنت پیامبر مکرم اسلام است و همیشه خوب و حسنه است. از سوی دیگر ازدواج نکردن و فرار از ازدواج از ترس انتخاب نامناسب هم غلط است. ازدواج نکردن فرار از دستور خدا و فرار از سلوک است. ما در اسلام ازدواج نکردن نداریم. همه باید ازدواج کنند. این ازدواج هم باید بر اساس ملاک های اسلامی و مد نظر قرار دادن ایمان افراد باشد نه ظواهر دنیایی.

ازدواج به هر شکل شرعی که سر گرفته باشد صحیح است و از زمان انشای عقد شرعی ، هم زن و هم شوهر موظف اند رفتاری مطابق دستور خداوند داشته باشند. ازدواج و انتخاب همسر حق همه ی مومنین است اما همه ی مومنین در یک مرتبه ی قابل قبول از اخلاق و اعتقادات و عمل به مناسک نیستند. در حقیقت باید گفت همه ی این افراد ضعیف الایمان یا بد اخلاق جامعه نیز حق دارند همسر داشته باشند. ازدواج آنها صحیح است و غلط در آن معنا ندارد. اما از لحظه ی شروع زندگی زناشویی هر دو نفر باید رفتار اسلامی داشته باشند و در مقابل رفتار خوب یا بد همسرشان به بهترین نحو رفتار کنند.

اصل ازدواج کردن افراد و قبل از آن انتخاب همسر از میان گزینه های متفاوت غلط یا صحیح نیست بلکه ازدواج برای یک مومن میتواند با هر کدام از مومنین جامعه صورت بپذیرد. آنچه غلط و صحیح دارد رفتارهای آنها بعد از تشکیل خانواده است که برخی غلط است و برخی صحیح. اگر هر یک از زوجین رفتار مناسبی در موقعیت مناسبش نداشته باشند از همان جاست که دیگری باید رفتاری جدید از خود به خرج بدهد. اگر یکی بداخلاقی کرد دیگری موظف به امر به معروف و نهی از منکر و البته صبر در مقابل بدی اخلاق همسر است.

لطفا کمی دقت کنید:

فرض کنید دختر و پسر مومنی با هم ازدواج کرده اند که یکی گرفتار صفت زشت دروغ گویی است. ازدواج با یک انسان دروغ گو غلط نیست. ازدواج امری نیکو و حسن است. اما همسر یک انسان دروغ گو باید در قبال این عمل ناشایست رفتار نیکویی به خرج بدهد. اگر رفتار صحیح اسلامی را انجام داد رفتاری صحیح داشته است و اگر طبق دستورات اسلامی عمل نکرد رفتاری غلط داشته و موجب خرابی زندگی و سعادت دنیا و آخرت خود و همسرش شده است.

نباید گمان کرد که انتخاب یک فرد دروغ گو یا کم صبر یا عجول انتخاب غلطی بوده. انسان ها همه کم با زیاد گرفتار رذایل اخلاقی بد و ناپسند هستند و جز اندکی گل بی خار در عالم نداریم. مهم این است که بعد از انتخاب همسر هر که هست و هر ویژگی که دارد با خوب و بدش بسازیم و در قبال بدی هایش رفتاری اسلامی و مورد تایید اخلاق داشته باشیم.

متاسفانه این جمله انحرافی و غلط در رسانه ترویج شده و دختران ما هر روز تکرار میکنند که شوهرم نباید بمن دروغ بگوید یا نباید بمن دروغ گفته باشد. و وای به حال مردی که دروغی گفته باشد و یا دروغی بگوید. دروغ گفتن حرام و ناپسند است اما آخر دنیا و علت رفتارهای تند و غلط و در آخر طلاق و جدایی نیست.

اما ازدواج یک مومن با غیر مومن مثل ازدواج یک شیعه با غیر شیعه یا با کسی از غیر ملت اسلامی ، یک ازدواج و یک انتخاب غلط است. ملاک صحیح انتخاب همسر ایمان اوست و اگر این ملاک خدشه بپذیرد قطعا ازدواج غلطی صورت گرفته است. ازدواجی که شارع به آن راضی نیست.

زوجیت و ازدواج غلط نیست. غلط این است که ما سبک زندگی اسلامی را نیاموخته باشیم و نتوانیم در هر زمان به وظیفه ی خودمان عمل کنیم. پس دفتر اخلاق را بگشایید. حالا نوبت آموختن و تمرین اخلاق است.

● ح سین عالمی


نخل ولایت ۹۹-۷-۲۱ ۰ ۰ ۱۷۶

نخل ولایت ۹۹-۷-۲۱ ۰ ۰ ۱۷۶


 
🌼 من یه مدتی هست برای ازدواج با یک طلبه آشنا شدم که سه سال هست در قم زندگی میکنند یعنی مال ایران نمی باشند و واسه یکی از کشورهای همسایه هستند خودم ساکن تهرانم؛ شاید عجیب باشد که یک طلبه شخصا مسئله ازدواج را به یه دختر بیان کنند و خواستگاری کنند البته به دلیله تفاوت فرهنگیه ! این مسائل برای خود و هموطنانشون عادی هست . من نمیدونم چیکار کنم ؟ نمیدونم آیا خانوادم با یه خارجی موافق هستند یا نه ! میدونم این کار اشتباه با این طلبه در ارتباط باشم البته اشتباه برداشت نشود فقط واسه امر ازدواج ! اصلا هم با خانوادم راحت نیستم که این موضوع رو مطرح کنم ترجیح میدم این قضیه رو خاتمه بدم .اما نمیدونم چه جوری ؟

--------------------------------------------------------- 

ازدواج با یک طلبه یک مقوله است و ازدواج با یک طلبه ی خارجی مقوله ای دیگر. من در این شماره در مورد ازدواج طلبه ها صحبت نمی کنم بلکه روی سخنم را با کسانی قرار میدهم که خواستگارانی از ملیت های مختلف دارند. منظورم ازدواج یک ایرانی با غیر ایرانی از هر ملیت است.

همان گونه که تاکنون متوجه شده اید تنها ملاک اصیل و حقیقی ازدواج از نظر اسلام و اولیای دین ایمان است و ملیت و قوم و قبیله و رنگ و نژاد هیچ کدام در این امر مقدس دخالتی ندارند. این را گفتم که تا آخر بحث جواب اصلی مرا فراموش نکنید. اما در ادامه توجه شما را به چند نکته جلب میکنم:

طلاب علوم دینی دو وظیفه ی مهم و اساسی دارند و برای همین دو وظیفه تلاش جدی میکنند. . وظیفه ی اول آنها تحصیل در امور دینی است تا بتوانند اسلام را آن گونه که هست بشناسند و بیاموزند. اما این وظیفه یک وظیفه ی اصیل نیست. تکلیف مهمتر و اصلی تر این است که بعد از فراگرفتن علوم دینی معارف ناب دین اسلام خصوصا تشیع را در اختیار ملت خود قرار دهند و به تبلیغ دین بپردازند.

کریمه ی الاهی در سوره ی توبه در همین باره میفرماید: و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم

فلسفه ی تشکیل حوزه های علمیه تبلیغ دین و نشر معارف مذهب بعد از فراگرفتن این معارف است آن هم برای قوم خودشان که از طرف آنان و از میان آنان به حوزه ی علمیه آمده اند. یک طلبه ی اصفهانی نمی تواند در تبریز مبلغ موفقی باشد. و یک طلبه ی اسپانیولی زبان در چین مبلغ خوبی نیست. باید از هر ملیتی عده ای به حوزه بیایند و در آخر همان افراد در کشور و قوم خود مبلغ اسلام باشند.

همه ی طلبه هایی که برای تحصیل علوم دینی به ایران آمده اند و در قم ساکن شده اند و غربت دوری خانواده و اقوام را تحمل میکنند خود را برای روزی آماده میکنند که بتوانند به کشورشان برگردند و به وظیفه ی اساسی و دینی خودشان عمل کنند. ازدواج با یک ایرانی از دو حال خارج نیست: یا این زوج جوان در آینده نزدیک یا دور و بعد از اتمام دوره ی تحصیل ، به کشوری که شوهر از آنجا به ایران آمده می روند و در آنجا زندگی می کنند و یا اینکه آن طلبه قید رفتن به کشور خود را به خاطر وصلت با یک دختر ایرانی زده یا خواهد زد و در حقیقت وظیفه ی دینی خود را که برای انجام آن طلبه شده بود ترک کرده و مرتکب حرام شده است. طلبه های خارجی برای ماندن به ایران نیامده اند چون ماندنشان در ایران فایده ای هم ندارد. مردم ایران وعاظ و مبلغین خودشان را میخواهند و در این بازار نیازی به حضور طلاب عراقی و افغانی و هندی نیست. متاسفانه امنیت ایران و آسایش فوق العاده ی ایران به نسبت کشورهای همسایه بسیاری از این دوستان را به راحت طلبی و اقامت در ایران سوق میدهد.

همین پنجشنبه گذشته که از تهران به سمت قم می آمدم یک طلبه ی افغان را که در ابتدای جاده ی تهران قم کنار اتوبان ایستاده بود سوار کردم و با ایشان به سمت قم همسفر شدم. هجده سال بود که به ایران آمده بود و افغانستان را به کلی فراموش کرده بود. ازدواج با یک طلبه ی خارجی یا به معنی زمین گیر کردن او در ایران است و یا به معنی مهاجرت به آن کشور برای انجام وظیفه ی طلبگی. این واقعیت است و نمی توان از آن فرار کرد.

متاسفانه این دوستان خارجی ما که در ابتدای امر با نیت خالص قدم در این راه گذاشته اند و به ایران مهاجرت کرده اند برای امر ازدواج و تشکیل خانواده که نیاز هر مرد مسلمان است با مشکلات این چنینی مواجه هستند. صرف نظر از این که خانواده های ایرانی دختر خود را به راحتی به نکاح آنان در نمی آوردند و سر گرفتن این ازدواج امری نزدیک به محال است باز تعداد کم همین ازدواج ها نیز با مشکلات بعدی مواجه خواهد بود که به نمونه هایی از آن اشاره کردم. وزارت امور خارجه و وزارت کشور در معاونت اتباع با مشکلی به عنوان فرزندان دو رگه مواجه هستند که از اتباع بیگانه در کشور متولد شده اند. این بچه ها اکثرا مادرانی ایرانی و پدرانی خارجی دارند که تعداد آنان به یک میلیون نفر میرسد. موارد متعددی را در اداره ی اتباع خراسان رضوی خودم شخصا شاهد بوده ام که تبعه ی افغان خانواده ی خودش را با ده فرزند رها کرده و متواری شده است!!

 

بنده در این مقاله در مقام حل کردن مشکلات ازدواج دوستان حوزوی یا غیر حوزوی مهاجر به ایران نیستم. توصیه بنده برای شما و روی کلام من به شماست. خود را از معرض ابراز محبت های این چنینی قرار ندهید. این ازدواج به هیچ عنوان به صلاح شما و کشور متبوع شما نیست مگر این که صابون همه ی این مشکلات را به تن خود بزنید و دانسته وارد این مصائب بشوید. ارتباط خود را با نامحرم به هر اندازه و شیوه ای که هست قطع کنید و بدانید که این ازدواج به صلاح شما و ایشان نیست. 

● ح سین عالمی


نخل ولایت ۹۹-۷-۱۷ ۰ ۰ ۱۳۶

نخل ولایت ۹۹-۷-۱۷ ۰ ۰ ۱۳۶


🌼 مادر و پدرم اصلا به فکر ازدواج منه بچشون نیستن! تا الان هر چى خواستگار داشتم بدون سوال از من رد کردن. حتى وقتى من متوجه میشم که خواستگارى کسى کرده میگم موافقم بگین بیاد، مادرم میگه بابات مخالفه و هر چى من اصرار میکنم میگه نه. حتى فکر نمیکنه چرا من اصرار باید کنم! خودم هم تا الان چند خواستگار داشتم که خودشون ازم خواستگارى کردن و خواستن بیان اما من چاره اى نداشتم که ردشون کنم
موارد بسیار خوبى هم بودن. پدرم که میگه زوده ازدواج کنى چون درس هات میمونه و درس مهمتره و ازدواج رو میشه بعدها کرد!  مامانم هم حرفى نداره!!!  

من غیر مستقیم سعى کردم بهشون بگم که قصد ازدواج دارم اما انگار متوجه نمیشن! من چیکار کنم!! در ضمن من دختر بیست ساله اى هستم اما لطفا نگین هنوز خیلى فرصت دارى! اصلا بحث من فرصت نیست. بلکه عدم توجه پدر و مادرمه. به خدا سپردم کارى کنه که قطعا میکنه.

-----------------------------------------------

برای درک حال و روز پدر و مادرها بهتر است خودتان را ، اگر چه سخت یا ناشدنی است ، گاهی جای آنها بگذارید. هیچ پدر و مادری بد دخترش را نمی خواهد. من الان پدر دو دختر هستم و دخترانم کودک هستند اما می توانم نگرانی پدری از نوع پدر دختر جوان بودن را درک کنم. جواب یک کلمه است: خودتان را جای پدر و مادرتان بگذارید و مشکل را پیدا کنید.

من به عنوان مثال چند دلیل برای این رفتار برخی از پدر و مادرها ذکر میکنم تا خودتان با بررسی شرایط خانواده به درمان مشکل بپردازید:

هر پدری برای دخترش دلسوزترین مرد روی زمین است. اما همین پدر دلسوز به خاطر مرد بودنش پسرها را به گونه ای میشناسد که هیچ وقت شما و مادرتان توانایی شناخت آنها را ندارید. شناخت یک مرد از یک پسر یا مرد ، به همان اندازه کامل و واقعی است که شناخت یک زن از یک دختر یا زن. مردان را مردان می توانند بشناسند و زنان را زنان. یک مرد تا زن نشود نمی تواند یک زن را بشناسد و چون زن شدنش محال است نمی تواند زن شناس باشد. اگر هم بشناسد ، شناخت و علمش ، علمی مدرسه ای است و به تعبیر فلاسفه علمی حصولی پیدا کرده و علم حصولی همیشه یقینی و صحیح نیست.

پدر شما و پدر بسیاری از دخترهای کشور ما تا اسم و نام خانواده و پسری را میشنوند مسائلی را به یاد می آورند که بدون مکث و تردید اسم آن پسر و خانواده اش را از لیست خواستگارهای شما خط میزنند. شاید دلایل پدرتان گفتنی هم نباشد. شاید پدر این دلایل را حتی نتوان بیان کند و جز در دادگاه پروردگار بیان کردنی نباشد اما پدر همیشه پدر است و بد دخترش را نمی خواهد.

گاهی پدر گرفتار آبروی قطره قطره جمع شده ی سالیان دراز و البته دربند فرهنگ بد اطرافیان و سبک زندگی نابسامان امروز شده و سر جمع و در یک کلام مسائل اقتصادی را دلیل رد کردن خواستگارهای دخترش می کند. دلیل هم ندارد که پدر ، این حرف را جلوی شما به زبان بیاورد. برخی از حرف ها گفتنی نیست. شما نمی توانید حال و روز چنین پدری را درک کنید. افراد با آبرو در چنین شرایطی ترجیح می دهند خواستگار را به خانه راه ندهند تا گرفتاری های بعدی اساسا پیش نیاید. توقعات بی سر و سامان اکثر دخترها ابتدا از پدرشان و سپس از شوهرشان مشکل عمده ی تاخیر در امر ازدواج است. میخواهید باور کنید یا نکنید. اگر پدری از یک سو و خواستگاری از سوی دیگر ، بدانند که دختر طرف حسابشان با نداری پدر و شوهر می سازد و دنبال مد روز و حرف مردم نیست خیلی راحت مقدمات ازدواج او را فراهم میکنند.

اکثر پدرها بیشتر از اینکه از حرف مردم واهمه داشته باشند از اخم و تخم دختر خودشان نگران هستند. پدرهای با آبرو دوست دارند جشن ازدواج دخترشان هر چه بهتر و با شکوه تر برگذار شود و این پز عالی با جیب خالی میسر نمی شود.

برخی پدرها از تفکر دختر خودشان و نوع آرزوهایش بی خبر هستند و او را درست نمی شناسند. اگر دقیق تر بگویم بعضی پدرها دخترهای خودشان را اصلا نمی شناسند و فکر میکنند این دختر همان دختر کوچک بیست سال پیش باباست. شناخت پدرها و مادرها از فرزندانشان محدود به زمان حضور بچه ها در خانه است و اکثر آنها از تفکرات و مطالعات و الگوهای رفتاری جوانانشان بی خبر هستند. جوان های بسیاری را سراغ دارم که بعد از چند سال آشنایی با بسیج و اردوهای جهادی و راهیان نور چنان تغییر ماهوی پیدا کرده اند که حتی مادرشان نمی داند که در ذهن جوانش چه میگذرد و جوانش در رویاهای نیمه شبش چه خانه و کاشانه و همسری را تصور میکند. یکی از همین جوان هایی که اسلام و تفکر ناب امام ، جان و دلش را خانه تکانی کرده بود  می گفت: در خانه هیچ همانندی ندارم و مادرم حتی نمی تواند تصور کند که من به دنبال چه دختر و خانواده ای هستم.

راه حل عملی شما:

پدر و مادر شما گرفتار کدام یک از این مشکلات هستند؟ فرقی نمیکند. باید خودتان را به آنها بشناسانید. به آنها کمک کنید که مثل شما فکر کنند. اگر نمی توانند مثل شما فکر کنند کمکشان کنید تا بهتر شما را درک کنند. حداقل متوجه شوند که شما مثل آنها فکر نمی کنید. آنها را به فضای ذهنی خودتان نزدیک کنید. در فضای خانه الگوهای خوبی که در فضاهای مذهبی شناخته اید معرفی کنید. گاهی بدون بهانه در مورد روحیات فلان شهید دفاع مقدس و ازدواج ساده اش حرف بزنید.

گاهی مستقیم و گاهی غیر مستقیم رسانه ی این سبک زندگی باشید. کتاب هایی که در این مورد میخوانید را در معرض چشم دیگر اعضای خانواده قرار بدهید. با افراد تاثیر گذار در فضای خانه هم کلام شوید و ابراز نظر بکنید. مهم نیست که طرف مقابلتان هم نظر شما باشد یا نه. مهم این است که نظرتان را ابراز کرده اید و اطرافیان را با آرزوهایتان آشنا کرده اید. نگذارید بزرگ ترها بدون شناخت شما برای آینده شما تصمیم گیری کنند. اگر بر این مطلب مصر هستید و تصمیم یک جانبه ی بزرگ ترها را غلط می دانید به آنها کمک کنید تا این کار غلط را تکرار نکنند. خانه جای دعوا کردن نیست خصوصا با بزرگ ترها. پس دیپلماسی فعالی را در این مورد آغاز کنید. لازم نیست برای شروع سراغ پدرتان بروید. شاید خواهرهایتان یا مادرتان برای شروع بهتر باشند. حرف زدن را تمرین کنید. اظهار نظر یک مهارت است که اگر آن را تمرین نکنید در زندگی مشترکتان نیز به مشکل برخواهید خورد. کافی است علاقه ی خود را به یک سبک زندگی خاص ابراز کنید و شیفته بودن خودتان را نشان بدهید. قدرتی که خداوند به زن ها و دخترها داده را فراموش نکنید. قدرتی خدادادی در کلام شما و رفتار شما قرار داده شده که اگر آن را بشناسید بدون هر گونه درگیری به تمام خواسته های خودتان خواهید رسید.

جهاد مبارزه است. برای رسیدن به اهداف بلند و آسمانی تان مبارزه کنید. جهاد کنید و فراموش نکنید این کریمه ی الاهی را که فرمود:

من جاهد فینا لنهدینهم سبلنا

وعده ی الاهی است. شما در راه ما مجاهده و مبارزه کنید ما خودمان راه های هدایتمان را نشانتان خواهیم داد شرطش مبارزه است.

● ح سین عالمی


نخل ولایت ۹۹-۷-۱۳ ۰ ۰ ۱۰۷

نخل ولایت ۹۹-۷-۱۳ ۰ ۰ ۱۰۷



🌼 معنی حقیقی خوشبختی چیه؟ مخصوصا از منظر اسلام و در روایات و کلام معصومین
-----------------------------------------------------

معنای سعادت و تعریف خوشبختی وظیفه و کار ادیان و سبک های زندگی گوناگون است. بلکه میتوان با این محک صحت و قوت یک سبک زندگی را از سبک زندگی دیگر بازشناخت. با این مبنا ابتدا چند نکته ی ضروری را خدمتتان تقدیم میکنم و در ادامه خوشبختی حقیقی را معنا خواهم کرد ان شاالله:
 

نکته اول: انسان فقط بدن و پوست و گوشت و ناخن نیست تا خوشبختی او محدود به ماده و بدن باشد. انسان ترکیبی از ماده و معناست و حقیقتی فرای ماده ، اصل و جان او را تشکیل میدهد. حقیقت انسان بدن او نیست تا بتوان انسانیت او را و خوشبختی او را در قد و قواره و ظاهر اندازه گرفت. بسیاری از ایسم ها و سبک های زندگی این حقیقت والا را نادیده گرفته اند و برای بشر نسخه ی غلط داده اند و همه ی پیروانشان را به گمراهی کشانده اند.

 

نکته دوم: زندگی انسان محدود به عالم ماده و مادی نیست تا خوشبختی او فقط در دایره ی این زمین و این زمان معنا شود. معاد حقیقتی عقلانی و سپس وحیانی است که از اصول دین اسلام است. معاد به این معناست که زندگی بشر پس از این عالم فانی در سرایی باقی ادامه خواهد داشت تا نیکوکاران جزای نیکویی خویش و بدکاران جزای بد خواهی خویش را ببینند. طبق اصل معاد انسان با مردن نمی پوسد بلکه از پوسته بدر می آید و ابدی می شود.

 

به طور تقریب حدود یک سوم قرآن کریم آیات مرتبط با بحث معاد است اما با صد تعجب مشاهده میکنیم که در تمام تورات و انجیل موجود ، حتی آیه ای در یاد معاد نیست و این خود دلالت بر تحریف این دو کتاب پرتیراژ تمدن بشریت دارد. تحریف کنندگان تورات و انجیل در دوران قدیم و باستان ، و فیلسوفان و ایده پردازان سبک زندگی در دوران جدید و مدرن ، تمام تلاش خود را کرده اند تا معاد و قیامت از خیال و یاد انسان فراموش شود و عالم آخرت و بهشت و جهنمش جز خیال و توهم کودکانه نباشد. امروز جنود ابلیس تمام تلاش خود را میکنند تا هر آنچه از بهشت و فردوس جاودان می شناسید روی همین زمین خاکی برایتان محقق کنند تا مبادا برای رسیدن به بهشت و فرار از دوزخ ، فیلتان یاد اسلام و سبک زندگی انبیای الاهی کند. مهم نیست سبک زندگی شما چه باشد ؛ شما در انتخاب سبک زندگیتان آزاد هستید ؛ فقط مهم این است که مسلمان شیعی نباشید! مهم این است که به معاد اعتقاد نداشته باشید و از خدا نترسید ؛ انسان را از نسل میمون بدانید و همین پوست و گوشت و ناخن.

 

نکته سوم: لذت چیست؟ لذات زندگی مادی و دنیایی را در ذهنتان مرور کنید: لذت خوردن ؛ لذت دیدن ؛ لذت جنسی ؛ لذت تماشای بازی فوتبال و گل زدن و پیروزی تیم مورد علاقه ی شما و حتی لذت امنیت.

 

تمام لذت خوردن تا زمانی است که لقمه ی چرب غذا در دهان ماست و بعد از فرو بردن آن از لذت خبری نیست. لذت خوردن برای زبان و دندان و لب و دهان نیست. لذت برای روح است و لب و دهان ابزار و فراهم کنندگان این تلذذات هستند. اگر خوب دقت کنید خواهید دانست که همه و همه ی لذاتی که میشناسیم روحانی هستند و اساسا ماده لذتی ندارد یا به عبارت بهتر لذت برای ماده معنا ندارد. این چشم نیست که از دیدن مناظر دل ربا لذت میبرد بلکه این جان شماست که کیفور می شود و چشم جز یک دوربین فوق پیشرفته چیز دیگری نیست. لذت تماما برای روح است و بدن ابدا لذتی ندارد و با رفتن و مفارقت روح خبری از لذت برای بدن نیست.

 

نکته چهارم: فراموش نکنیم که لذات نیز مراتبی دارند و هر لذتی چون جویدن نیست!

 

برخی از لذات ریشه در مادیات دارند و سراسر مادی هستند. در این قسم از لذات ، درک کننده لذت ، روح و جان آدمی است اما مبدا لذت مادیات خارجی است مثل لقمه غذایی که لذت خوردن را به جان ما می چشاند.

 

برخی دیگر از لذات ارتباط کمتری با عالم ماده دارند اما بی ارتباط هم نیستند نظیر عبور توپ از خط دروازه که یک لذت وهمی و خیالی است.

 

در نوع آخر لذات ، ارتباط روح با عالم ماده به کلی قطع می شود و لذتی ناب را برای جان آدمی فراهم می آورد. مثال ملموس آن لذت مطالعه و در پی آن دانایی است که بعد از دیدن کلمات و سطور و اسنادهای حقیقی و مجازی جملات ، به خاطر درک معنایی لطیف در جان خواننده ایجاد می شود و البته این لذت قابل توصیف نیست. لذت های عقلانی از این سنخ لذات هستند که قابل مقایسه با لذاتی چون جویدن و دفع کردن نیست.

 

نکته پنجم: تمام هنر اسلام این است که لذت حقیقی و عقلانی را در دسترس آدمی قرار داده و او را از لذت های مادی و زودگذر دور کرده است. لذت خیره شدن هرزه وار به دختر جوان آرایش کرده هر چه قدر باشد قابل مقایسه با لذت چشم بستن بر آن منظره نیست. کلام در جزا دادن در بهشت و مزد به نسیه نیست بلکه کلام در لذتی است که همان لحظه جان انسان مومن را لب ریز می کند. لذت اطاعت پروردگار خنکایی در جان آدمی دارد که از سنخ لذت معقول است و فقط اهل تقوا آن را درک می کنند. اسلام با معارف ناب خودش لذتی را برای انسان تعریف کرده که تا قبل از این برای بشر مادی نامانوس بود. لذت انفاق ؛ لذت ایثار ؛ لذت سجده برای قرب به پروردگار ؛ لذت اعتکاف و دعای ام داود ؛ لذت طواف بدور خانه کعبه ؛ لذت گریه برای مظلومیت سیدالشهدا علیه السلام ؛ این بخش نیاز به توضیح فراوان دارد اما باشد برای مجال خودش!

 

خوشبختی:

 

خوشبختی در حرکت است به سمت مقصد و مقصود.

 

اگر مقصد خدا و رضایت اوست خوشبختی یعنی کسب رضایت پروردگار و دیدار او.

 

خوشبخت کسی است که دنیا و آخرتش آباد باشد و آخرت آباد یعنی بهشت.

 

راه های رسیدن به بهشت یعنی راه های رسیدن به خوشبختی. راه های دوری از بهشت و رسیدن به جهنم یعنی راه های بدبختی.

 

واجبات دین حتمی های این راه است برای رسیدن به خوشبختی نهایی و لذت بی نهایت.

 

محرمات ضروری این راه است که اگر ترک نشوند لذت بی لذت.

 

نکته پایانی:

 

من از کجا بدانم که خوشبخت هستم؟

 

ببین نسبتت با دین و معارف آن و دستورات آن به چه حالتی است. لذت هایت را نگر. از کدام سنخ از لذات بیشتر بهره داری؟ لذات مادی یا لذات روحانی و عقلانی؟ از یاد خدا بیشتر لذت می بری یا از یک پیتزا و ساندویچ فلان و بهمان؟ متاسفانه اکثر ما لذت های معقول را حتی یک بار تجربه هم نکرده ایم. اگر تجربه کرده باشیم باور داریم که مبلغ و قیمت و جزای بهشت یاد خدا و ذکر توحید است:

 

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى رَفَعَهُ عَنْ حَرِیزٍ عَنْ یَعْقُوبَ الْقُمِّیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ:

 

 ثَمَنُ الْجَنَّةِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ : قیمت بهشت کلمه ی لااله الاالله و الله اکبر است.

 

خوشبخت ابراهیم است و پیروان ابراهیم. و بدبخت ابوسفیان است و پیروان ابوسفیان. اساسا معیار خوشبختی و بدبختی پول و دنیا نیست تا بتوان کسی را بر آن معیار خوشبخت یا بدبخت دانست. نوح بدترین زن عالم را داشت اما از همه خوشبخت تر بود و هست. آسیه بدترین شوهر عالم را داشت اما خوشبخت ترین زن عالم در زمان خودش بود. معیار خوشبختی لذت های ناب عالم است که جز اهل توحید کسی خبری از آنها ندارد. منافق اگر هم در مراسم اعتکاف یا طواف کعبه شرکت کند چون دلش خانه ی توحید نیست لذتی نمی برد.

 

در تمام عوالم وجود خوشبخت تر از حسین علیه السلام در کف گودان قتلگاه سراغ ندارم.

قال سیدالکونین: احب الله من احب حسینا

● ح سین عالمی


نخل ولایت ۹۹-۷-۰۹ ۰ ۰ ۱۳۲

نخل ولایت ۹۹-۷-۰۹ ۰ ۰ ۱۳۲


🌼 من یه دختر طلبه هستم و خواستگار هم زیاد دارم ولی میخوام با یه طلبه ازدواج کنم چون از نظر اعتقادی و سبک زندگی بهم نزدیک تره. ولی مشکل اینجاست که با وجود اینکه مادرم در میون گذاشتم و ایشون هم قبول کردن ولی بنده خواستگار طلبه ندارم. همه کاری هم کردم از دعا و التماس به خدا گرفته تا غیر مستقیم مطرح کردن پیش هر کسی از دوستان که منو خواستگاری میکنند. در حقیقت مشکل اینجاست که رابطی وجود نداره که یه طلبه رو معرفی کنه. 

----------------------------------------------------------

بنده به حسن انتخاب شما تبریک ویژه عرض میکنم. امروزه هر دختر مومنی حاضر به ازدواج با یک طلبه نیست. اگر موافق باشید چند نکته خدمتتان تقدیم میکنم:

 

اعتقاد به اسلام و عمل به آن ، بین طلبه و غیر طلبه مرزی نمی شناسد و انسان های مومن در هر حال موظف اند که به اسلام به عنوان قانون و دستورالعمل زندگی عمل بکنند. درست است که طلبه ها اطلاعات بیشتری نسبت به عموم مردم از اسلام دارند اما در عمل به اسلام تفاوتی بین یک طلبه با عموم مردم یا یک فرد غیر طلبه وجود ندارد. التزام به فروعات و مناسک دین نشانه ی مومن است و مومن در هر لباسی که باشد باید به این مناسک جامه ی عمل بپوشد. از جوان های مومن اما غیر طلبه ، فراوان هستند آنهایی که مثل یک طلبه معتقد به اسلام هستند و تلاش مجدانه ی خودشان را در عمل به احکام دین به کار می گیرند. از طرف مقابل همه ی طلبه ها هم چون آیت الله العظمی بهجت نیستند. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...

 

سوال شما چند جواب و راه حل دارد که ساده ترین آن راه ها ، معرفی یک جوان طلبه ی جویای همسر و معرفی دو خانواده است ؛ اما قبل از این مرحله باید به ملاک های ازدواج دقتی دوباره بکنیم. سوال من از شما این است که شغل همسر آینده ی شما چه مقدار در سعادت و خوشی شما موثر است؟ بله منظورم شغل همسر آینده ی شماست!

 

طلبگی شغلی است که علی رغم سختی هایش خوشی هایی را برای خود طلاب و همسرانشان ایجاد میکند اما این حرفه صرفا یک شغل است و در عمل به اسلام و اعتقاد به آن با عموم مومنان تفاوتی نیست جز اینکه طلبه ها از دو حال بیرون نیستند: یا در اوج بهشت جای دارند و این به خاطر خدمت خالصانه شان به دین خداست و یا در ته جهنم خانه دارند و این به سبب خیانتشان به دین راستین الاهی است.

 

در هیچ جای قرآن کریم نوشته نشده است که دلیل ورود بهشتیان به فردوس برین ، تحصیل در حوزه و دانشگاه بوده است. بهشتیان ، مومنان و نیکوکاران اند ؛ نه صرفا دانایان و تحصیل کنندگان در حوزه و دانشگاه. به همان اندازه که برخی از جوانان به غلط به دنبال ازدواج با تحصیل کردگان دانشگاه ها هستند و در این فکر و انتخاب غلط رفته اند ، ازدواج با کسی که صرفا در حوزه علمیه تحصیل کرده است نیز غلط است چون صرف ملاک قرار دادن حوزوی بودن برای انتخاب همسر غلط خواهد بود.

 

مسلما جواب خواهید داد که تربیت یافتگان علوم دینی و حوزه های علمیه مسلما در برخورد با همسران و فرزندان و در عمل به فروعات دین موفق تر از عموم مردم هستند و این خود بهترین مشوق برای ازدواج با آنان است. اما باید بدانید که طلبه ها نیز مانند همه ی سالکان الی الله پس از عمری مجاهدت و تهذیب است که تربیت الاهی پیدا میکنند و الا همه ی انسان ها قبل از تربیت آسمانی اسلام همان حیوان های درنده ی کوچه و خیابان هستند. لب و خلاصه ی کلام مرا حتما در میان خواهران طلبه مشاهده کرده اید و دانسته اید که انسان به صرف طلبگی تربیت نمی شود.

 

نمی خواهم شما را منصرف کنم یا بترسانم. می خواهم بدانید که با این انتخاب ، امتحان سخت اما زیبایی را آغاز خواهید کرد. این امتحان به همان اندازه که سخت است زیبا هم خواهد بود ؛ همان اندازه که ازدواج با ائمه اطهار برای زنانشان سخت و زیبا بود. و چه بدبخت آن زنانی که آن سختی های زیبا را تاب نیاوردند و زیبایی زندگی با آنان را به زشتی مبدل کردند.

 

شغل و نام افراد یا فامیل و نسب آنها ، برای کسی نان و آب نمی شود. قبل از آنکه با شغل کسی ازدواج کنید با انسانیت او ازدواج کنید. مومن با یک انسان مومن در هر شغل و منصب و مقامی که باشد زندگی خوب و خوشی دارد. مهم نیست که شوهرتان طلبه باشد. هر چه میخواهد باشد باشد. مهم این است که انسان باشد.

● ح سین عالمی


نخل ولایت ۹۹-۷-۰۵ ۰ ۰ ۱۱۵

نخل ولایت ۹۹-۷-۰۵ ۰ ۰ ۱۱۵


🌼 ما توی امیرکبیر یه استاد داشتیم؛ این بزرگوار یه نظریه برای ازدواج داشت خوب و بدش از شما! نظریه (به قول بنده) دوس دختر پسری اسلامی منجر به ازدواج! یعنی چی؟ یعنی اینکه دو نفری که تو دانشگاه ها میخوان با هم دوس دختر پسر بشن برن به ننه بابا هاشون بگن بعد یه صیغه محرمیت محدود! خونده بشه و یا عقد دائم. خرج آقا رو باباش بده خرج خانوم را باباش! حالا این اصلا شدنیه؟ اصلا خوبه؟
یه مشکلی هست یه رفیق داشتیم یه حرفی زد یادگاری برام مونده! گفت: زن گرفتن ما قضیه دوچرخه خریدن بابامون برامون نشه که ندن سوار شیم! سوال مهم تر: اصلا می دن سوار شیم؟
یه سوال جدی آیا توی این نوع ازدواج یعنی با فاصله بین عقد و عروسی(منظور زیر یک سقف رفتن!) تمایلات .... زیاد میشه یا کم؟ (اینجاش مهمه ها!) (نیاز به دوچرخه سواری هست یا نه! عزیز دل همه دنبال همون محرمیته هستن در آخر دیگه! فقط چند نکته هست که ممنون میشم توش بهش بپردازید: یکی مدت زمانش هست! دوم نوع محرمیته! سوم نحوه جا افتادنش!

------------------------------------------------------

نوشته ی شما کاملا اجرایی و صحیح است. نظریه استاد حاصل یک عمر مطالعه و سر و کله زدن با دانشجوهاست. اگر اجازه بفرمایید قدم های پیش رو و پیش فرض های این نظریه را با هم بررسی کنیم و جوانب امر را یکی یکی با هم بسنجیم و مقایسه کنیم:

ابتدا نگاه مثبت به نظریه ی استاد و بررسی نقاط قوت آن:

اگر جوان های دانشجو این کار را نکنند باید تا اوخر دهه ی سوم زندگیشان مجرد بمانند. با شرایط امروز کشور و شرایط شغلی و سربازی پسرها و عواملی که بیشتر آنها دست آنها هم نیست ، این جوان ها هستند که گل زندگی یا همان دهه ی سوم عمر یعنی از بیست تا سی سالگی را از دست داده و عملا بدون همسر و فرزند می گذرانند. پس فراهم کردن محرمیتی بدون هزینه برای جوان ها ، آن هم از سمت خانواده ها بهترین کاری است که میتواند آنها را از مفاسد اخلاقی و اجتماعی جامعه ی امروز دور نگه دارد.

اگر و تنها اگر شناخت دو جوان از هم شناخت معقول و متعادلی باشد و ازدواج بر اساس ملاک قرار دادن ایمان صورت پذیرد ، این ازدواج بهترین کاری است که در این سن و سال و شرایط جامعه صورت می گیرد ؛ اما متاسفانه همیشه این گونه نیست.

مدت زمان محرمیت در این نوع از ازدواج از ابتدای محرمیت تا به زیر یک سقف رفتن جوان ها ، مدتی طولانی و زمانی زیاد است. این مدت طولانی می تواند یک فرصت طلایی و البته یک تهدید خطرناک باشد. فرصت از آن جهت که آنها با کمک خانواده هایشان توانسته اند گل عمر و زندگیشان را احیا کنند و در بهترین دوران جوانی می توانند آرامش آسمانی همسر را بچشند و از طرف دیگر با بهره بردن از خوشی های زندگی مشترک ، به زیر بار هزینه ها و فشارهای زندگی مشترک نظیر اجاره ی خانه و مخارج منزل نروند.

اگر نخواهیم سر به زیر برف بکنیم و خود را به جهالت نزنیم ، واقعیت این است که جز اندکی جوان یوسف خصال ، اکثر جوان های دانشجو طبق کشش و میل طبیعی شان گرفتار دوستی های دانشجویی هستند و البته هر کدام در حدی و اندازه ای ؛ برخی کم و محدود و برخی هنجار شکن و خطرناک. در پناه این روش تشکیل خانواده  هم دختر ما و هم پسر ما ، دل و جان خود را فقط به یک نفر میدهد و دوران دانشجویی را میگذراند و با امید به زندگی و افق های پیش رو ، بهتر و بیشتر برای آینده ی بهتر خودش و همسرش میجنگند.

آرامش روانی و عاطفی که این دو جوان با کمک خانواده هایشان در این دوره ، تجربه و کسب میکنند بسیار بیشتر و بهتر و عمیق تر از جوان مجرد بیست و پنج شش ساله ی دوره ی کارشناسی ارشدی است که روزها را با دوست دخترش میگذراند و امیدوار است که شاید بعد از سربازی و پیدا کردن کار بتواند به خواستگاریش برود.

در همین خوابگاه دانشجویی دانشگاه امیرکبیر که هم اکنون بنده در آن هستم و این متن را می نویسم ، سه دسته جوان دانشجو وجود دارد. دسته ی اول چند نفر محدودی هستند که با همین روش با دختر مورد علاقه شان محرم شده اند و با نظارت خانواده ها ، زندگی عاطفی را شروع کرده اند ، اما زندگی زناشویی ندارند و هر کدام در خوابگاه خودشان هستند. افطاری ها را با هم می خورند و ساعتی از سر شب را با هم میگذرانند و طول روز را هر کدام به کسب علم و تحصیل گذرانده و دوره ی کارشناسی یا ارشدشان را طی می کنند. گروه دوم که به نسبت کل دانشجویان اندک اند ، دانشجوهایی هستند که مثل یوسف ، صبورانه روزگار می گذرانند و با حفظ چشم و دل خود ، راه تحصیل را ادامه می دهند. اما گروه سوم کسانی اند که به دور از چشم مادر و پدر با دوست دخترشان هستند و با اضطراب آینده را به نظاره نشسته اند. آنها نیز زندگی زناشویی ندارند اما از نعمت محرمیت و سکونت قلب و آرامش ناشی از آن ، محروم اند. از میان این سه دسته که همه مجبور به ادامه ی تحصیل هستند جز یوسف مسلکان صبور که اساسا خود را گرفتار این بازی ها نکرده اند ، دوره دوره ی کسانی است که نظریه استاد را انتخاب کرده اند.

همه ی دانشجویان ، دوران زندگی دانشجویی خود را با کمک های مالی خانواده میگذرانند و جز اندکی که توانایی درآمد دارند ، مابقی با عنایت پدر و کمک های مالی او روزگار میگذرانند. چه دخترها و چه پسرهای دانشجو هزینه های شان با خانواده است و با این محرمیت اتفاق تازه ای برای هیچ کدام از این دو خانواده نمی افتد. هر کدام از دو خانواده فرزند خودشان را اداره می کنند با این تفاوت که پسرشان به جای اینکه به دوست دخترش پیتزا بدهد به نامزدش پیتزا داده است! و به جای اینکه تا پاسی از شب با دوست دخترش اس بدهد و پیامک بازی بکند ، به همسرش دل و قلوه داده است.

فراموش نکنیم که دخترهای دانشجو و بعضا خوابگاهی هم ، اگر با پسر مورد علاقه ی خود که تحصیلاتی در حد و اندازه ی خودشان دارند و در رشته و دانشکده ی خودشان یا در دانشگاه خودشان تحصیل می کند ازدواج نکنند و از اساس قید این نوع ازدواج را به خاطر زمان طولانی دوره ی عقد در آن بزنند ، در شهرستانشان و در میان فامیل عموما چنین پسری پیدا نمی شود که بتوانند به امید او صبر کنند.

نگاه نقادانه به نظریه استاد و آسیب شناسی و الزامات آن:

آسیب های این ازدواج های دانشجویی فراوان است و متاسفانه در موارد متعددی این ازدواج ها به شکست انجامیده است. بنده آمار دقیقی ندارم اما شنیده هایم از مسئولان فرهنگی نهادهای دانشگاهی کشور حاکی از آن است که در برخی از دانشگاه ها یک سوم ازدواج های دانشجویی به فراق و شکست انجامیده اند. متاسفانه آمار طلاق بین طبقه ی تحصیل کرده در کشور ما بسیار بیشتر از عموم مردم است ؛ چیزی حدود به دو برابر بیشتر. امروز در شهرهای بزرگ نسبت ازدواج و طلاق یک به شش است اما در میان تحصیل کرده ها و ازدواج های دانشجویی یک به سه. درباره ی ملاک های ازدواج و شناخت مناسب دو نفر ، فراوان قلم فرسایی کرده ام و خوانندگان را به شماره های پیشین همین سلسله ارجاع می دهم.

از اشتباهات مهم این ازدواج ها ، ازدواج افراد با فرهنگ های متنوع و مختلف و با قومیت های مختلف و دوری جغرافیایی و مسافت زیاد است که در سال های بعدی زندگی مشترک ، مشکلات فراوانی را برای زوجین ایجاد می کند. نظیر ازدواج پسر زنجانی با دختر کرمانی! علاوه بر این چون دو نفر طبیعتا هم سن و سال هستند و در یک دانشکده و یک دوره درس میخوانند با مشکلات دیگری مواجه خواهند شد که در شماره های گذشته فراوان به آن اشاره کرده ام.

محرمیت در این دوره باید یک محرمیت قانونی و ثبت شده و رسمی باشد. خانواده ها و خود جوان ها باید کار شناخت را کامل کنند و سپس با ثبت قانونی ، ازدواج را تمام شده بدانند و پس از این ، خانواده ها دو جوان را تا رسیدن زمان مناسب تشکیل خانواده و زندگی زناشویی ، همراهی کنند. این نظریه به معنی هم باشی غربی برای شناخت بیشتر و فرار از تشکیل خانواده و رعایت مسائل شرعی نیست. اگر محرمیت در این روش ، محرمیت زمان دار و البته غیر رسمی باشد بیشترین آسیب متوجه دختران جوان خواهد بود که خود بهتر می توانید این آسیب ها را برای بنده شماره کنید.

دوره ی عقد در این نظریه بسیار طولانی است و به نسبت اندازه ی مدت دانشجویی و تحصیل ، گاه تا چهار یا شش سال یا بیشتر طول میکشد. درست است که این مدت طولانی آسیب های فراوانی دارد اما به علت محاسنش می توان از آن ها چشم پوشید و به مدیریت صحیح آن پرداخت.

پسر و دختر جوان بعد از مدتی محرمیت و البته نچشیدن مزه ی همسر حلال و زناشویی شرعی ، دچار اختلالات روحی و روانی شده و در یک کلام خل می شوند. نظیر فرد روزه دار گرسنه ای که چلوکباب بختیاری را هر روز هنگام افطار نظاره کند و لقمه ای از آن نوش جانش نشود. از این جای داستان به خانواده ها و فرهنگ شما و نگاه مومنانه و پاک خانواده هایتان بستگی دارد. سراغ دارم برخی از قومیت ها را که با توجه به فرهنگشان ، دامادی که عروسی نگرفته را ، ناسزا و فحش می گویند و اگر برای دیدن عروسش ، بی خبر به خانه ی پدر زنش فقط سر بزند ، قلم پایش را خرد می کنند و او را به خانه حتی راه نمی دهند و در مقابل ، برخی از اقوام ایرانی چنان روی باز به داماد نشان می دهند که فرزند اولش را در خانه ی مادر زن به دنیا می آورد!

هر چه نگاه دو خانواده به دین و دینداری جوانشان عمیق تر باشد و واقعی تر به دنبال ازدواج او باشند میزان همراهی آنها در این باره بیشتر است. پس برای جا افتادن این راه حل ، باید خانواده را با این راه روش آشنا کنید. البته لزومی ندارد که هر دو نفر در این روش دانشجو باشند اما مسلما دو دانشجو درک بهتری از هم دارند و می توانند بهتر به تحصیل خود ادامه بدهند و شرایط زندگی دانشجویی و پژوهش محور را بهتر برای دیگری فراهم کنند.

در مواردی که در میان دانشجویان خودم شاهد آن بوده ام دخترها بعد از گذشت مدتی چنان پای بند مهر شوهر شده اند که آماده اند قید زندگی خوابگاهی و بعضا حتی ادامه ی تحصیل را هم بزنند. دخترها نیازهایی دارند که نمی توانند از آن صرف نظر کنند و آن نیازها جز زیر یک سقف و یک زندگی مشترک و جز با روابط کامل زناشویی برطرف نمی شود. شاید بتوان گفت در عموم دخترها بعد از پیدا کردن همسری مناسب با تحصیلات بالا و در خور شانشان ، دیگر دلیلی برای ادامه ی تحصیل و دوری از خانواده و زندگی خوابگاهی و خوردن غذای سلف ندارند. اگر خانواده ها این شرایط را درک نکنند ، به هر دو جوان چه دختر و چه پسر ، فشار فراوانی وارد می شود اما به هر حال فراموش نکنیم که این فشار از فشار دوران مجردی و یا دوست دختربازی بیشتر نیست.

بعد از محرمیت ، تمایلات در هر کدام از دختر و پسر مسلما رو به افزایش می رود. درست است که نوع نیازهای هر کدام از دختر و پسر متفاوت است اما به صورت مثال ، فقط نگاه محرمانه ی دو جوان ، دروازه ای است که می تواند دو جوان را ، چنان تحریک کند که در صورت ارضا نشدن صحیح ، در نهایت آنها حتی از آب و غذا بیافتند. یوسف مسلکان مسلما از این جهت و فقط از این جهت ، از دیگر دانشجویان جلوتر هستند چون با صبوری مومنانه ، خود را گرفتار چنین حالاتی نکرده اند و راحت تر به ادامه ی تحصیل می پردازند اما به هر حال همه ی دانشجویان یوسف نیستند.

بدترین حالت این است که دو جوان بدون اطلاع دو خانواده و بدون نظارت آنها و به خیال خام خود و به غلط ، و به صورت زمان دار و با قول به دختر به ازدواج دائم در آینده ، با هم محرم شوند و در محبت ورزی پیش بروند ولی بعد از چند سال پسر قید دخترک بیچاره را بزند و او را رها کند.

مسلما محرمیت در این روش بدون رضایت پدر یا جد پدری یا ولی شرعی دختر و بدون ثبت قانونی جز بازی کردن با عاطفه و روان و آینده ی یک دختر جوان نیست. این روش به این امید طراحی شده است که در پناه اعتماد دو خانواده و رعایت مسائل شرعی و تا رسیدن دو جوان به توانایی تشکیل خانواده ،کمی از مشکلات آنها کم شود و جوان ها بتوانند با آرامش بیشتری به ادامه ی تحصیل بپردازند پس جوانب امر را دقت کنید و این روش را بهانه ای برای سوء استفاده و به قول خودتان دوس دختر پسری اسلامی نکنید.

● ح سین عالمی


نخل ولایت ۹۹-۷-۰۱ ۰ ۰ ۱۴۴

نخل ولایت ۹۹-۷-۰۱ ۰ ۰ ۱۴۴



🌼 من همسرم رو بر اساس دین اسلام انتخاب کردم و از انتخابم خیلی راضیم با وجود اینکه همسرم هیچ پس انداز مالی ندارد.
اما علیرغم میل باطنی خودم خانواده اصرار به جشن آنچنانی دارند و من هر چه گفتم اثر نکرد
چجوری میتونم راضیشون کنم؟

---------------------------------------------------

چند نکته خدمت شما تقدیم میکنم لطفا با دقت توجه کنید:

1- مراسم جشن عروسی مراسم وصلت دو خانواده است. درست است که شما و همسرتان ، محور این مراسم هستید اما باید بدانید که چشم و دل و آرزوی هر دو خانواده به این مراسم و جشن است. آنها می خواهند مراسم ازدواج فرزندشان مراسمی آبرومند و به یاد ماندنی ، برای خودشان و کل فامیل باشد. پس در تمام محاسباتتان این نکته را فراموش نکنید. برگذار نکردن برخی از این مراسم ها به معنی محقق نشدن این آرزوهای تکرار نشدنی است پس باید بسیار دقیق و حساب شده عمل بکنید تا نه خودتان و نه پدر و مادرتان آسیب نبینند.

2- تعیین کیفیت و سطح این مراسم و مقدار بودجه ی تخصیص داده شده برای هر مراسمی باید با توجه به جیب صاحب مراسم باشد. دادن پز عالی با جیب خالی محال است پس هر یک از عروس و داماد باید با یک تعامل و گفت و گوی سازنده و خوب بین خودشان و پدرهایشان ، میزان این پز دادن ها و میزان هزینه هایش را مشخص کنند. پز دادن برای جشن ازدواج و سنت نبوی نکاح آن هم به اندازه ی مورد رضایت شارع مقدس ، ایرادی ندارد اما باید مشخص شود که این پزها از جیب و از بودجه چه کسی خواهد بود.

3- کف مخارج داستان ازدواج و حداقل های مراسم جشن و عروسی برعهده ی داماد است. البته بنده الان در مقام تعریف کردن این حداقل ها و مصادیقش نیستم. ازدواج و سنت های آن در هر شهر و محله و قوم متفاوت است و در حقیقت ازدواج یک فرایند پیچیده ی فرهنگی است. در شماره های متعدد الگوهای ساده ی ازدواج را برایتان تعریف کرده ام.

حداقل های یک مراسم ازدواج بر عهده ی داماد است و او باید تمام تلاشش را برای تهیه آنها بکند. اما هزینه های تالار و چند مدل غذای گران قیمت و پانصد تا هزار نفر مهمان ، حداقل های این جشن نیست. هر یک از دو طرف فامیل و بزرگ ترهای شما که پز عالی تری دارد باید به همان اندازه ، مخارج جشن را هم قبول کند و کمک کار جوان ها باشد. مثلا اگر مراسم جشن و سنت حسنه ی ازدواج با پذیرایی ساده از بزرگ ترهای دو فامیل و با شربت و شیرینی آن هم برای یک عصرانه و در حدود صد نفر حداقل این مراسم است و ما این جشن را روی صد نفر بسته ایم و کسی اصرار بر دعوت کردن از حلقه ی دوم و سوم فامیل و در نتیجه خواهان دعوت سیصد نفر مهمان بیشتر از هر فامیل است ، باید هزینه ی آن را خودش متقبل شود. چون پز دادن با جیب داماد و مقروض کردن او برای ده سال آینده آن هم با این درآمدها و هزینه ها کاری نامعقول و ناشدنی است.

4- یارگیری کنید و در این تعامل ها تنها وارد صحنه ی گفت و گو نشوید. جوان ها نیاز به یار همفکر و زبان موثر دارند. از هر کسی که می تواند با حفظ آبروی خانواده اهداف شما را پیش ببرد کمک بگیرید. بسیار پیش می آید که خانواده ها چون فکر شما و اندیشه ی شما را نمی دانند کاسه ی داغتر از آش می شوند. و البته ندانسته به خاطر شماست که سخت گیری میکنند. مشاوره ای تلفنی داشتم که عروس خانوم با قیمت طلا در مرداد نود و دو ، فقط با هفتصد هزار تومان حلقه ی ازدواج خریده بود. مادرش مخالف بود اما او به خاطر شوهر و شرایط خاص مالی او و همراهی با همسر در این شرایط سخت مالی چنین تصمیمی گرفته بود. واقعا این دختر فرشته است اما حتی مادر خودش این فرشته را درک نمی کند.

5- قبل از هر کاری باید عروس و داماد حرفشان را یکی کنند. تصمیمتان را قطعی کنید تا در میز مذاکره از طرف شما دو پیشنهاد ارائه نشود. هر تصمیمی که گرفتید تا آخر روی آن اصرار کنید و با زبان نرم و با ادب حرفتان را بیان کنید. اگر خانواده ها نسبت به حداقل های شما توقعات بیشتری دارند آنها را متوجه کنید که باید هزینه های پز عالیشان را خودشان با بودجه ی خودشان بدهند.

6- پدرهایی را سراغ دارم که باید برایشان کارت دعوت عروسی فرستاد و دوست دارند در عروسی پسرشان مثل یک مهمان شرکت کنند. پدرهایی هم هستند که می خواهند صفر تا صد برنامه را به دست بگیرند و از هزینه ها تا اجرا را مدیریت کنند. بزرگترتان را خوب بشناسید. هر کدام از این دو نوع پدر در برخورد متفاوت هستند. پدری که می خواهد مثل یک مهمان در مراسم جشن فرزندش شرکت کند و دست هایش را داخل در جیبش بکند و خیلی عادی و شیک کنار دیگر میهمان ها بنشیند ، باید هم مثل یک مهمان محترم و البته بزرگوار نظر بدهد و بیشتر از این از او مسموع نیست. در طرف مقابل ، پدری که تمام هزینه های مراسم جشن پسرش را تقبل کرده ، به اندازه ی علاقه اش و جیبش مهمان دعوت می کند و از آنها در شان خودش پذیرایی میکند.

7- بهتر است خودتان حرفتان را با عاطفه و مهربانی و در زمانی مناسب به بزرگ ترها بزنید اما اگر نشد همه ی خانواده ها و فامیل ها در میان خودشان بزرگ ترهایی دارند که می توانند ریش سفیدی کنند و حرف شما را به پدر و مادرتان بزنند. از این نعمات الاهی استفاده کنید. از همه ی ظرفیت ها استفاده کنید تا به مقصودتان و سبک زندگی مورد نظرتان برسید. بالاخره در کل فامیل شما کسی هست که پدرتان از او حرف شنوی دارد یا حرف او نزدش مسموع است و کلامش شنیده می شود. تنها نمانید و خودتان را با گفت و گوی موثر و جدی اما مهربان از انزوا خارج کنید. با قر زدن  و قهر کردن کاری از پیش نمی رود. حرف زدن را تمرین کنید. اما حرف زدنی که استدلال و بیان نرم همراهی اش میکند.

نوشتن نامه هم موثر است. گاهی نوشتن چند صفحه درد دل و رساندن آن به دست بزرگ ترها آنها را به فضای ذهنی شما نزدیک تر می کند. توسل را فراموش نکنید. دست به سوی آسمان بلند کنید و خواسته هایتان را با خدا در میان بگذارید تا او هم پشت و پناه شما باشد.  

● ح سین عالمی


نخل ولایت ۹۹-۶-۲۷ ۰ ۰ ۱۲۷

نخل ولایت ۹۹-۶-۲۷ ۰ ۰ ۱۲۷


🌼 چرا از اسلام فقط کلیاتی می گید و والسلام؟؟
اینکه انسان باید خدا را محور همه امور ببیند و بداند که خود هیچ است، اینکه نگاه توحیدی بر ما حاکم شود، همه این ها عالیست و هدف هم همین است. اما چرا جلوتر نمی رید؟ چرا جزئی تر نمی گید.مردم از اسلام علاوه بر نشان دادن هدف، برنامه می خواهند. ریز به ریز.
همین اعتماد به نفس. مگر چیز کمی است. همه بزرگان دنیا، چه مسلمان و غیر مسلمان، وقتی زندگیشان را مطالعه می کنید همه اشان یک خودباوری داشته اند.
خودباوری یک مهارت استاینکه هر فرد به خود جرئت دهد کارهای بزرگ انجام دهد. به خود اجازه حرف زدن بدهد. اگر جایی کار کرد اثرگذار باشد. گوشه نشین نباشد و بی اثر نباشداگر فهمید کاری درست است در انجام آن مطمئن باشد. با حرف های بیهوده مردم سست نشود. و...
خودباوری یک مهارت بزرگ است که می تواند اسلام را پیش ببرد. حالا بحث اعتماد به نفس که می شود شما میگویید توحید و غیر توحید! بسیار عالیست... اما بقیه اش چی؟؟؟
بخاطر همین است که اگر سری در کتاب ها بچرخانید، رژه کتاب های روان شناسی غربی را می بینید که نوشته اند:اعتماد به نفس چیست؟ چگونه اعتماد به نفسمان را تقویت کنیم؟ اعتماد بنفس در محل کار! در خانه! در...و...
آخر مردم کدام را قبول کنند؟ حرفهای بسیار زیبا و فطری توحیدی را یا این کتاب ها را...

---------------------------------------------------------

1- بنای بنده در تنظیم این متون اطاله کلام و صرفا نوشتن و نوشتن نیست. بسیاری از خوانندگان محترم مرا به زیاد نوشتم متهم کرده اند و گاهی از خواندن متون منصرف شده اند. پس سوال ها را باید به اندازه جواب گفت و به مقدار کفایت قانع شد. البته سوال دقیق و جدید ، جواب جدید هم می طلبد. به طور مثال همین موضوع اعتماد به نفس ، که محل گفت و گوی ما و شماست در بدو امر مورد مخالفت یا حداقل تعجب عموم مردم است و آنها نمی توانند نظرات ناب و عمیق مفسران راستین کلام الاهی را هضم کنند. اما با کمی تدبر و تفکر و البته بیشتر عبادت خالصانه در سحرها ، خداوند فهم این لطایف آسمانی را نصیب بندگان خوب خوبش خواهد کرد.

2- بنای دیگر ما این است که حرف حساب را جز به اهلش و خواستگار واقعی اش تحویل ندهیم. البته ریخت و پاش های فراوانی در تبلیغ معارف ناب شیعی شده و می شود اما ما از بزرگانمان آموخته ایم که طبقه بندی اطلاعات را رعایت کنیم و مثل آشپزخانه ی بیمارستان ها به هر کسی غذای مناسب مزاجش را بدهیم. شما اگر اهل شنیدن بیشتر از حد کلیات هستید می توانید برنامه ی عملی و جزئی اسلام را بطلبید و دانشمندان مخاطب شناس زمانه ، برنامه ای مناسب شما را طبق وظیفه ی الاهیشان در اختیار شما خواهند گذاشت. علاوه بر اینکه با توجه به وعده های الاهی در قرآن کریم ، مجاهده ی در راه خداوند همان و یافتن سبل الاهی همان. و البته رعایت تقوای الاهی همان و یافتن و آموختن از منبع لا یزال علم همان. کسی که تقوا پیشه کند خداوند او را علم می آموزد و کسی که جهاد کند خداوند راه را نشانش می دهد.

3- از مهمترین کارهایی که دانشمندان بزرگ اسلامی نظیر استاد مطهری و علامه جوادی آملی و استاد مصباح یزدی برای ترویج اسلام کرده اند بیان نقشه ی راه و ارائه ی نگاه کلی و جامع به مسائل است. چون بدون نگاه کلی ، جزئیات به کار کسی نمی آید. ارائه ی جزییات بدون نقشه ی راه و نگاه کلی فقط مردم را گیج می کند و ذهنشان را به یک انباری بزرگتر تبدیل میکند. به همان اندازه که عموم مردم از نگاه کلی محروم هستند به همان اندازه به جزئیات و ظرایف دین نگاه عوامانه تر میکنند. چون اصولا ارزش این گزاره های ریز و دقیق را متوجه نمی شوند.

قبل از ماه مبارک رمضان چند روزی در استان و شهر یزد بودم. شکرخدا شهر یزد و اماکن دیدنی و زیبای آن را خوب گشتم اما هیچ نقشه ای از شهر یزد در ذهنم نقش نبسته است. اگر مرا در گوشه ای از شهر یزد رها کنید نمی دانم به کدام جهت حرکت کنم. و این حال و روز من نسبت به شهر زیبای یزد ، دقیقا مثل عوام مردم است که از جزئیات دین بدون یافتن کلیات بهره برده اند. آنها جایگاه هیچ کدام از معارف را نمی دانند و نمی توانند راست و درست علوم را با معارف اسلام بسنجند.

4- ابلیس از بعد از رنسانس جنگ جدیدی را با حق و حقانیت و در یک کلام با خداوند آغاز کرده است. از یک طرف تمام تلاشش را برای حذف نام خدا به کار برده است و در این راه از عنصر علم به بهترین وجه استفاده کرده است. تا جایی که جنود ابلیس از انس و جن ، خدا و علم را دو نقطه ی مقابل هم جلوه دادند. فیلسوفان ملحد غربی خدا را مرده دانستند و مرگ خدا را اعلام کردند و نام مقدس او را از فلسفه خودشان حذف کردند. از نگاه آنان خدا تا زمانی وجود خارجی داشت که پدیده ها با وجود او تحلیل میشد اما با باز شدن راه علم دیگر هیچ پدیده ای نیاز به علت ناشناخته نداشت و دیگر نیازی به خدا نبود. علم جای دین را گرفت و انسان لازم نبود برای در امان ماندن از شر حوادث آسمانی به خدای موهوم ذهنی خودش پناه ببرد. او علت پدیده ها را فهمیده بود و می دانست غرش رعد و نور برق را چگونه باید کنترل و مهار کند. در علوم پزشکی و در راه شناخت بدن انسان ، برای همه ی افعال و واکنش های انسان منشا مادی پیدا کردند و روح را منکر شدند چون عضوی به نام روح در تمام بدن انسان یافت نمی شد. در ابعاد روان شناسی برای همه ی رفتارهای انسان عاملی مادی و علتی فیزیکی و جسمانی یافتند و با استفاده از قوانین طبیعت و عنصر تجربه توانستند تاکتیک های خوبی برای فرار از عادات و رفتارهای غلط انسان پیدا کنند. مثلا توانستند خجالت و کم رویی را یا اعتماد به نفس را با تجربه ی راهکارهای فراوان ، درمان یا تقویت کنند. ابلیسیان تمام تلاش خودشان را کردند تا انسان در مشکلاتش حتی یاد خدا نیافتد. خدا باید از تمام زندگی انسان مدرن حذف می شد تا آنها بتوانند سبک زندگی مورد علاقه ی خودشان را که نام و یاد خدا در آن نبود به انسان های مدرن دیکته کنند.

5- علم ماهیت خنثی و مادی ندارد و همیشه الاهی است. ما اصولا علم غیر الاهی نداریم. تعبیر علم سکولار ، اساسا وجود خارجی ندارد و موجود نیست. علم قانون خداست که عالم را طبق آن و بر مبنای آن آفریده است. علم در مقابل دین نیست تا کسی بتواند بین حرف خدا و علم ، تضاد و شکاف ایجاد کند. قوانین محکم و علمی روان شناسی یا آموخته های پزشکی اگر با روش صحیح و متد درست علمی به دست آمده باشند ، تضادی با آموزه های وحیانی نداشته و ندارند اما تمام تلاش فیلسوفان ملحد و جنود شیطان بر این قرار گرفت تا این گونه جلوه دهند که با بودن علم دیگر نیازی به خدا نیست.

آیا اشکالی دارد که کسی خودباوری داشته باشد و در زندگی اش تصمیمات بزرگ بگیرد یا با اطرافیانش بهترین تعامل را داشته باشد و در عین حال معتقد به روح شود یا مومن به خدای حکیم و فراگیر و زنده در عالم باشد؟ و آیا اشکالی پیش می آید که کسی با قوانین علمی و البته تجربی مشکلات رفتاری و عملی اش را در برخورد با همسر و همکارش حل کند و در عین حال معتقد به خدا باشد؟ آیا اگر من علت رعد و برق را دانستم نمی توانم برای رعد و برق به خالقی قادر و توانا معتقد باشم که رعد و برق را و همه ی علت های مادی و صوری و غایی رعد و برق را خلق کرده باشد و در حقیقت علت فاعلی و ایجاد کننده ی رعد و برق باشد؟ فضانورد روس وقتی به فضا پرتاب می شود اولین جمله ای که به زمین مخابره می کند این است که من خدا را در فضا مشاهده نمی کنم! و مرکز فضایی آن کشور شجاعانه و با افتخار اعلام کرد که همان گونه که خدا در زمین نبود در آسمان هم نیست! اما آیا این تلاش ابلیس توانست علم را در مقابل خدا بگذارد و خدا را از دل و جان خداپرستان حذف کند؟ و آیا توانستند این کلاه گشاد را بر سر بشر بگذارند که نادیدنی ، چه در زمین و چه در آسمان با چشم سر دیده نمی شود؟

6- علم هر چه که پیشرفت کند خدای قادر را نمایان تر کرده است. خدا یا همان نور آسمان و زمین از پس ابرهای اوهام بشر نمایان خواهد شد چون بودن عقلانی و تجربی و علمی خدا برای بشر خواستنی تر و لذیذ تر است از بودن خیالی و ناقص و دست بسته اش در آسمان ها چون خدای ساعت ساز برخی فیلسوفان قرون وسطی. دشمنان خدا فکر می کردند با ترویج علم دکان خداپرستی بسته خواهد شد اما نمی دانستند که توحید در تمام شئون عالم جلوه گر است و یار بی پرده از در و دیوار در تجلی است یا اولی الالباب.

گروهی به نام پوزیتیویست ها علم را منحصر در علوم تجربی کردند و در مقابل گروهی مسلمان نادانسته فلسفه را نشخوار یونانیان می دانند اما نمی دانند که همان اندازه که انحصار علم در تجربه خطرناک است انحصار علم در فقه و اصول نیز خطرناک است. علم هم شامل تجربه و ریاضی می شود و هم شامل علوم عقلانی و فلسفه و هم شامل عرفان و سپس شامل علوم وحیانی. از تجربه تا وحی همه علم هستند و تعارضی بین آنها وجود ندارد. فقط باید از گمان و گمانه زنی دوری کرد و خیالات خود را به نام علم به مردم قالب نکرد. باید واقع نمایی همه ی علوم را مشخص کرد و آنها را رتبه بندی کرد تا جایگاه هر کدام مشخص باشد و تجربه در جایگاه خود و فلسفه در جایگاه خود و البته وحی در جایگاه خود قرار گیرد تا فضانورد روس به خودش اجازه ندهد چنین کلام سخیفی را در اولین مکالمه اش با زمین به گوش همه ی شنوندگان عزیز برساند!

مردم همان گونه که می توانند از بخش صحیح و روش مند علم روان شناسی استفاده کنند می توانند موحد هم باشند. روان شناسی از آن جهت که روان شناسی و علم است با توحید در تعارض نیست. فقط باید موظب گزاره هایی بود که به نام علم علوم را پر کرده اند و اصرار دارند عالم را بدون خدا بدانند تا بتوانند از زیر بار دستورات خداوند فرار کنند. علوم انسانی و تجربی نیاز به پالایش دارند اما نه از آن جهت که به تجربه متکی هستند بلکه از آن جهت که جهت غیرالاهی گرفته اند و از آن جهت که فیلسوفان ملحد علم ، توانسته اند دانش را به نفع خود و در مقابله ی با خدا تعریف کنند.

اگر دقت کرده باشید من در ابتدای بحث اعتماد به نفس ، معنانی مثبت همین عبارت را تذکر داده بودم ولی در عین حال ناچارم دست خواننده ام را بگیرم و از میان تفکرات انسان محور غربی به سمت معارف خدا محور آسمانی بیاورم. و شما حق دارید که کلامی را برای اولین بار بشنوید که تاکنون هر چه شنیده اید خلاف آن بوده است و تازه بفهمید که تعبیر شایع اعتماد به نفس با نگاه توحیدی قرآن ، سر از کفر در می آورد.

کلیات دین و اصول آن در قرآن ، و جزئیات دین و تطبیقات آن با موضوعات ، در رفتارهای اهل بیت ذکر شده است. هر چه انس خودتان را با قرآن بیشتر کنید اصول دین را و هر چه انس خودتان را با منابع روایی و تاریخ مسلم اهل بیت بیشتر کنند فروعات دین را بهتر فراخواهید گرفت.

پس از یک جهت باید در مسیر شناخت قرآن قدم بردارید و از یک جهت در مسیر شناخت عترت ؛ چرا که این دو ثقل گران بها از هم جدایی ندارند.

● ح سین عالمی


نخل ولایت ۹۹-۶-۲۳ ۰ ۰ ۱۰۲

نخل ولایت ۹۹-۶-۲۳ ۰ ۰ ۱۰۲



🌼 یه چند وقتی فکر می کردم که اصلا همه چیز ازدواجم رو بسپرم به دست خدا و خودش هر کی که صلاح هست رو به من برسونه بعد گفتم خب اگه فرستاد و من خوشم نیومد چی مثلا من دوست دارم طرفم تک فرزند باشه اومدیم و کلی خواهر و برادر داشت ؟ بعد کلی کلنجار رفتن با خودم الان به این نتیجه رسیدم با فرض اینکه همه چیز و بسپرم دست خدا ، هر کسی که خدا برام معین کنه دیگه باهاش مشکلی ندارم حتی اگه زشت باشه. یعنی حتی اگه مشکل داشته باشه چون اگه مطمئن باشم از جانب خداست می دونم که خدا اون برای سعادت و عاقبت به خیری من فرستاده پس مشکلش هم حل میشه مخصوصا وقتی اون داستانی و یادم اومد که جوونی یه سیب خورد بعد مجبور شد دنبال حلالیت گرفتنش بره

حالا سوال اینه که آیا من باید انتخاب همسر رو بسپرم به خدا ؟ آیا این کار با معیار های ما درسته؟

--------------------------------------------- 

اگر خدا بخواهد کار ازدواج شخص خود خود شما را درست کند باید چه کاری بکند؟ آیا برای ازدواج با شخص شما همین الان چیزی نزدیک به یک میلیارد زن یا دختر مجرد آمادگی به ازدواج ندارند؟ آیا خداوند باید آیه ای نازل بکند یا فرستاده ای مثل رسول مکرمش بفرستد تا شما باور کنید فلان شخص فرستاده ی خداست؟ خداوند چگونه باید حرفش را به گوش شما برساند؟ آیا شما وحی دریافت می کنید؟ سپردن کار به دست خدا آیا به این معناست که به جای گوش کردن کلامش در قرآن کریم و یا سیره ی اولیاء و دوستانش ، یک گوشه بنشینیم و چشم و گوش بسته یا حداکثر با استخاره همسر انتخاب کنیم؟ آیا نمی دانیم که اگر برای ازدواج با اکثر این نزدیک به یک میلیارد زن و دختر مجرد بر روی زمین استخاره بگیریم ممکن است استخاره ی ما خوب یا عالی بیاید؟

سپردن کار به دست خدا و توکل به او به معنی رها کردن امور عادی زندگی و چشم ها را بر هم گذاشتن و تحقیق و بررسی نکردن نیست. گاهی افراد از این طرف بام می افتند و چنان روشنفکر می شوند که خدا را در امور عالم به هیچ حساب نمی کنند و گاهی از آن طرف بام ، چنان برای خدا حساب باز می کنند که حتی پای شترشان یا قفل و زنجیر موتورشان را هم نمی بندند و بدون بستن پای شتر یا قفل و زنجیر موتور ، صرفا با گفتن عبارت : توکلت علی الله ، به خیال خودشان بر خدا توکل میکنند و فکر میکنند بر خدا توکل کرده اند و شتر زبان بسته هم صرفا به خاطر توکلشان به خدا از جایش تکان نخواهد خورد. چون جناب تنبل باشی پای شترش را نبست و به یک معنی غلط و انحرافی ، به خدا توکل کرده است!

اگر قرار بود بی بی دوسرا جناب فاطمه ی زهرا در امر ازدواجشان بدون توجه به ملاک ایمان و صرفا با توکل به خداوند به معنی غلطش ، اقدام بکنند ، باید بجای امیرالمومنین با دیگران وصلت میکردند و البته این حادثه را العیاذ بالله به حساب کار خدا میگذاشتند!

مراقب باشیم که طرف اعتدال را ، و دوری از افراط وتفریط را در همه حال رعایت کنیم. از یک طرف چنان نباشیم که ایمان افراد را لحاظ نکنیم. و از یک طرف چنان ایمان گرا بشویم که خلاف مقتضای دلمان با کسی ازدواج کنیم که ابدا سنخیتی با ما ندارد و چه بسا فرداها با او دچار مشکلات فراوان شویم.

ما باید همه ی امور را به خدا بسپاریم. ما دارو هم که می خوریم شفا را از خدا می خواهیم. به نزد پزشک هم که میرویم شفا را از خدا می خواهیم. چون همه ی غیرخداوند واسطه اند و موثر حقیقی در امور عالم فقط و فقط خداست. ما برای رفع تشنگی باید آب بخوریم و می خوریم اما میدانیم آب به صورت مستقل نمی تواند موثر در امور باشد و تشنگی کسی را رفع کند لذاست که در ابتدای همه ی کارهایمان بسم الله الرحمن الرحیم میگوییم. عوامل مادی اگر موثر هستند تاثیرشان را از سمت خداوند دارند و او قدرت خودش را در آنها قرار داده است. لذاست که آتش با اراده ی او بر ابراهیم سرد می شود.

کارهای خودتان را خوب انجام بدهید. وظایفتان را به نحو احسن ادا کنید و در همه حال توکلتان به خدا باشد و توکل به خدا به این معنا نیست که در انجام وظایف محوله کوتاهی کنید.

زیبایی و تعداد فرزندان یک خانواده و ویژگی های دیگر ، همان طور که مکرر عرض کرده ام اموری نیستند که در انتخاب همسر موثر باشند. این امور صرفا سلیقه ای هستند و در اصل داستان تاثیری ندارند.

به نظرم این از ایمان بالای شماست که در مقابل امری از اوامر الاهی (اگر مسلما امر خدا باشد) تسلیم هستید ؛ اما انحصار و کشف حکم خدا در ازدواج با یک شخص خاص و اینکه بفهمید و کشف کنید که ازدواج با فلان دختر تکلیف شخص شماست و این کار وظیفه ای از طرف خدا بر گردن شماست ، امری است که به این راحتی ها مسلم و واضح نمی شود. البته معامله با خدا و به طور مثال دستگیری از یک خانواده ی خاص با یک ازدواج عجیب و غیر مرسوم یا برای نجات ایمان یک دختر مومن یا ... اموری است که از دید پروردگار عالم مخفی نمی ماند و خداوند اجر صالحان را به بهترین وجه خواهد داد. بسیاری از افراد مومن با چنین داد و ستدی با خداوند ، آخرت خود را تضمین کرده اند.

● ح سین عالمی


نخل ولایت ۹۹-۶-۱۹ ۰ ۰ ۱۳۹

نخل ولایت ۹۹-۶-۱۹ ۰ ۰ ۱۳۹



🌼 آیا نداشتن اعتماد به نفس برای مومن خوبه؟ نداشتن قدرت شخصیت برای مومن خوبه؟ کدوم یکی از بزرگان ما اعتماد به نفس نداشتن؟ آیا عدم اعتماد به نفس باعث از دست رفتن عزت نفس نمیشه؟ اصلا این خوبه که یه مومن در نگاه خلق الله مثه یه پپه دیده بشه؟

--------------------------------------------------

تعبیر اعتماد به نفس از الفاظی است که نسبت به طرفش معانی متفاوت و بلکه مثبت یا منفی پیدا می کند. در ادبیات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ما وقتی از اعتماد به نفس در ملتی سخن به میان میاید منظور خودباوری و ایستادن روی پای خود و نترسیدن از دشمن داخلی و خارجی و در مقابل اعتماد به نیروی های خدادادی داخلی خصوصا جوانان مملکت است. در این معنا اعتماد به نفس یک معنای مثبت و کمالی و پیش برنده است. شاید در این معنا نگاه گوینده بیشتر به حالات روانی افراد است تا خود را در مقابل دیگری خوار نبینند و به نفس خود و نیروهای خدادادی شان تکیه کنند. لذا در نگاه رهبران و مصلحان اجتماعی بسیاری از مشکلات فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی ما با این روحیه و حالت روانی درمان خواهد شد.

اما در علم اخلاق و از آن بالاتر در علم عرفان نظری و عرفان عملی و از همه ی آنها بالاتر در وحی آسمانی سخنی از اعتماد به نفس نیست. در خلوت یک عارف یا مناجات یک موحد ابراهیمی ، هر چه هست خداست و هیچ گونه اعتمادی به نفس در مقابل اعتماد به خداوند وجود ندارد. عارف موحد تمام اعتمادش به خداست و اعتماد به هرکس و هرچه غیر خداوند حتی اعتماد به خود ، جرمی نابخشودنی و شرکی بزرگ اما مخفی قلمداد می شود.

به جملات پنج گانه حضرت استاد علامه جوادی آملی که از کل آثار معظم له در این موضوع انتخاب شده توجه کنید:

1- مسئله اعتماد به نفس از مغرب‏ زمین برخاسته است و بعضی از مفسران هم آن را پذیرفته‏ اند ، در حالی که برخی دیگر مانند استاد علامه طباطبایی دریافته‏ اند که اعتماد به نفس با مذاق قرآن هماهنگ نیست و اسلام آن را به رسمیت نمی‏ شناسد ، چون اعتماد به نفس به قدرت خود تکیه کردن و اعلام بی‏ نیازی از خدای سبحان است، در حالی که بنده باید در همه احوال به خدا اعتماد و توکل کند نه به خویش.

2- باید دید که جایگاه تکیه آدمی بر خویش کجاست و آیا بحث اعتماد به نفس با توحید سازگار است و اگر هست، چگونه آن را معنا باید کرد؟ تردیدی نیست که اعتماد به نفس اگر در برابر اعتماد به خدا مطرح باشد، تفکری مشرکانه است که به خود محوری و در نهایت به کفر آدمی می‏ انجامد ؛ اما اگر با حفظ اصل حق محوری، معنای اعتماد به نفس را خود باوری بدانیم، در این ‏صورت می‏توان آن را با توحید هماهنگ دانست ؛ زیرا انسان بر پایه این معنا وجود خویش را نردبانی باورکردنی و قابل اعتماد می‏بیند که می‏تواند بر پله‏ های محکم آن گام نهد و تا اوج ملاقات با پروردگار خویش بالا رود. اعتماد به نفس از محکم‏ترین فرصت‏های شیطانی است؛ الثقة بالنفس من أوثق فُرَصِ الشیطان. اعتماد به خداوند برترین عمل است؛ الثقة بالله أفضل عمل.

3- اعتماد به نفس یا توکّل بر خدا ؟ یکی از افکاری که از مغرب زمین به حریم اندیشه ناب توحیدی مسلمانان و موحدان نفوذ کرده ، این است که اعتماد به نفس از فضایل است و باید دیگران را به آن ترغیب کرد؛ در حالی که اسلام هرگز اعتماد به نفس را تأیید نکرده است ؛ زیرا انسانی که مالک هیچ شأنی از شئون خود نیست: «لا یملک لنفسه نفعاً ولا ضرا ولا موتاً ولا حیاةً ولا نشوراً» چگونه می تواند بر خود تکیه کند؟ آنچه از نظر اسلام فضیلت به شمار می رود و دین به آن بها می دهد اعتماد و توکل بر خداست، چنانکه حضرت امام جواد (علیه السلام) فرمودند: «الثقة بالله تعالی ثمن لکل غال وسُلَّم إلی کل عال ؛ اعتماد به خدا بهای هر کالای گرانبها و نردبان صعود به هر درجه بلندی است. تکیه گاه مؤمن، قدرت بی کران و مستقل خدای سبحان است، نه قدرت خودش و نه قدرت دیگران. اما اعتماد به نفس یا اعتماد به دیگران از نظر اسلام رذیلت است؛ زیرا معنای اعتماد به نفس آن است که انسان به حول و قوّه خود اعتماد کند، در حالی که خدای سبحان در معرفی مؤمنان می فرماید: آنان در برابر تهاجم بیگانگان می گفتند: ﴿حسبنا الله ونعم الوکیل. آنان نمی گفتند قدرت نظامی و توان رزمی ما کافی است. انسانی که در برابر خدا عاجز است و مالک چیزی نیست، باید بر خدا توکل کند نه بر نفس خود.

4- انسان گاهی به عنوان اعتماد به نفس خود را فریب می‏داد و گاهی به عنوان «تشکر از مخلوق» به دیگران پناهنده می‏شد ، ولی فردا (ی قیامت) می‏فهمد که کار تنها به دست خدا بوده و هست و علل و اسباب ظاهری همه از شئون فاعلیت خدای سبحان است.

5- کسی که مال ، مقام ، علم یا هر چیز دیگری را که به دست آورده ناشی از تلاش خود می‏داند گرفتار تفکر مشرکانه قارونی شده که می‏گفت من اینها را در نتیجه دانش خود یافته ‏ام؛ ﴿قال إنّما أُوتیته علی علمٍ عندی این نوع اعتماد به نفس و احساس استقلال ، در مقابل اعتماد و توکل به خدا ، خود از مصادیق شرک خفی است.

بعد از این توضیحات گران قدر حضرت استاد به نظر شما نقش ایمان به خداوند در لحظه لحظه ی زندگی و سپس ازدواج و تشکیل خانواده چه مقدار است؟ 

 نقش اعتماد و توکل به خداوند که از خصوصیات مومنان دانسته شده است چقدر است؟

آیا تفاوت تفکر مادی و تفکر الاهی و خدامحور در همین نکات باریک تر از مو نیست؟

به نظرم حلقه مفقوده ی زندگی بشر امروز در اعتماد به خداست چون بشر نادان امروز به علمش و قدرتش و تکنولوژِی اش و در یک کلمه به نفسش اعتماد کرده است و خدا را و دستورات او را رها کرده است. خدا بشر امروز را به حال خودش رها کرده بلکه روزی بفهمد که کاری از دست نفسش بر نمی آید و هر چه هست در ید بی دستی اوست.

اگر جوان امروز از ترس مسائل اقتصادی و دو دو تا کردن های عقل حسابگر ، از ازدواج فرار می کند و آنها که ازدواج کرده اند از توالد و ازدیاد نسل فرار می کنند به این علت است که به خودشان و نفسشان اعتماد کرده اند. در یک کلمه ی کوتاه ما خدا را فراموش کرده ایم و حتی معنی روزه داری خودمان را هم نمی دانیم. در طرف مقابل بام نیز برخی توکل و اعتماد به نفس و دعا را به معنی بی کاری و سمبل کاری و برف انبار کردن معنا میکنند که آن هم غلط است.

● ح سین عالمی


نخل ولایت ۹۹-۶-۱۵ ۰ ۰ ۱۲۹

نخل ولایت ۹۹-۶-۱۵ ۰ ۰ ۱۲۹


۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ... ۳۴ ۳۵ ۳۶

❤ یک نفر نیست تو را قسمت من گرداند ؟...

❤ کار خیر است ، گر این شهر مسلمان دارد !...

🌼 علی صفری